این داستان تقدیم به شما
ترم سه بود که تو قسمت ثبت نام دانشگاه برام یه کار جور شد…مسئول بخش ثبت نام باهم تماس گرفت و گفت قراره که از فردا با ما کار کنی صبح ساعت هشت اینجا باشی…فردا صبح زود بیدار شدم طبق معمول اول دوش گرفتم صورتمو اصلاح کردم و یه خط ریش شکسته که به گفته اطرافیانم واقعا بهم میاد رو گذاشتم.رفتم سراغ کمد و یه دست لباس شلوار که رنگشون باهم ضد بود برداشتم و شروع کردم به اتو کردنشون یه خط اتو تیز که خربزه رو هم قاچ میکنه رو شلوار و پیراهنم انداختم کفشامو هم یه واکس مشکی براق زدم و اماده شدم که برم برای اولین روز کاریم.جلو آیینه که واستادم موهامو مرتب کردم.سرتا پا شده بودم مثل یه کارمند با یه دیسیپلین خاص و ویژه! به واکس کفشم و همینطور موهام توجه بیشتری کردم چون تو یه مجله خارجی نوشته بود اولین جایی که در برخورد اول مردم بهش توجه میکنن کفش و سپس مو هست.
ادکلنی رو هم که به تازگی گرفته بودم رو به پشت گوشم و روی نبضم اسپری کردم…یه لالیک تلخ که بوش واقعا برام مست کننده بود! خلاصه راهی دانشگاه شدم بعد از چند دقیقه رسیدم و به قسمت ثبت نام و محلی که در قسمت اداری مستقر بودن. به محض رد شدن از درب برقی و ورود به سالن اداری یه باده ملایم بسیار خنک پشت و گردنمو نوازش کرد! واقعا تو تابستون اگه اسپلیت نباشه میمیریم! که خدا رو شکر محل کار جدیدم داشت…خلاصه؛پیش مسئول بخش رفتم و پس از احوالپرسی و انجام روال اداری به سمت:مسئول ثبت نام خواهران منتصب شدم.
روزهای اول کار خوب بود و من همون چند روز اول خودم رو به همکارام ثابت کرده بودم به طوری که از همون هفته ی اول خیلیا باهم دوست شدن حتی یادمه هفته ی دوم کاریم یه روز که اومدم سرکار دوتا از همکارام کارشون رو به من سپردن و به دلیل مشکل جداگانه ای که هر کدومشون داشتن مرخصی گرفتن و رفتن و من کاره سه نفر رو یک نفره انجام میدادم.
شرایط کار همونطور که از اسمش مشخصه طوری بود که برای ورود به دانشگاه تمامی دانشجویان دختر باید اول به قسمت ما مراجعه میکردند…خب به طبع چون کارهای ثبت نامی اینترنتی هست و گاها اینترنت قطع میشد ما با صفهای طولانی هم مواجه میشدیم. یکی از روزها که خلوت تر بود خانومی برای ثبت نام به قسمتی که من مسئولش بودم مراجعه کرد.من همزمان یکی از دوستان قدیمیم رو اونجا دیدم و مشغوله صحبت شدم که دوستم با اومدن این خانوم(که در ادامه باهش اشنا میشید)خواست بره و من قبل رفتنش شمارم رو بهش دادم و گفتم شب تماس بگیر تا بریم بیرون.طبق روال عادی کار این خانوم رو انجام دادم و ایشون هم رفت.
شب دوستم تماس گرفت و قرار شد که بریم بیرون و به یاد گذشته خوش بگذرونیم و دوری بزنیم…اخرای شب که دوستم رو خواستم برسونم و از هم خداحافظی کنیم یه میس کال رو گوشیم افتاد. با دوستم خداحافظی کردم و راه افتادم بلافاصله دوباره گوشیم زنگ خورد و همون شماره قبل بود که میس انداختش اما با این تفاوت که اینبار طولانی زنگ میزد و مشخص بود شماره رو اشتباه نگرفته! جواب دادم…(به صورت مکالمه بخونید):
من: +سلام بفرمایید؟ -سلام خوبید؟ +متشکر به جا نمیارم؟! -یکی از دوستاتون… +عذرخواهم اما من دوسته دختر این اواخر نداشتم که شماره ی این خطم رو داشته باشه لطف میکنید معرفی کنید؟ -اوه اوه!معلوم نیست چقد شیطونی میکردی که خط اصلیت رو به کسی ندادی!!!خخخ +خانوم محترم اگه معرفی نمیکنید قطع کنم -نه صبر کن!کارت دارم… +بفرمایید امرتون؟ -من همونی هستم که امروز ثبت نامش کردی +من امروز بیشتر از ۱۰۰ نفر رو ثبت نام کردم از کجا بدونم شما کدومشون هستید -همونی که داشتی با دوستت حرف میزدی +بازم به جا نمیارم…شمارم رو از کجا دارید؟ -بابا همونیم که لحظه آخر دوستت میخواست بره بهش شماره دادی که شب برید بیرون!! +آهااااااا!!! شناختم -کوفت…کشتی منو جون به لبم کردی!!خخخ +شمارم رو چطور گیر آوردی؟ -وقتی داشتی به دوستت شماره میدادی ذخیره کردم تو گوشیم!! (یادم افتاد که وقتی با دوستم خداحافظی کردم و رومو برگردوندم دیدم گوشی دستشه…راست میگفت!!) +خب امرتون؟ -میخواستم بیشتر آشنا بشیم! +عذر میخوام اما من ندیده و نشناخته نمیتونم یعنی هیچکس نمیتونه -اوکی فردا صبح میام پیشت!! بوس بای..
یکم تعجب کرده بودم و هنوز شک داشتم…(پسرا میدونن چی میگم)،شاید یکی از فامیلا باشه یا یکی میخواسته اذیتم کنه!
صبح طبق معمول مرتب با همون دیسیپلین همیشگی راهی دانشگاه شدم ساعت حدودا ۹ بود که شماره دیشب باهم تماس گرفت و گفت من تو محوطه بیرون ساختمون اداری منتظرت هستم و مانتو سورمه ای هم تنم کردم… یکی از همکارا رو جا خودم گذاشتم و رفتم بیرون اداری.با یکم دورتر با فاصله از ساختمون اداری درست جایی که سالن انتظار برای ارباب رجوع ها درست کرده بودن و چند تا میز صندلی و نیمکت گذاشته بودن روی یه نیمکت نشسته بود…
واااای!! تا دیدمش نزدیک بود از تعجب کردن شاخ در بیارم!!! همون خانومه دیروزی! نزدیکش که شدم به نشونه ادب پاشد سلام کرد و دست داد. شروع کرد صحبت کردن که چقد سنگین برخورد میکنی و من خودم به شخصه به اینجور مردا علاقه دارم و فلان ما بین صحبتاش فهمیدم اسمش هانیه س و هشت ماهی میشه طلاق گرفته… داشتیم از همین چیزا حرف میزدیم که یهو خانوم برگشت گفت حیف که اینجا دانشگاس و یه محیط فرهنگیه وگرنه همینجا اون لبا گوشتیت رو میبوسیدم!! منم که موقعیت رو مناسب دیدم با خودم گفتم تا تنور داغه نونو بچسبون پسر! پیشنهادو دادم و گفتم اگه میخوای لبامو ببوسی امشب میتونیم باهم بریم بیرون فکر نمیکردم قبول کنه گفت بهت زنگ میزنم خبر میدم و بعد از یکم دیگه صحبت کردیم پاشد رفت.
فکر نمیکردم زنگ بزنه بعد از تموم شدن کارم مستقیم رفتم باشگاه بدنسازی که اونشب شیفت تمرینم بود… تو راه که بودم هانیه زنگ زد و بعد سلام احوالپرسی گفت امشب ساعت ۱۰ کجایی گفتم که تا ۹ باشگاه هستم و بعدش میرم خونه گفت با مشروب مشکل نداری؟گفتم نه گفت باشه میام دنبالت،(چون خودش ماشین داشت یکم خیالمو راحت کرده بود) بریم بیرون از شهر باغ یکی از دوستام جشن داریم…منم گفتم باشه اوکی و خداحافظی کردم.
با حرفا و حرکتایی که از هانیه تو قرار اول دیدم که سینشو به دستم فشار می داد و از بوس و لب میگفت یکم حساس شده بودم که امشب حتما برنامه ای هست
پس واسه اینکه یه وقت آبروم جلو مهدیه نره زنگ زدم یکی از دوستام که داروخونه داشت و با مشورت خودش قرار شد یه بسته ویاگرا آمریکایی اصل واسم بیاره.تمرینم که تموم شد دوستم زنگ زد که جلو در باشگاهتون هستم بیا بالا قرصا رو بگیر رفتم بالا و ازش گرفتم هرکار هم کردم پول قبول نکرد.بسته رو گرفتم و باز کردم یه بسته قرص ویاگرا(وایاگرا هم میگن)آمریکایی اصل تو یه خشاب که سه تا قرص آبی پررنگ متمایل به فیروزه ای بود و روی هر قرص یه حرف انگلیسی نوشته شده بود رو دیدم! با خودم آوردمش و به مربیم نشون دادم چون باهم رفیق بودیم باهش راحت بودم و گفتم تاریخ و اصالت قرص ها رو چک کن.یه چند جا رو که نگاه کرد و خوند تایید کرد و گفت دمش گرم هرکی آورده حلالش باشه هر چی پول میگیره که گفتم پول نگرفته تعجب کرد! بگذریم…
ساعت ۱۰ بود که هانیه اومد دنبالم صندلی جلو یه دختر نشسته بود که به جرات میتونم بگم از شاخا و دافا و پلنگایی بود که میدیدم اسمش مهسا بود و فقط با لباش ادم میتونست سه بار ارضا بشه!!!
پیاده شد رفت عقب نشست من نشستم تو ماشین و باهشون دست دادم و هانیه شروع کرد به صحبت و برنامه رو برام گفتن که امشب میریم باغ سعید دوست پسر مهسا فقط باید مزه بگیریم و بریم جلوتر تو فلان خیابون که سعید میاد و مهسا میره تو ماشین اون.
یه کبابی خوب سراغ داشتم رفتیم جوجه و پاچین مخلفات دیگه گرفتیم و راه افتادیم سمت باغ مهسا جلوتر رفت تو ماشین سعید و منو هانیه تنها شدیم یه بچه کوچیک داشت که صندلی عقب ماشین خواب بود…هانیه بلافاصله که مهسا رفت لباش رو اورد جلو و به جای بوس یه لب مشتی ازم گرفت که بدجور مستم کرد!! (داخل پرانتز از خودم و هانیه میخوام بگم،هانیه دانشجو تربیت بدنی بود قد نسبتا بلندی داشت اما نه زیاد بلند حدودا ۱۷۰ پاهای اسب و خوش فرم و گوشتی رنگ پوست فووووق العاده سفید وزنشو همینطوری خواسته باشم بگم چون من که وزنش نکردم حدودا ۷۰ چند کیلو بالا پایین یه باسن گنده و گرد و سینه های فوق العاده تو چشم با سایز ۹۰ و یه نمه کوچیک شکم که هر زنی باید داشته باشه چون به نظر من یکم سکسی ترش میکنه…خلاصه یه پلنگی که بچه های تربیت بدنی از این کیسا توشون زیاد دارن و میدونن چی میگم! ۲۷ سالش بود یه پسر کوچیک ۳ساله داشت و هشت ماه هم بود از شوهرش طلاق گرفته بود…خب دیگه از خدا چی میخواستم؟! یه دافه سکسیه پلنگه مطلقه! که خودش هم خونه داره هم ماشین مال من شده بود!!! و منی که تو پوست خودم نمیگنجیدم…!) (خودم امیرعلی ۲۴ ساله ۱۸۷ قدمه وزنم ۸۱ بدن عضله ای و چهار شونه همیشه ته ریش که صورتم رو جذابتر و سکسی تر میکنه صدای مردونه و با جذبه ای دارم لبای گوشتی و چشمهای درشت.آلتم هم ۱۸ سانت میشه و کلفته رنگ پوستم هم کرم هست)
رسیدیم جلو در باغ مهسا پیاده شد که در رو باز کنه ماشینا رو گذاشتیم داخل محوطه باغ و با سعید که پیاده شد سلام احوالپرسی کردیم پسره بدی دیده نمیشد خونگرم مودب و یکم شوخ!
باغ زیبایی بود پر از درخت و گل و گیاه یه نسیم آروم گوشهام رو که کم کم داشت داغ میشد قلقلک میداد از پله ها رفتیم بالا و وارد خونه شدیم نشستیم روی مبل همدیگه رو معرفی کردیم و بعد از یکم صحبت با نظر جمع قرار شد که شروع کنیم!شات اول رو خوردیم دومی سومی رو هم همینطور رفتیم بالا کم کم لباسامون رو در آوردیم اخه هم هوا گرم بود و هم خودمون خیلی گرممون شده بود هانیه و مهسا با یه تاپ و شلوارک که تا بالا زانوشون بود منم که از قبل میدونستم امشب برنامست حسابی به خودم رسیده بودم یه شلوار لی تنگ با یه تی شرت آستین کوتاه لیمویی که بوی ادکلنم هم سکسی ترم میکرد همینطور که چند تا پیک رفتیم بالا هانیه پاشد قلیون بذاره و رفت تو آشپزخونه و منم رفتم کمکش و از پشت به بهونه که نخوره زمین ساپورتش میکردم و دستم رو دور کمرش حلقه کرده بودم و کپلاشو هر چند ثانیه یه بار دست میکشیدم…از پشت بغلش کردم و لبام رو رسوندم به لباش گفت مرسی که امشب اومدی لبامو بهم گره خورد کم کم داشت کیرم بلند میشد و درازی و کلفتی کیرم که راست شده بود انداختم
تو شکاف باسن هانیه و بالا پایین میکشیدم و اون هم چشماش شهلا شده بود و میگفت امیرعلی خیلی دوستت دارم همونطور که دستاش رو گذاشته بود رو اپن باسنشو بالا پایین میکرد بهش گفتم نگهش دار واسه بعد!گفت پس بعد حسابتو میرسم!!منم گفتم اگه تونستی برررس!
قلیون رو گذاشتیم از تو آشپزخونه اومدیم بیرون، مهسا یه اهنگ پلی کرده بود و بغل سعید لم داده بود شروع کردیم قلیون کشیدن و جک گفتن و این بین هم واسه اینکه سرد نشیم چند دقیقه یه بار یه شات میرفتیم بالا…شیشه مشروب داشت تموم میشد که مهسا گفت هانی پاشو بریم یه قلیون دیگه بذاریم و تلو تلو خورون سمت آشپزخونه رفتن. منو سعید یه سیگار روشن کردیمو شروع کردیم کشیدن و از کار و زندگیمون گفتن…
بعد چند دقیقه مهسا و هانیه اومدن و دوباره شروع کردیم قلیون کشیدن سعید به هانیه و مهسا گفت اگه زودتر با امیرعلی آشنا میشدیم تو این سفر هفته قبله شمال حتما همراه خودمون میبردیمش اخه خیلی پسره باحالیه منم به رسم ادب گفتم خوبی از خودته سعید جان ممنونم لطف داری که هانیه گفت ما اینیم دیگه همچین دوس پسری داریم! یهو لبشو اورد جلو و یه بوس جلو سعید و مهسا گذاشت رو لبام و ازم یه لب گرفت…شات اخر رو هم خوردیم که دخترا دیگه افتادن! سعید گفت یه بطری کوچیک سگی دارم پایه ای میتونی بخوری؟این که گفت میتونی! یکم بهم برخورد و واسه اینکه شاخشو بشکونم گفتم هر چی تو خوردی من یه پیک بیشتر میرم…هانیه گفت دیوونه معلومه چی میگی؟میمیری! گفتم نه کاریم نمیشه نترس دخترا هم رو ما دوتا شرط بندی کردن و مسابقه ی منو سعید شروع شد!! یکی سعید دوتا من یکی سعید دوتا من…تا اخر که بطری تموم شد و پیک اخر سعید رو هم من خوردم!دخترا تشویقم میکردن حتی سعید هم متعجب شده بود و تو همون حالت مستی ازم تعریف و تمجید میکرد! پا شدم که بیام دست صورتمو یه آب بزنم که هانیه پشت سرم اومد و شروع کرد بوسیدنم که مرسی شاخشو شیکوندی مرسی امشب اومدی مرسی فلان و غیره…
تو همون حالت رو پنجه پاش بلند شد که ببوسم اخه ازش بلندترم که کیرم کشیده شد به شکمش و یه آه از سر شهوت کشید و گفت جوووون! اینو امشب میدیش به من عشقم؟؟؟ گفتم اینجا! گفت نه حاضر شو میریم خونه من…رفتیم تو پذیرایی که من یکی از قرص ها رو که با خودم اورده بودم سریع از بستش در اوردم و انداختم تو دهنم و با یکم نوشابه که از مزه ها بود خوردم و قورتش دادم.از سعید و مهسا خداحافظی کردیم و ازم قول گرفتن بازم به مجالسشون بیام جلو در به سعید یکی از قرصا تعارف کردم که خندید و گفت خودش داره!!
از باغ تا خونه ی هانی یه ساعتی راه بود که تو طول مسیر من گوشیم زنگ خورد و به خانواده اطلاع دادم که امشب نمیام هانی کشید کنار وگفت میشه امشب که مال همیم گوشیتو خاموش کنی؟ گفتم باشه و بوسیدمش اهنگ معجزه اینه از امین رستمی پخش میشد هانی دستمو گرفته بود و هی چشم تو چشم میشدیم که چشماش برق عجیبی میزد…رسیدیم خونه بچه شو برد طبقه بالا خوابوند و اومد پایین پیش من.یکم نشست بغلم من با موهاش بازی کردم و نازش کردم و دستم که رو صورتش بود رو بوسید. لبام رو بهش نزدیک کردم یه بوس رو گونش گذاشتم گفت پاشو واستا میخوام لبات رو تو این حالت ببوسم! وقتی که واستادم از من کوتاه تر بود و واسه اینکه به لبام برسه منو به سمت پله اشپزخونه کشوند که خودش رفت بالا اما بازم نرسید گفت بیا پایین عشقم میخوام لبت رو ببوسم گفتم نه تو میخوای تو باید بهش برسی من پایین نمیام!! هر چی تلاش میکرد من سرمو باز بالاتر میبردم یا تکون میدادم که یهو از فرط مستی میخواست رو زمین ولو بشه که گرفتمش و سریع لبامو بوسید و خندید!
دیگه مطمئن بودم مثل موم تو دستمه تا قبل از هانیه تجربه سکس نداشتم واسه همین اسم این داستانو”تجربه اول” گذاشتم ولی فیلم دیده بودم که اگه یه روز این اتفاق خواست واسم بیفته شرمنده پارتنر جنسیم نشم و حداقل ها رو بلد باشم.
بغلش کردم و دستمو رسوندم تو شرتش گرماشو میشد از نزدیکش هم حس کرد برای اولین بار داشتم سکس رو تجربه میکردم ذوق عجیبی درونم فوران کرده بود و یه ترس بازدارنده!بهش غلبه کردم و دستمو رسوندم…واااای! یه شکاف گرم که دو طرفش یه بافت گوشتی نرم بود و رطوبت و گرمای خاصی داشت!!!با دستم شروع کردم مالوندنش و همزمان شروع کردم لباشو خوردن…اصلا تو حال خودش نبود! آه های ریز میکشید و منم کم کم داشتم داغ میشدم و راست میکردم اما این هنوز اول کار بود و خیلی باهم کار داشتیم!!!هر لحظه که دستمو بین شکافش بالا پایین میکردم نبضش بیشتر میزد و تنفس ها عمیق تر میشد اما دستم رو به کلیتوریس نمیزدم که ارضا نشه البته اونقد به من حس شهوت داشت که ممکن بود به ارگاسم برسه…
بلندش کردم تی شرتشو در اورد کمک کردم سوتینش رو هم در اورد…عجب سینه های خوش فرم و گرررردی!! یا یه هاله ی زیبای قهوه ای و یه نوک کرم رنگ بررررجسته…دیگه وقتش بود من خوش بگذرونم!!دو تا سینشو بهم چسبوندم و شروع کردم خوردن و لییییییس زدن! زبونم که به نوک سینش خورد گفت سوختم بس که زبونم داغ بود! اول نرم و آهسته و آروم اما یواش یواش ریتم خوردن و زبون کشیدن رو نوکش رو بیشتر کردم و نوک سینشو تو دهنم محکم میک میزدم میگفت مثل جاروبرقی مکندت قویه!! هیچ جایی از سینشو جا ننداختم همه رو خوردم سینه هاشو بهم چسبوندم و سرمو بینشون فرو کردم و شروع کردم لیسیدن حس خفگی جالبی بود!اول رو نوکش زبون میکشیدم اما بعد تو دهنم کردم و محکم با سرعت میمکیدم و نوکش رو بین دندون های بالا و پایینم نگه میداشتم و فشار می دادم.
خوب که شهوتش زد بالا به من گفت بشین رو مبل نشستم پاهامو باز کردم اروم اروم مثل پورن استارهای حرفه ای چاردست و پا می اومد جلو و وقتی رسید جلوم از رو شرت کیرم رو که دیگه داشت منفجر میشد رو یه گاز از پهنا گرفت و شرتم رو اروم اروم پایین کشید با دستش گرفتش گفت:جووووون چه کیر دراز و کلفتی داری!!اول بوسه های ریز میزد و یکم یکم خیسش میکرد…از زیر تخمام لیس کشید به کلاهکش که رسید دولپی تو دهنش کرد وااااای!!! آمپرم چسبیده بود به سقف…! دهنش دااااغ و حسابی لیز و خیس بود چند ثانیه نکشید که صدای ساک زدنش موسیقی جان بخش خونه شد!! انقد خورده بود که اب دهنش از دور کیرم سُر میخورد رو به پایین و میریخت رو فرش…
داشتم دیوونه میشدم من پا شدم و بهش گفتم دراز بکش اون ممه های گنده به درد این میخورد کیرم رو لاش بذارم و بالا پایین کنمو لذت ببرم!! کیرمو انداختم تو خط لای سینش ممه هاش داغ شده بودن و کیرم رو ماساژ میدادن از بالا اب دهنش رو ریخت تا روون تر بشه و با سینه هاش قشنگ حال کنم…!
وقتی دراز بود کیرمو چپوندم تو دهنش و شروع کردم تلمبه زدن!! کیرم میخورد ته گلوش و عق میزد اما اعتراضی نمیکرد خیلی حال داد! این پوزیشنو حتما امتحان کنید فوق العادس…! از زیر گلوش شروع کردم بوسیدن و لیسیدن تا اومدم پایین رو ممه هاش و نوکشونو دوباره خوردم و گاز گرفتم یه خط صاف از وسط سینه ها تا شرتش رو بوسه بارون کردم و لیسیدم رو نافش خیلی مانور دادم و دور نافشو زیاد لیسیدم که دیگه سرمو فشار میداد!
گرمای کسش تو صورتم بود…از کنار شرتش لبه ی سمت راستشو تا کلیتوریسش زبون کشیدم که آهی با غمزه و ناز کشید! شورتشو از پاش در آوردم اولین بار بود کص رو از نزدیک میدیدم… سفید و خیس طوری که زیر نور چراغ خواب برق میزد! تازه هم شیو کرده بود شاید یه روز قبل. یه کس گوشتی تحریک کننده، تپل، سفید، بی مو وخیس! برای خوردن خیلی تحریک کننده بود!!! همون اول کار کلیتوریسشو تو دهنم کردم و تو دهنم بهش زبون میزدم و بین دندونام گرفتمش زبونم رو داخل واژنش کردم نرم بود اما حسی نداشتم… با دستاش سرمو فشار میداد به کسش که بیشتر و آه میکشید که دلم هر مردی رو میلرزوند!
کیرم رو تو دستم گرفتم روی شکاف کشیدم با ترشحات خودش خیس شد… یهو کامل فرستادمش تو!!!وااااااااییییی….. انگار دوباره متولد شدم! این چه احساسه فوق العادیه بود!! دیواره های کسش داشت کیرم رو له میکرد فوق العاده دااااغ تننننگ و لیییززز!!
هانی اه بلندی کشید که گفتم الان بچش بیدار میشه و محکم لرزید!! من تازه میخواستم شروع کنم اما هانی دست و پاش شل شده بود و من شروع کردم فقط کیرم مسیر رفت رو تا ته کسش پیموده بود! ولی برگشت نه… وقتی میخوای کیرتو بکشی عقب تموم سلول های بدنت دوباره جون میگیرن!احساس میکردم رگ هام باز شده و دوباره متولد شدم! دیگه بهم مزه داده بود اروم با یه ریتم مرتب عقب جلو میکردم تلمبه پنجم ششم هانیه دوباره لرزید!!ریتمم رو تندتر کردم صداش کم کم بلند شده بود: جرم دادی! کیر کلفتت کسمو له کرد! نکشی بیرون بکن فقط بببببکن… اصلا تو حال خودش نبود من سرعتم رو بیشتر کردم پوزیشن شولدر خیلی عالیه و خوبه ما که تو این پوزیشن بودیم عوضش کردیم و پوزیشن کابوی رو گرفتیم چون سر زانوهام زخم شد.پوزیشن کابوی که گرفتیم من دراز کشیدم اول کیرمو خورد وقتی تخمام رو تو دهنش کرد و تو دهنش لیسش کشید روح از تنم جدا میشد…حسی بیییی نظیر!!! اومد کیرم رو با واژنش میزون کرد و کامل فرستاد تو و شروع کرد اسب سواری!
دیواره های کسش کیرمو داشت قورت میداد و کاملا هاااات…چند تا که بالا پایین کرد ارضا شد پوزیشن رو به داگی تغییر دادیم…موهاشو از پشت گره کردم تو دستم و شالاپ شلوپ میزدم توش! ترشحاتش با ابش قاطی شده بود و حسابی لیز و داااااغ شده بود و با یه تکون خیییلی شدید و سرصدای زیاد به ارگاسم رسید…
به دلیل اینکه سکسمون طولانی شده بود دیواره های کسش تنگ تر شده بود سکسمون با درد همراه شده بود و هانی حسابی درد میکشید و ناله میکرد…ساعت حدودا ۱ بود که سکس ما شروع شد و وقتی که من ارضا شدم چند دقیقه بعد اذون رو گفتن.حدودا چهار ساعت بود که سکس میکردیم!
وقتی که حس کردم ابم میخواد بیاد بهش گفتم هانی گفت بریز توش مخالف کردم اما گفت قرص میخوره.ریتممو تندتر کردم و عمیق تر میزدم ته کسش رو کامل حس میکردم ابم داشت میومد و تلمبه های اخر رو با قدرت بیشتری میزدم که نهایتا ابم اومد و با یه اااااه طولانی تو کس هانی جونم خالیش کردم…هانی هم که از داغی ابم ارضا شده بود! جفتمون بیحال کنار هم خوابمون برد دو سه ساعت بعد هانی بیدارم کرد که عزیزم بیدارشو دوش بگیر باید بری سرکار.اصلا حسش نبود با خستگی پا شدم اما اثرات الکل دیشب که هنوز تو وجودم بود گیج و منگ نگهم داشته بود. دوش اب سرد گرفتم و اومدم بیرون هانیه میز صبحونه رو اماده کرده بود و داشت واسم قلیون میذاشت…هم دیگه رو بوسیدیم و بابت دیشب از هم تشکر کردیم هانی گفتش دیشب ۹ بار ارضا شده و بهترین سکس عمرش تا به حال بوده…
نوشته: امیرعلی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید