این داستان تقدیم به شما

‌سلام.

من پژمان هستم ۲۸ ساله هستم و این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال قبل. همسر من ۲ سال از خودم کوچیک تره و جدا از اختلافات جزیی که بین هر زن و شوهری میتونه پیش بیاد مشکل خاصی با هم نداریم. خواهر خانم من اسمش آزاده ست و دو سال از من بزرگتره. چهره بسیار زیبایی داره و چیزی که بیشتر از همه در نگاه اول خودنمایی میکنه باسن بسیار بزرگش هست. اوایل ازدواج زیاد توجه نمیکردم ولی هر چی بیشتر میگذشت علاقه من به خواهر خانم بیشتر بیشتر شد. خواهر خانمم معمولا جلو من یه پیراهن آزاد میپوشید طوری که باسنش دیده میشد. موقع راه رفتن کمر و باسنش رو به قدری قوس میداد که هر مردی با دیدنش تحریک میشد. گاهی وقتا هم ساپورت تنگ میپوشید که رد شرتش از روی شلوار معلوم میشد.

دیگه به قدری وسوسه شده بودم که بصورت کاملا محسوس و تابلو کونشو دید میزدم و اونم متوجه شده بود ولی واکنش خاصی نداشت. خیلی فکر میکردم باید چیکار کنم تا بتونم خواهر خانومم رو یه دل سیر بکنم اما راهی پیدا نمیکردم. تا اینکه قرار شد منو خانومم بریم مسافرت و من رفتم خونه خواهر خانومم تا چمدونشون رو بگیرم. وقتی رسیدم زنگ زدم و خواهر خانومم درو باز کرد و من رفتم بالا. باجناقم تایم کارش بود و میدونستم خونه نیست. رسیدم بالا دیدم در بازه. در زدم صدای خواهر خانمم از توی اتاق اومد که تعارف کرد بیام داخل. رفتم داخل روی مبل توی هال نشستم. بعد چند دقیقه خواهر خانمم اومد. آرایش سبک و دلنشینی کرده بود و یه پیراهن کوتاه که تا بالای باسنش بود پوشیده بود. بلند شدم سلام علیک کردیم گفت ببخشید چند لحظه صبر کنید چمدون رو خالی کنم. دوباره رفت توی اتاق. یکم که گذشت منم رفتم ببینم چیکار میکنه. دیدم خم شده جوری که یه قسمت از شرتش هم دیده میشد و داشت لباسای توی چمدون رو خالی میکرد. یه لحظه از توی آینه چشمش به من افتاد و خیلی ریلکس گفت چیو نگاه میکنی؟ گفتم آزاده خانم شما چقدر خوش اندامین. بلند شد از جاش لباسش رو درست کرد در حالی که یکم جاخورده بود گفت مرسی ممنون لطف داری. چمدون رو داد بهم گفت انشاالله سفر خوبی داشته باشین. بهش گفتم آزاده خانم میشه یه درخواستی داشته باشم؟ گفت بگو. گفتم میشه برای چند دقیقه باسنتون رو لمس کنم؟! تعجب کرد از حرفم گفت آقا پژمان شما مثل برادر من میمونید. این چه حرفیه؟ از حامد (باجناقم) خجالت نمیکشید؟ 

‌حرفی که نباید میزدم رو زده بودم و میدونستم این آخرین فرصت هستش. بدون اینکه جواب سوالش رو بدم دستم رو انداختم دور کمرش و چند قدم رفتم جلو تا پاش خورد به تخت و آروم نشست روی تخت. نشستم کنارش بدون اینکه توی چشمام نگاه کنه گفت این کارت بی فکریه و به عواقبش فکر کن. بهش گفتم من قصد اذیت و آزارت رو ندارم فقط بهت علاقه دارم. تو خیلی وقت توی رویای منی. ناخواسته با نگاهت و عشوه هات منو به سمت خودت کشوندی. گفت چی میگی من کی برات عشوه اومدم… پریدم وسط حرفش گفتم حالا الان بحث این نیست که کی چیکار کرده و کی مقصره. خیلی بی پروا بهش گفتم من میخوام بکنمت بهم میدی؟! و دقیقا خیلی سفت گفت نه! معلومه که نمیدم. گفتم اوکی. پاشدم که برم. دیدم نشسته هنوز. گفتم صد در صد نمیدی دیگه؟! گفت باید الان داد بیداد میکردم که اینجوری روت زیاد نشه. خوشت اومده هی میپرسی. گفتم میخوام مطمئن بشم. گفت الان منو بکنی دیگه سیر میشی مشکلت حل میشه؟ سرمو به نشونه تایید تکون دادم. گفت درش بیار ببینمش! گفتم اول من کونتو ببینم. گفت من که هنوز تصمیم نگرفتم بهت بدم. گفتم ببین ما بچه نیستیم که الان واسه هم ناز و عشوه کنیم. بلندش کردم اومدم شلوارشو در بیارم دستمو گرفت ولی مقاومتی نکرد…
 
‌وای خدای من برای اولین بار داشتم شرتش رو بصورت کامل میدیدم. داشت پاره میشد از شدت بزرگی باسنش. پیرهنشو با حوصله باز کردم و آروم درش آوردش. دستمو انداختم پشتش که سوتینشو در بیارم گفت بذار باشه فعلا اینجوری راحت ترم. گفتم اوکی. خوابوندمش روی تخت و در حالی که داشتم موهای سرشو ناز میکردم دست دیگمو از روی شرت گذاشتم رو کسش. خیلی آروم باهاش بازی کردم جوری که یه آه با ناز و عشوه کشید. گفت کیرتو در بیار. از تخت اومدم پایین اونم اومد جلوم نشست. گفتم چشاتو ببند. همیطور که چشاش بسته بود گفتم دهنتو باز کن. آروم سر کیرمو گذاشتم رو زبونش. دهنشو بست و لباش دور کیرم حلقه زد. با زبونش با سر کیرم بازی میکرد و با دست دیگه ش تخمامو گرفته بود. سه چهار دقیقه ای به همین صورت گذشت. بلندش کردم دوباره رفتیم رو تخت. دستمو انداختم لای کونش. بعد از مدتها به آرزوم رسیده بودم. کون آزاده داشت باهام صحبت میکرد. دوست داشتم همه قسمتای کونشو لیس بزنم. از بدنش حرارت میبارید. به پشت خوابوندمش. با دستش اشاره کرد به کمد توی اتاق. تجهیزات رو آوردم. کاندوم کشیدم رو کیرم. آزاده یه مقدار روان کننده به کیرم زد یه مقدار هم زد رو کسش. کیرمو گذاشتم رو کسش…
 
 
یه آه کوچیک کشید و آروم تا فشارش دادم داخل. همینطور که کیرمو آروم جلو و عقب میکردم لاله گوشش رو هم میخوردم که باعث شده بود بدون هیچ ملاحظه ای آه و ناله کنه. یکم که گذشت دستامو گذاشتم دو طرف شکمش و سرعتمو زیاد کردم. چشاشو بسته بود و لباشو میخورد. گرمای کسش کم بود که با صدای آه و ناله هاش هم منو بیشتر تحریک میکرد. چند بار آروم کردم سرعتمو که آبم نیاد. بلند شدم از روش. به بغل خوابوندمش و از پشت بهش چسبیدم و کیرمو دوباره کردم تو کسش. یه پاشو با دستم گرفتم و تند تند جلو و عقب میکردم کیرمو. بهم گفت داره ارضا میشه. بغلش کردم. به محض اینکه ارضا شد خودش رو سریع جمع کرد. یکمکه گذشت و آروم شد از پشت موهاشو نوازش کردم. چند دقیقه ای همینطوری گذشت که بلند شدم و به سوراخ کونش روان کننده زدم. گفت نگو که میخوای از پشت بکنی. گفتم مگه میشه این شگفت انگیز رو نکرد؟! بهش گفتم یکم به سوراخت لیدوکایین میزنم که دردش رو حس نکنی. کاندوم در آوردم. دوباره به کیرم روان کننده زدم و با احتیاط جوری که حس کنه حواسم بهش هست کیرمم کردم تو کونش. یکم سوزش داشت گفت تکونش نده. بعد چند لحظه خیلی آروم جلو عقب میکردم و همینطور باهاش صحبت میکردم و قربون صدقه ش میرفتم. یکم که گذشت شدتش رو بیشتر کردم. درد رو میشد توی وجودش حس کرد.

 
دلم نیومد توی اون وضعیت ببینمش بعد از دو سه دقیقه تلمبه زدن بهش گفتم آبم داره میاد گفت بریز رو کمرم. ولی من همیشه آرزو داشتم آبمو تو کونش خالی کنم. محکم خودمو بهش چسبوندم. متوجه شد آبم داره میاد ولی چیزی نگفت. یکم تو همون حالت بودیم. کیرم آروم در آوردم. رفتم دستمال آوردم و بدن آزاده و خودمو تمیز کردم. لباسشو تنش کردم و یه خورده روی تخت بغل و بوسش کردم. بوی عطر تنش حتی وقتی ارضا شده بودم هم دیوونه م میکرد. بعد اون روز ما رفتیم سفر. روی من و آزاده به هم باز شد ولی جوری نبود که همیشه سکس کنیم. بعد اون ماجرا دو بار دیگه هم با فواصل نسبتا طولانی سکس کردیم اما از طریق تلگرام یا مکالمه گاهی میزدیم جاده خاکی…
 
 
نوشته: پژمان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *