این داستان تقدیم به شما

يكسالى ميشد كه به اجبار مامان بابام با آرمان ازدواج كرده بودم .دوسم داشت ولى هيچ وقت نتونست منو شيفته خودش كنه.هيچ وقت به عنوان زن شوهر دار نخواستم با يه پسر ديگه دوس بشم تا اينكه سپهر رو توى تولد دوستم ديدم.هم سن آرمان بود.اونشب شمارشو بهم داد و گفت اگه دوس دارم زنگ بزنم.منم حس خوبى بهش داشتم حسى كه آرمان بعد يه سال نتونست تو دلم به وجود بياره سپهر تونسته بود با يه نگاه اونو به وجود بياره و منو شيفته خودش كنه.چند بارى باهم قرار گذاشتيم و كم كم به هم نزديك تر شديم.اجازه ندادم آرمان يه ذره هم شك كنه كه دوس پسر دارم.يه روز كه تو خونه بودم گوشيم زنگ خورد ديدم سپهره جواب دادم.بهم گفت كه دلش برام تنگ شده و همو ببينيم منم گفتم كه اوكى كجا بريم و اون پيشنهاد داد كه برم خونش.خودش خونه مجردى داشت و تنها زندگى ميكرد…
 
ميدونستم اونجا قراره چه اتفاقى بيفته واسه همين رفتم حموم و به خودم رسيدم.يه تاپ مشكى پوشيدم كه خط سينم معلوم ميشد با شلوار جين تنگ بعدم از خونه زدم بيرون و به آرمان زنگ زدم گفتم ميرم شنا نگرانم نشه.بعدم از سپهر آدرس خونشو گرفتم وقتى زنگ درو زدم قلبم تند تند ميزد درو باز كرد و رفتم تو چقدر تو تى شرت مشكيش خواستنى شده بود گونمو بوس كرد و راهنماييم كرد كه بشينم و خودش رفت آشپزخونه قبلا هم هربار كه بيرون ميرفتيم فقط صورتمو بوس ميكرد.مانتومو در آوردم و رو مبل نشستم پاهامو انداختم رو هم،سپهر با يه شيشه مشروب و دو تا ليوان اومد و پيشم نشست و شروع كرديم به حرف زدن.انقد حرف زدم براش كه نميدونم چندمين ليوانو رفتم بالا ولى احساس ميكردم بدنم داغ شده سپهر دستشو گذاشت رو رونم و گفت:چيشد ندا؟!خوبى؟! از لمس دستش به پام يه جورى شدم سرمو به نشونه مثبت تكون دادم اونم با دقت حالمو زير نظر داشت و دستش كه رو رونم بود رو برد نزديك كسم. و آروم كسمو تو دستش گرفت.حالم خراب شده بود فكر نميكردم انقد راحت وا بدم جلوش آروم كسمو نوازش ميكرد كه آه كوتاهى كشيدم و گفتم سپهررر اونم دستشو متوقف نكرد و خونسرد گفت:جونم؟
-چى كار ميكنى؟! كسمو محكم فشار داد تو دستش و تو گوشم زمزمه كرد:دوست ندارى؟؟
جوابم به آه ديگه بود كه آروم خوابوندم رو مبل و خودش اومد روم و لبامو به دندون گرفت
و شروع كرد لب گرفتن.منم با دستام صورتشو گرفتم و زبونمو ميكردم تو دهنش.-اووومم
 
بعد از اينكه از لبام دل كند شروع كرد گردنمو ميك زدن انقد محكم ميك ميزد كه شك نداشتم شب آرمان ميپرسه گردنت چرا كبوده.از روى تاپ سينه هامو فشار ميداد منم ناله ميكردم و پيچ و تاب ميخوردم تاپ و سوتينمو درآورد و يكي از سينه هامو گذاشت دهنش و اون يكيم با دست ميماليد ديگه حالم دست خودم نبود دستمو گذاشتم از رو شلوار رو كيرش و سفتيشو حس كردم.آهى كشيدم كه سپهر گفت جووون سينه ها مال كيه؟با سرخوشى گفتم مال تو -من كيم؟! -سپهرررر نوك سينمو گازى گرفت كه جيغ كشيدم و اونم ديگه رفتاراش آروم نبود با به حركت شلوار و شورتمو در آورد و با انگشت چوچول خيسمو ميماليد و يكم بعد همون انگشت و ميكرد تو دهنم و منم ساك ميزدم انگشتشو تا اينكه جيغى كشيدم و ارضا شدم ولى اون هنوز لباساشم در نيورده بود.بهش گفتم جامونو عوض كنيم كه اون يه باره بلندم كرد و بردم رو تختش منم خوابونمش و اومدم روش دكمه هاى تي شرتش رو باز كردم و درآوردم بعد شلوارشو درآوردم حتى از رو شرتم معلوم بود كيرش بزرگه بزرگ تر از آرمان…

 
لبامو گذاشتم رو لباش و با ولع ميخوردم بعد همونطور از گردن تا پايين نافشو ليس زدم و اونم خوشش اومده بود.شرتشو در آوردم با ديدن كيرش كسم خيس شد كيرشو با دستى كه حلقه آرمان بود گرفتم و سرشو بوس كردم بعد از پايين تا بالاشو ليس ميزدم و آروم سرشو كردم تو دهنم اونم راضى بود و موهامو تو دستاش گرفت و سرمو به كيرش فشار ميداد و فحش ميداد ميگفت بخور جنده كيرمو بخور سير شى منم سرعت ساك زدنم و تند كرده بودم و نفس كم اورده بودم كه خودش كيرشو از تو دهنم درآورد و سرمو فشار داد سمت تخماش منم تخماشو ليس ميزدم و ميخوردم كه يه دفعه برم گردوند و باز منو برد زيرش كيرشو گرفت دستشو ميماليد به كسم چشمامو از لذت بستم و ناله ميكردم.دوست داشتم سريع تر كيرش و بكنه تا ته تو كسم ولى اون عجله اى نداشت با ناله گفتم سپهرررر بكن تو كسم گفت نه اينطورى نميشه التماسم كن منم التماسش كردم و كلى قربون صدقه كيرش رفتم تا جرم بده…

 
ديگه طاقت نداشتم.آخر سر كير كلفتشو كرد تو كسم كه جيغم خونه رو برداشت سپهر پاهامو گذاشته بود رو شونش و مچ پاهامو با دستاش گرفته بود و تو كسم تلمبه ميزد منم ناله ميكردم و ميگفتم ااااخ وااااى كه گفت چيشد جر خوردى نه؟!! -اااااه اررره جرم دادى كسمو جر واجر كردى -اشكالى نداره شب بده شوهرت بدوزه برات -ااااه اآآى ببين شوهر دارم ولى اومدم زير كير تو -جوووون خوب كارى كردي تا آخر عمرت زيرمى -ااااه آبم برا بار دوم اومد و همزمان با من سپهرم ارضا شد و آبشو خالى كرد رو شكمم بعدم كنارم دراز كشيد منو كشيد تو بغلش و گفت مرسى خيلى حال دادى منم دستشو بوس كردم و گفت تو هم همينطور يكم تو بغل هم بوديم و رفتيم حموم بعد اومدم لياسامو پوشيدم كه ديدم گوشيم زنگ ميخوره.آرمان بود دلم هرى ريخت جواب دادم.
-الو -سلام خانومم خوبى؟! -ممنون تو چطورى؟! سپهر هم زمان امد از پشت بغلم كرد و كونمو فشار داد رو كيرش -مرسى كجايى؟!كى ميرى خونه؟! -الان از استخر اومدم بعد راه ميفتم سمت خونه چطور ؟! -مامان زنگ زده ميگه عمو اينا اومدن ماهم دعوتيم ولى من بهش گفتم تو بياى خونه خسته اى خودم ميرم ..نفس راحتى كشيدم واقعا هم خسته بودم سپهر دستشو گذاشته بود لاى پام..اگه يكم ديگه با آرمان حرف ميزدم متوجه لرزش صدام ميشد -باشه عزيزم -دير ميام خونه رفتى درارو قفل كن من كليد دارم -باشه خدافظ!
 
گوشيمو انداختم رو مبل و از بغل سپهر اومدم بيرون و گفتم چى كار ميكنى اگه شك ميكرد چى ؟! با بيخيالى شونه اى بالا انداخت و گفت خب بقهمه تو ديگه مال من شدى زن منى
پوفى كردم و دستمو گذاشتم رو سينشو گفتم تو هم مال منى مرد منى..يهو از رو زمين بلندم كرد و گفت شنيدم بهت گفت شب دير مياد پس هنوز كار داريم..بعد منو كه سفت چسبيده بودمش و يه بار ديگه برد سمت اتاقش…

 
پايان
 
نوشته: بره ی ساکت

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *