این داستان تقدیم به شما

سلام به همگی

محمد هستم 34 ساله
این خاطره مربوط میشه به اولین زنی که اومد تو زندگیم و بهش احساس عجیبی پیدا کردم ( قبل نرگس فقط با دختر بودم) حتی الان با گذشت چند سال هنوز با دیدنش دوباره تو قلبم زنده میشه…
***

وقتی 24 سالم بود یه شب زمستونی حدود ساعت 11 دیدم گوشیم زنگ میخوره،
از تلفن عمومی بود!
گوشیو برداشتم و صدای یه زن که معلوم بود داره صداشو عوض میکنه رو میشنیدم…
-الو سلام آقای…؟
یه حس تازه یا شاید ترس تو وجودم پیچید که بعد احوالپرسی و چندتا سوال که معلوم بود میخواد سر صحبتو باز کنه این ترس نمیذاشت ادامه بدم و بی خدافظی تلفنو قط کردم…
خدایا این کیه اینوقت شب؟
از تلفن بیرون!!!
صداش یه جورایی آشناست ولی انگار یه چیزی جلو دهنش گرفته که نشناسمش…
خلاصه این موضوع چندبار دیگه تکرار شد و من هربار باز استرس و… تلفنو قطع کردم…
تا بلخره یه روز ظهر تو محلمون درحال رانندگی بودم به سمت خونه که اینبار با موبایل خودش تماس گرفت و خودشو معرفی کرد…
-سلام من همونم که شبا…
طولانیش نکنم بله نرگس هم محله ی ما بود و من بارها اونو وقتی با چادر رنگی در سوپرمارکت محل خرید میکرد دیده بودم…
این زن لامصب خیلی خوشکل بوووود
موهاشو هر دفه یه رنگ جدید میدیدم و چشمای رنگی،پوست صاف و سبزه ی دستاش با النگوهای طلا همیشه جلب توجه میکرد…
قد بلند و اندام خیلی خوشکل سینه های تقریبا معمولی و کمر باریک و کون برآمده ش رو وقتی چادرش باز میشد دیده بودم!
اوووووف…
10سال از من بزرگتر بود اما واقعا خوشکل و خواستنی…
اینکه شمارمو چجوری پیدا کرده بود بماند!
خلاصه اولین تجربه م با یه زن بود اونم همچین زن خوشکلی که واقعا حرف نداشت و اینکه شوهرش یه مرد پولدار معتاد که واقعا این زن فدا شده بود…
خلاصه کم کم صمیمی شدیم و هرشب تا دیروقت تلفنی حرف و به شعرایی که سروده بود گوش میکردم و برخلاف صورت خوشکل و قلب مهربونش و اونهمه احساس که همیشه زیر کتکای شوهرش له شده بود،
نرگس خیلی خشن حرف میزد و زود عصبانی میشد!
خیلی به این بی معرفت وابسته شده بودم خییییلی…
به بهونه ی پیاده روی صبحای زود میومد خونمون تو سوعیت خودم که ورودیش جدا بود و باهم وقت میگذروندیم، برام لخت میشد و اندام خوشکلشو براش لیس میزدم و محکم میکردمش،
عصرا با ماشین بیرون میچرخیدیم و برای ضایع نشدن تو جاهای شلوع سرشو میذاشت رو پام و من این لامصب زیبا رو لمس میکردم…
چه روزای خوبی بود،تا از پیشم میرفت دلم براش تنگ میشد!!!
خیلی دوسش داشتم!!!
بلخره یه روز عصر باوجود عصبانیتش باهم بحثمون شد و بعد کلی داد و بیداد
باهام قهر کرد و رفت…!..

.
.
دو سالی از اون ماجرا گذشت و من هر از گاهی میدیدمش ولی غرور اجازه نمیداد بهش نزدیک شم تا اینکه ما از اون محله رفتیم و تقریبا خیلی از هم فاصله گرفتیم…
خیلی وقت بود ندیده بودمش که یه روز ظهر وقتی وارد کوچمون شدم تو آینه دیدم یه ماشین پشت سرم دوتا چراغ زد!!!!
دم درخونمون اومد کنارم شیشه رو دادم پایین،
وااااای خدااااایا این؟؟؟اینجا؟؟؟
وقتی میخندید انگار دنیارو بهم میدادن!!!
با همون لحن لوتی و خشن:
-توله سگ میخاستم بزنم تو کون ماشینت دلم برات سوخت!!!
سریع پیاده شدم نشستم تو ماشینش کنار گرفت ظهر بود و کوچه خلوت…
ن ر گ س کجا بوووودی لامصب؟
-رفته بودم دخترمو برسونم کلاس که تورو دیدم گفتم بذا باهاش یه خوشووشی بکنم برم!!!
گفتم: بیا تو ماشین من بریم یه دور کوچیک بزنیم که خیلی دلم برات تنگ شده بی وجدان!!!
از اون که نمیام و باید برم خونه الان این پدرسگ(شوهرش) زنگ میزنه و از من که سوارش کردم و گفتم زود برمیگردم نگران نباش…
تا سوار شد رفتم تو جاده، 2زاریش افتاد..!
-محمد کجا میری برگرد توروخدا الان وقتش نیست!
باید برم خونه!
وضعیتم قرمزه (یعنی پریودم) باور نکردم!
من که گوشام دیگه نمیشنید، مگه میتونستم از این تیکه ی مث ماه با اون چشای خوشکلش بگذرم!
نه امکان نداشت!
رفتم سمت باغمون…
دیگه ساکت شد و هیچی نگفت!
وقتی رسیدیم در اتاق بغلش کردم بردمش تو…
گذاشتمش رو زمین اینقد لباشو محکم خوردم که این چش پلنگی شهوتی بازم مث گذشته تو بغلم شل شد…
لختش کردم،
این زن زیبا اندامش مثل مدلای مشهور برجسته و زیبا بود!!!
پوست برنزه ش همیشه براق و بدون یه ذره مو بود…
منو دیونه کرد بعد چند دقیقه که لباشو مکیدم خوابوندمش رو زمین پاشو دادم بالا و از شدت شهوت کیر کلفتم که مث سنگ شده بودو به شدت تو کس تمیزش جا زدم…
اووووف کسش خیس خیس بوووود
کیرم تا تخم رفت تووووش، چشمای قشنگش گرد شد و گفت آآآآخ….
-جااااااان
لبای باریک داغشو دوباره تو دهنم جا دادم میمکیدمش و کیرکلفتمو تو کسش جا میزدم،میکشیدم بیرون،
تا ته
جا میزدم، میکشیدم بیرون
صدای ناله های این نرگس خانم خوشکل منو دیوووونه کرده بود و محکم کیرمو تو کسش تلمبه میزدم…
چالاپ چولوپ
چالاپ چولوپ
این صدا دیگه عقل از سرم برده بود و من دیگه هیچی غیر از لذت سکس با این زن معرکه رو نمیدیدم
انگار رو ابرا سیر میکردم!!!
کیرمو کشیدم بیرون…
به شکم خوابوندمش!
لمبشو باز کردم وااااای چه کون نازی داره این لامصب….
من واقعا با دیدنش دیوووونه میشم
تو فکر این بودم که کیرمو یه جوری تو کونش جا بزنم که یهو صورتشو برگردوند، واااای با اون چشاش که مث چشم گربه بود یک نگاه خشمگینی بهم کرد که پشیمون شدم!
آخه خیلی دوسش داشتم این بی مرامو!
بی خیال کون شدم!
دوباره به کمر خوابوندمش کیرمو کردم تو کسش!
خوشبختانه کمرم فابریکی سفته اما دیگه کیرم از داغی کسش داشت میترکید و باید ارضا میشدم!
ایندفه محکم بغلش کردم لبشو محکمتر مکیدم و کیرمو به سرعت تو کسش تلمبه زدم که ناله های شهوتی نرگس بالا گرفت آبش اومد، کیرم با آب کسش، لیز شد و داغ تر!
2دقیقه دیگه تلمبه زدم که یهو تمام آب کیرم با فشااار خالی شد تو کسش…
همونجا رو تن خوش عطر نرگس دراز کشیدم…

نوشته:  آب کیر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *