این داستان تقدیم به شما
دانیالم
یه پسر خوشگل سفید
با چشمای عسلی
یادمه کلاس پنجم ابتدایی اینا که بودم،یه همسایه داشتیم دخترش خیلی پررو بود
از من یه سه چار سالی بزرگتر بود و منو گاهی اذیت میکرد ولی خیلی خوشگل و سفید بود
دوسش داشتم هروقت خونه تنها بودم میومد پیشم
یادمه یه بار اومد و گفت میای دکتر بازی کنیم
منم قبول کردم…
چند بار اول اون دکتر می شد و من مریض همش منو معاینه می کرد قلبمو و اینجور چیزا اما بعدش رسید به آمپول زدن!
یه بار گفت بخواب میخام آمپول بزنم بهت! دراز کشیدم و شلوارمو و شرتمو کشید پایین و مثلا آمپول زد و با کونم ور می رفت…خوشم میومد می خندیدیم بازی بود مثلا…نمی دونستم چه فکری تو سرشه…
گذشت و تا اینکه یه بارم نافمو معاینه کرد و گفت شلوارتو بدع پایین نافتو ببینم منم کشیدم پایین
شرو کرد به بازی کردن با دودولم منم که چیزی نمی فهمیدم
تا اینکه یه روز گفتم من میخام دکتر بشم
اونم زودی قبول کرد گفتم آمپولتو میخام بزنم زودی دراز کشید و شلوارشو کلا داد پایین یه کون سفید و خوشگل منم یه نیشگون گرفتم که مثلا آمپول زدم و گفتم تمومه ولی گفت نه جاش می سوزه یکم ماساژ بده واسم منم براش می مالیدم
این اتفاق چند دفه تکرار شد به همین روال و یه روز گفت
آقای دکتر ناف منو معاینه کن
گفتم چشم
شلوارشو کشید پایین و دراز کشید منم شرو کردم به مالیدن نافش اما
تازه چشمم به کسش افتاد و نمیدونستم چیه چرا با دودول من فرق داره
اونکه چشماشو بسته بود و دراز کشیده بود من یهو بی هوا دست گذاشتم.رو کسش و یهو یه جیغ کوچولو زد و دست منو فشار داد به کسش و شرو کرد به مالوندن! گفتم سارا چرا دودول تو فرق داره؟
خندید و گفت پسرا و دخترا دودولشون فرق داره اما تازه این شروع داستان بود
از اون روز به بعد هر دفه میومد و شلوارشو می کشید پایین و دودول بازی می کردیم آخرین باری که اومد خونه مون یادمه التماسم کرد که دودولشو ببوسم براش! منم گفتم اول تو!
اون قبول کرد و شرو کرد بوسیدن و خوردن!من که چیزی نفهمیدم اما
وقتی شرو کردم به مالیدن و بوسیدن کسش رنگ از رخش پرید و مث دیوونه ها بی تابی می کرد و می خندید و سر منو فشار میداد به کسش …
بعد از اون روز از محله مون رفتن و دلم براش تنک شده
دلم دکتر بازی میخواد…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید