این داستان تقدیم به شما
لطفا تا آخر بخونین …
***
سلام ، من اسمم النازه و ۲۲ سالمه ، این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به ۱۸ سالگیم همون سالی که داداشم ازدواج کرد ، داداشم ۵ سال از خودم بزرگ تره و تو دانشگاه عاشق یه دختری شده بود به اسم لاله ، تو عروسی داداشم ، از دهن مهمونا خیلی شنیدم که میگفتن لاله از امیر داداشم خیلی سره ، خودمم وقتی به لاله نگاه میکردم پیش خودم آرزو داشتم که بدنم مثل اون باشه ولی هیچ وقت به روش نیاوردم ، لاله هم سن داداشمه و تازه ۳ ماهم از داداشم بزرگتره ، دختریه با موهای بلوند با مژه های بلند و سینه و باسن بزرگ و قد نسبتا بلند ، تو روز عروسی همه پسر ها بهش خیره شده بودن ، خودش که خوشگل بود آرایشگاهشم عالی درستش کرده بود . ماجرا از جایی شروع شد که من یه روز رفتم مدرسه برای کلاس های کنکور که اون روز معلم نیومده بود و کلاس رو لغو و برای این که از درس عقب نیوفتیم کلاس رو به روز پنجشنبه موکول کردن ، منم رفتم تو اتاق سرایدار و گفتم برام یه آژانس بگیره که برم خونه ، اینم بگم که داداشم و لاله یه مدت بعد عروسیشون خونه ما بودن تا بعدا خودشون به کمک بابام یه خونه پیدا کردن ، لاله هم بعد ازدواج با داداشم دیگه دانشگاه نرفت و درسش رو غیر حضوری ادامه داد .
وقتی برگشتم خونه فقط مامانم و لاله خونه بودن و داداشم که کلا دو روز تو هفته میرفت دانشگاه اون روز رو رفته بود مغازه ور دست بابام ، کلید انداختم رو در و در رو باز کردم و رفتم تو خونه که شنیدم صدای آه و ناله از اتاق خواب میاد ، منم رو نوک پنجه پاهام جوری که صدا راه رفتم نیاد آروم آروم رفتم طرف اتاق خواب که دیدم در اتاق نیمه بازه خودم رو رسوندم سمت چهار چوب در و چیزی دیدم که اصلا انتظارش رو نداشتم ، مامانم با لاله مشغول لز کردن بودن !!!! باورم نمیشد چی میدیدم ، مامانم داشت کوس لاله رو لیس میزد و لاله هم ناله میکرد ، اصلا از اون صحنه لذت نمیبردم و حالم از کار مامانم و لاله بهم میخورد ، پس تصمیم گرفتم تا نفهمیدن که من تو خونم سریع برم بیرون و مثل همیشه که کلاسم تا ساعت ۲ طول میکشید برم و ۲ و نیم بیام خونه ، رفتم تو پارک نشستم و به کار مامانم و لاله فکر میکردم و تو دلم بهشون فحش میدادم و انقدی از دست مامانم ناراحت بودم که میخواستم گریه کنم ، همینجوری که رو نیمکت پارک نشسته بودم به اون صحنه ای که لاله لخت رو تخت بود فکر میکردم ، به سینه و روناش ولی سعی میکردم که از فکرش در بیام چون کار اون و مامانم خیلی برام کثیف به نظر میومد …
ساعت ۱۲ و نیم شد و هوا خیلی گرم بود دیگه طاقت نیاوردم و گفتم برم خونه فوقش اینه زنگ در رو میزنم که مامانم متوجه اومدنم بشه و دست از کار کثیفش با لاله برداره ، رفتم در خونمون و زنگ آیفون رو زدم و در رو که باز کردن سعی کردم از پله ها آروم برم بالا تا لباساشون رو بپوشن ، بلاخره رسیدم طبقه سه و زنگ در رو زدم و دیدم لاله در رو باز کرد و سلام کرد ، جواب سلامش رو دادم و کفشام رو در آوردم و رفتم تو و دیدم که مامانم تو هال نیست به لاله گفتم : مامانم کو ؟؟ لاله گفت : مامان حمومه ، الان میاد تو چرا زود برگشتی ؟؟ گفتم : معلممون ویزیت دکتر گرفته بود باید زود تر میرفت . رفتم تو اتاق خواب و به تخت خوابی که مامانم و لاله روش درازکش مشغول عشق حال بودن نگاه کردم و به این فکر میکردم که مامانم از حموم بیاد بیرون میتونم مثه قبل باهاش حرف بزنم و راجع بش فکر کنم یا نه لباسام رو عوض کردم و رفتم تو هال و نشستم رو مبل و به فکر فرو رفتم که مامانم گوشه در حموم رو باز کرد و داد زد : لاله جون حوله رو بده و منو رو مبل دید و گفت : عه تو کی اومدی ؟؟ اون روز تا شب هر وقت مامانم رو میدیدم حرص میخوردم ، شب شد مثل همیشه منو لاله تو اتاق میخوابیدیم و بقیه تو هال ، اون شب تا ساعت ۳ خوابم نبرد و مدام به لاله که رو زمین خوابیده بود از رو تخت نگاه میکردم ، کم کم حس میکردم که از لاله خوشم اومده ولی هر بار این فکر تو ذهنم میپیچید سریع خودم رو لعنت میکردم و میگفتم این چه فکر چرندیه ؟؟ اون شب تصمیم گرفتم پنجشنبه نرم سر کلاس و دوباره اگه مامانم و لاله خواستن لز کنن بتونم ببینمشون ، باورم نمیشد که برای دوباره لخت دیدن لاله برای اولین بار میخوام مدرسه رو بپیچونم ، انگار واقعا از لاله خوشم اومده بود …
چهارشنبه شب بود که به مامانم گفتم : مامان فردا بیدارم نکن میخوام تا ناهار بخوابم ، مامانمم گفت : بعید میدونم تو بتونی بیشتر از ساعت ۹ بخوابی ولی تو بخواب کسی کاری باهات نداره ، از این حرفش مطمئن شدم فکر کثیفی تو سرشه و فردام دوباره میخواد با لاله لز کنه ، شب موقع خواب گوشیم رو ، رو ساعت ۸ صبح کوک کردم که بیدارم کنه اما نه با آهنگ بلکه با ویبره که مامانم متوجه بیدار شدن من نشه ، گوشیمم گذاشتم زیر بالشتم که صبح لرزید بیدار شم ، خلاصه صبح ساعت ۸ بیدار شدم اما انقد خسته بودم گفتم بزا یذره دراز بکشم پنج دقیقه دیگه بیدار میشم اما وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۱۰ و ربعه و شوکه شدم و سریع گوشم رو تیز کردم ببینم از تو هال صدایی میاد یا نه اما صدایی نشنیدم ، آروم رفتم و دستگیره در رو خوابوندم و در اتاق رو باز کردم و دیدم بععععععله دوباره مامانم و لاله شروع کردن ، لاله رو مبل دوتا پاش رو داده بود بالا و با دندوناش سوتینش رو که در آورده بود گذاشته بود تو دهنش و گاز میگرفت که صدای نالش نیاد ، مامانم رو دیدم که دو تا انگشتش رو کرده تو کوس لاله و هی تکون میده ، بدنم داغ شده بود و برعکس دفعه اول که از کارشون بدم میومد الان داشتم لذت میبردم ، تصمیم گرفتم که گوشیم رو بیارم ازشون فیلم بگیرم ، گوشیم رو از رو تخت برداشتم و از گوشه در اتاق شروع کردم فیلم گرفتن از لاله که یهو نگاهم به نگاه لاله گره خورد !!! مامانم که همینجور مشغول انگشت تو کوس لاله کردن بود منو لاله به اندازه ۵ ثانیه به هم زل زده بودیم و بعدش من در رو آروم بستم و تکیه دادم به در ، قبلم تند تند میزد و از این میترسیدم لاله به مامانمم بگه که من دیدمشون ، چون اصلا دوست نداشتم تو این وضعیت با مامانم رو به رو بشم ، گوشیم رو گذاشتم رو کمد و تصمیم گرفتم دوباره یذره از لای در اتاق رو باز کنم و ببینم بلاخره چی میشه ، در رو یواش باز کردم و دیدم لاله اصلا به روش نیاورده و تو همون حالت رو مبل لم داده بود و مامانمم دست از سر کوسش بر نمیداشت که بعد چند ثانیه لاله یه جیغ آرومی کشید و از کوسش آب میپاشید بیرون ، فهمیدم که به ارگاسم رسیده و آخرای کارشونه ، سریع رفتم رو تختم و خودم رو به خواب زدم ، بعد چند دقیقه مامانم اومد تو اتاقم و زد رو شونم و گفت بیدار شو تنبل ساعت یازدس ، بیدار شدم و رو تختم نشستم و به حالتی که انگار تازه از خواب بیدار شدم گفتم چرا بیدارم کردی خواستم بخوابما ، مامانم گفت : بیدار شو میخوام برم پیش خانم صفری برا تابلو ها ، یهو برق از سرم پرید به این فکر میکردم که منو لاله میخوایم تنها تو خونه باشیم اونم بعد این که لاله میدونه که من فهمیدم با مامانم لز میکنه !!!! مامانم گفت : پاشو پاشو صبحونت رو بدم میخوام برم ، منم برای این که یه چیزی جوابش رو بدم گفتم : مگه تابلو فرش قبلی رو تموم کردی که میخوای بری یدونه دیگه بیاری ؟؟؟ مامانم گفت : برا خودم که نمیخوام برا لاله میخوام یدونه تابلو بیارم ببافه بیکار نباشه ، منم تو دلم گفتم : هه ، لاله که بیکار نیست ، صبحا با تو خیلی سرش شلوغه .
بلاخره پاشدم و رفتم تو آشپزخونه و نشستم رو صندلی و دیدم برق حموم روشنه و لاله خانوم حمومه ، مامانم پنیر رو از یخچال آورد بیرون و دو لیوان چای ریخت و گذاشت رو میز و شکرپاش رو آورد و گفت بفرما اینم شکر ، قند خواستی تو کشو زیر گازه ، منم گفتم : اون یکی چایی برا کیه ؟؟ مامانم گفت : برا لالس ، حمومه الان اونم میاد . مامانم رفت و من به این فکر میکردم لاله از حموم بیاد بیرون رو صندلی رو به روم بشینه میخواد چی بگه ؟؟ مامانم و رفت و بعد دو دقیقه یهو دیدم گوشه در حموم باز شد و لاله سبدی که کنار در حموم بود و حوله تن پوشش توش بود رو برداشت و با خودش برد تو حموم که خودش رو خشک کنه . من هنوز به چایی لب نزده بودم و منتظر لاله بودم و دیدم که لاله از حموم اومد بیرون و حوله تن پوش رو تنش کرده بود و با حوله تن پوش اومد نشست صندلی رو به روی من و گفت ، سلام الناز جان ، صبحت بخیر . منم گفتم : سلام صبح بخیر و لیوان رو برداشتم و یه ذره از چاییم خوردم و با تعجب به لاله نگاه میکردم که با حوله تن پوش نشسته پشت میز غذا خوری ، چاک سینش معلوم بود و لاله متوجه شده بود که به سینه هاش نگاه میکنم ، چند ثانیه سکوت خونه رو فرا گرفته بود بود که یهو صدای افتادن قاشق چایی خوری لاله سکوت رو شکست و لاله گفت : ای وااای قاشقم کجا افتاد ؟؟ من گفتم زیر میزه بزار الان میارم ، چهار دست و پا رفتم زیر میز که قاشق رو بردارم که دیدم لاله پاهاش رو باز کرده و کوسش کاملا معلومه ، منم چند لحظه همونجور چهار دست پا بی حرکت زیر میز به کوسش سفیدش نگاه میکردم که یهو لاله سرش رو آورد زیر میز و گفت : چی شد پیداش کردی ؟؟ گفتم : آره ایناهاش ، از زیر میز قاشق رو دادم دستش که دیدم مچم رو گرفت و منو کشوند سمت خودش ، من همونجور چهار دست و پا زیر میز جلو رفتم ، فاصلم با زانو لاله یذره بود و کاملا کوسش رو میدیدم که یهو دیدم دستش رو گذاشت پشت سرم و سرم رو هول داد سمت کوسش و منم صورتم کاملا لای پاش بود ، یهو لاله صندلی رو یذره داد عقب و دو تا پاش رو گذاشت روی میز و ازم خواست بیام جلو تر ، حالا همه چی مهیا بود…
هنوز کامل مطمئن نشده بودم که از لز با لاله میتونم لذت ببرم یا نه ، همونجور چهار دست و پا رو به روی لاله که روی صندلی نشسته بود مونده بودم که لاله گفت : پس چرا معطلی میخوای من اول شروع کنم !!! از راحت بودن لاله جا خوردم و گفتم نه و با بی میلی سعی میکردم عین مامانم زبونم رو تند تند از بالا تا پایین کوس لاله بکشم ، بعد چند ثانیه دیدم لاله آهی کشید و سرش رو داد عقب ، فهمیدم داره لذت میبره و من سعی میکردم تو اولین تجربه لزم با لاله خودی نشون بدم ، بعد یه دقیقه لیس زدن کوس لاله دیدم لاله با انگشتاش کوس رو کامل باز کرد و کاملا تو کوسش معلوم بود و منم شروع کردم شدید تر از قبل لیس زدن ، بعد چند ثانیه دیدم آه و ناله لاله داره بیشتر میشه و داره یجورایی به جیغ تبدیل میشه ، بعد چند لحظه دیدم لاله پاهاش رو از رو میز برداشت و گذاشت رو زمین و وحشیانه سرم رو گرفت تو دستاش و منو بلند کرد و صورتم رو آورد رو به روی صورتش ، تو لحظه بلند شدن کمرم خود لبه میز و درد گرفت ولی من به روی خودم نیاوردم و این بار من سر لاله رو گرفتم و شروع کردم لب گرفتن از لاله ، هر لحظه بیشتر از قبل داشتم لذت میبردم و نمیدونستم با لاله چیکار کنم ، یه بار سینش رو میخوردم یه بار ازش لب میگرفتم و یه بار کوسش رو میخوردم ، همینجور که مشغول بودم لاله سرم رو گرفت و گفت : حالا نوبته منه و از رو صندلی بلند شد و حوله تن پوش رو کامل از تنش در آورد و پنیر و چایی رو از رو میز برداشت و از من خواست رو میز بشینم ، رو میز نشستم و پاهام رو داد بالا و از بین پاهام دستش رو رسوند به سینه هام و از رو لباس سینه های کوچیکم رو ماساژ میداد و بعد چند دقیقه لباسم رو در آورد و پرت کرد تو هال و با دو دستش محکم جفت سینه هام رو گرفت و ماساژ میداد و با زبونش نوک سینه هام رو لیس میزد و گاهی گاز میگرفت ، بعدش از زیر گردنم تا زیر نافم رو بوسه زد و دستش رو کرد تو دهنش خیس کرد و دستش رو برد تو شلتا شلوارم و کوسم رو میمالوند …
بعد چند دقیقه ماساژ من شروع به ناله کردن کرده بودم که یهو لاله شورت و شلوارم رو با هم از پام در آورد ، حالا جفتمون لخت کامل بودیم ، لاله منو درازکش کرد رو میز و اون قدر پام رو داد عقب که زانوهام به سرم رسید و شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم ، از شدت لذت داد میزدم و سر لاله رو فشار میدادم به طرفم سوراخم ، لاله کارش رو خوب بلد بود ، بعد چند دقیقه ور رفتن با سوراخم رفت سراغ کسم و حسابی برام لیس زد ، بعد خودشم اومد رو میز و دراز کشید و ازم خواست حالت 69 روش بخوابم که جفتمون بتونیم برا هم لیس بزنیم ، بعد چند دقیقه که کوس هم رو لیس میزدیم لاله گفت : نمیخوای مثل امروز مامانت بهم حال بدی ؟؟؟ منم که کاملا روم باز شده بود گفتم : من بلد نیستم ، بعدشم با اون کار تو به ارگاسم میرسی و من سرم بی کلاه میمونه . لاله خندید و گفت : ای شیطون بگو ببینم اینا رو از کجا میدونی ؟؟ اصلا پرده داری ؟؟ گفتم : اینا رو از بچه های کلاس و تو درسامون یاد گرفتم . لاله بازم خندید و تو حالت خنده گفت : تو کدوم کتاب این چیزا نوشته بود که من نخوندم ؟؟ من گفتم : تو کتاب که کامل توضیح نمیده اما معلممون کاملا برا ما توضیح داده . لاله گفت : کاش ما هم از این معلما داشتیم و بعد خندید و گفت : پرده داری ؟؟ گفتم : آره بابا ، الان اولین بارمه . لاله گفت : اگه کاری کنی به ارگاسم برسم منم تو رو به ارگاسم میرسونم تا بفهمی چه لذتی داره . منم گفتم چجوری ؟؟ گفت تو چجوریش رو کاریت نباشه فقط بگو بینم این کاری رو که ازت میخوام میتونی انجام بدی یا نه ؟؟ گفتم باشه ، اما قول دادیا . بعد من از میز پایین اومدم و لاله رو میز خوابید و پاهاش رو داد بالا و انگشتم رو تو کوسش کرد و ازم خواست انگشتم رو عقب و جلو کنم ، من در حالی که این کار رو واسه لاله میکردم میدونستم که اون بعد این که به ارگاسم برسه نمیتونه منم به ارگاسم برسونه و شاید نتونم به اوج لذت برسم ، بعد چند دقیقه با دو تا انگشت تند تند براش تلمبه میزدم که مثل صبحی دوباره یه جیغ زد و خوابید رو میز و ارضا شد و بی حال افتاد رو میز ، منم که میدونستم اکثرا بعد ارضا شدن به خواب میریم بیخیال لاله شدم و نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت ۱۲ و ربعه !!!!
شوکه شدم و ترسیدم که نکنه مامانم برگرده و ما رو تو این وضع ببینه پس سریع دویدم سمت تلفن و زنگ زدم مامانم ، بلافاصله که مامانم گوشی رو برداشت سلام کردم و گفتم : مامان کجایی ؟؟؟ کی برمیگردی ؟؟؟ مامانم گفت : دارم میرم مغازه بابات ازش پول بگیرم برم یکم براخونه خرید ، گفتم : کی برمیگردی ؟؟ مامانم با تعجب پرسید برای چی ؟؟ چیزی شده مگه ؟؟ گفتم : نه و بعد یخورده منُ و من کردن دنبال بهونه بودم که گفتم : خواستم ببینم اگه دیر برمیگردی یه فکری برا ناهار بکنم ، مامانم گفت : بزا صبحونه از گلوت پایین بره ناهارم داریم ، غذای شب رو گرم میکنیم میخوریم و قطع کرد ، منم که از زمان برگشتن مامانم خیلی مطمئن نشدم سریع گوشی رو گذاشتم و رفتم سمت آشپزخونه که دیدم لاله تو یه وضع بدی به خواب رفته ، سرش از اون ور میز آویزونه و از این وره میزم پاهاش زده بیرون ، برا این که گردن و کمرش درد نگیره کامل رو میز چرخوندمش که راحت بخوابه و رفتم از تو اتاق خواب حوله و لباس برداشتم و رفتم حموم ، تو حموم به این که به ارگاسم نرسیدم فکر میکردم و داشتم با کوسم ور میرفتم و به لاله فکر میکردم که چطوری دوبار تو عرض چند ساعت ارضا شده ؟؟ چه لذتی برده ؟؟ تو همین فکرا بودم که یهو در همون باز شد و لاله اومد تو و گفت حالا نوبت توئه ، از این حرفش خیلی خوشحال شدم اما میترسیدم که مامانم برگرده ، لاله منو چسبوند به دیوار حموم و دو تا پام رو از هم باز کرد و شروع کرد به لیس زدم کوسم ، منم الکی پیاز داغش رو زیاد کردم و بیش از هم آه و ناله میکردم…
لاله دیوانه وار کسم رو لیس میزد و بعضی وقتا کسم رو کامل میبرد تو دهنش و بیرون میاورد ، بعد چند دقیقه لیس زدن شروع کرد با کسم ور رفتم و با دو تا انگشتش کاملا کوسم رو بازی میداد انقد به این کار ادامه داد که حس کردم بدن داره سرد میشه و پاهام میلرزید ، لاله هم سرش رو گرفت زیر کوسم و دهنش رو باز کرد و آماده بود که آبم بیاد ، آبم که اومد سر درد شدیدی گرفتم و بدنم بی حس شد و به سختی رو پاهام وایساده بودم اما این دردها و بی حسی ها یه لذت دیگه ای داشت و کاملا برعکس پریود بود ، منو لاله سریعا یه دوش گرفتیم و از حموم رفتیم بیرون و آشپرخونه رو تمیز کردیم و لباسام رو جمع کردم از رو زمین و به لاله گفتم : به مامانم نگیاااا ، لاله خندید و گفت : چشم قربون اون کوس نازت برم و بعد باهم خندیدیم ، بعد از اون روز همش به این فکر میکردم که چطور لاله با اون بدن سکسیش حاضر شد با منی که نسبتا لاغرم لز کنه ، بعد اون روز نگاهم کاملا به لزبین ها عوض شد و کمتر برام قیافه مهم بود ، من الان ۲۲ سالمه و هنوز ازدواج نکردم اما هیکلم یخورده جا افتاده و از اون روز تا حالا با دو تا از هم کلاسی هام که خیلی هم پایه لز بودن لز کردم و لاله هم که با داداشم یه خونه کوچیک اجاره کردن هر از گاهی میرم پیشش و با لاله لز میکنم ، من که قبلا خیلی نگران ازدواجم بودم الان خیلی برام مهم نیست و فکر میکنم که میتونم با لز کردن لذت جنسیم رو برطرفم کنم اما به خودم دروغ که نمیتونم بگم ! بدم نمیاد ازدواج کنم و سکس با مردها و کیر رو تجربه کنم !!
ممنون که خاطرم رو خوندید ، ببخشید اگه طولانی بود
نوشته: الی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید