این داستان تقدیم به شما

سلام من کامرانم 33 سالمه و یکساله که با همسرم بیتا ازدواج کردم بیتا 28 سالشه ویه زن با قد 175 وزن85 کیلو حسابی توپر با کون برجسته و سینه های برجسته که هر لباسی میپوشه بزرگی پستوناش نظر همه رو جلب میکنه .

از خودم براتون بگم مهندس کامپیوترم با قد160 وزن 65 و از همه بدتر یه کیر که وقتی راست میشه با ارفاق میشه ده سانت . دیگه خودتون حساب کنید که با همچین قد وهیکل و کیر تکلیفم با بیتا توی رختخواب چجوری میشه اولین باری که با هم سکس کردیم فهمیدم بدجوری توی انتخابم اشتباه کردم درسته که بیتا خیلی خوشگل وسکسی بود ولی بنیه و کیر من جوابگوی نیازش نبود و نمیتونستم ارضاش کنم هم کیرم خیلی کوچکتر ازون بود که جواب بیتا رو بده و هم بدبختانه زور قدرت بدنی بیتا بیشتر از من بود هم قدش بلندتر بود و هم سنگین تر از من بود طوری که موقع سکس مدیریت کار با بیتا بود و من مجبور بودم با خوردن ولیسیدن کسش اونو ارضا کنم . از طرفی بیتا هم فهمیده بود که یه جورایی من جلوش ضعف دارم سو استفاده میکرد با اینکه قدش از من بلندتر بود هر وقت با هم بیرون میرفتیم مخصوصا کفش پاشنه بلند میپوشید طوریکه یه سرو گردن ازش کوتاه تر میشدم همه یجوری نگام میکردن که توی دلشون میگفتن این بدبختو نگا کن قدش تا سینه زنشه خیلی نیشخند میزدن بعد ازمدتی پارو فراتر گزاشته بود یبار که باهم قرار گزاشتیم که من از سر کار برم دنبالش میدون هفت حوض اونم از خونه بیاد اونجا تا با هم بریم خونه پدرش …

من بیست دقیقه زودتر رسیدم تصمیم گرفتم قدم بزنم تا بیتا بیاد همینطوری که خیابونو میرفتم بالا دیدم که بیتا از اون دست خیابون داره میاد پایین و رفت توی یه بوتیک سریع رفتم اونور یه حسی بهم میگفت جوری برم که منو نبینه رسیدم دم فروشگاه دیدم داخله سر وضعش یه جوری بود که دوتا فروشنده راست کرده بودن یه ساپورت خیلی نازک پوشیده بود با یه مانتو مدل جلو باز با یه تاپ قرمز که چون روسریش رو باز انداخته بود روی شونش کاملا خط پستوناش مشخض بود اروم از لابلای رگال های لباس طوری رد شدم که منو نبینه فروشگاه بزرگی بود . دیدم یکی از فروشنده ها اومد سمتش با چرب زبونی پرسید دنبال چیز خاصی هستین برگشت به سمتش حتی اون موقع هم روسریشو درست نکرد من که دیدم کار داره بیخ پیدا میکنه اومدم جلو گفتم بیتا تا صدامو شنید گفت ا کامران اینجایی یارو فروشنده سریع فلنگو بست

اومدم جلو بهش گفتم این چه سر وضعیه خجالت نمیکشی هر چی هیچی نمیگم هروز بدتر میشی
خلاصه حرفمون شد برای اینکه جار جنجال نشه سریع یه دربست گرفتم رفتیم خونه تصمیم داشتم یه جوری بترسونمش که دیگه اینجوری لباس نپوشه
 
رسیدیم خونه سرش دادو بیداد کردم که دیگه نمیزارم از خونه بری بیرون اونم گفت هیچ غلطی نمیتونی بکنی هر طور بخوام میپوشم هر طور وقت بخوام میرم بیرون اومدم جلو داد زدم سرش خفه شو دیگه، که با خنده گفت برو بابا جمع کن هر وقت تونستی مثل مردای دیگه زنتو ارضا کنی بعد بیا دادوبیداد کن برو یه فکری به حال اون هسته خرمای لای پات بکن مردم از بس حسرت خوردم که دوستام از کیر شوهراشون چه تعریفایی میکنن دلم خوشه شوهر کردم یکی بیاد غیرتی بازی در بیاره که کیرش به سوراخ کون زنش برسه . راست میگفت چون کیرم کوچیک بود یبار که بهم گفته بود از پشت بکنم هر کاری کردم کیرم از لای شکاف کونش به سوراخش نرسید و حسابی ضایع شده بودم . جوابی برای حرفش نداشتم حسابی ضایم کرده بود رفتم جلو یدونه زدم توی گوشش چشمتون روز بد نبینه بیتا حمله کرد به سمتم تازه اون لحظه بود که فهمیدم چقدر جلوش کوچیک و ضعیفم محمکم هولم داد با شدت خوردم به دیوار سرمو گرفت بین دونا بازوش دیگه کاملا تبدیل به یه دعوای واقعی شده بود خواستم خودمو از لای بازوهای کلفتش نجات بدم ولی نتونستم همونجوری چندبار سرمو کوبید به دیوار بعد دوباره سرمو وصورتمو محکم چسبوند به سینه هاش چندثانیه به همون حالت نگه داشت داشت خفم میکرد هرچی زور میزدم فایده نداشت اخرش خودش ولم کرد ازش فاصله گرفتم درمانده شده بودم دوباره اومد سمتم خواستم مثل کشتی گیرا حمله کنم زیر بگیرم بزنمش زمین تنها راهم همین بود چون قدش بلندتر بود خم شدم با دوتا دست حلقه کردم دور پاهاش زور زدم با تمام وجودم ولی بجز چنوسانتی متر نتونستم تکونش بودم رونای پاش خیلی قوی بودن از همون بالا پس گردنمو فشار داد و خوابوندم روی زمین نشست روی سینم کاملا بهم مسلط شده بود چندتا چک محکم زد توی گوشم تمام زورم رو زدم که بلندشم ولی نتونستم از پایین صورت بیتا رو میدادم که با اون سینه بزرگش نشسته روم افتادم به التماس کردن اینقدر خواهش کردم معذرت خواهی تا بلند شد از روم دستمو گرفت برد سمت اتاق خواب موهاش رو که بهم ریخته بود دستی کشید و گفت الان یبار برای همیشه تکلیفمونو روشن میکنیم بعدش گفت دربیار شلوارتو
 
 
شلوارمو دراوردم شورتمو کشید پایین دست زد بکیرم با خنده گفت این از مال ارمانم کوچیکتره . ارمان برادرش بود که کلاس ششم بود . منو کشون کشون برد توی انباری داخل زیرزمین طناب اورد خواستم مقاومت کنم ولی با چندتا چک ولقد که خوردم دیگه بی خیال شدم دست وپامو بست گفت تا وقتی نگی گوه خوردم و قبول نکنی که از هر کی خوشم اومد باهاش حال کنم همینجا میمونی خلاصه دردسرتون ندم بعد دوروز اومد سراغم . شرطشو قبول کردم اونم دست و پامو باز کرد . الان خیلی وقته عادت کردم به اینکه هر وقت حشری میشه میاد سمتم با خوردن و کسش و مالیدن پستوناش و خوردنشون راضیش میکنم اونم هرجور بخواد تیپ میزنه میره بیرون یه دوست پسرم داره که خودش میگه کیرش از مچ دست من کلفتره خخخخخ خیلی راحت برام از کیر دوست پسرش میگه حتی یبار گفت بیارمش خونه دوتایی باهم باهام حال کنید من گفتم نه ولی فرداش دیدم پسره رو اورده خونه یه پسره بور سفید قدبلند وقتی پسره کیرشو دراورد به بیتا حق دادم کیرش خوابیده بود ولی در حالت خوابیده از راست شده من دراز تر بود وقتی راست شد حدود بیست سانت بود چنان بیتا رو جلوی چشمم کرد که توی هیچ فیلم سوپری ندیده بودم خدایی چی میشد منم همین توانو داشتم…

 
 
نوشته: کامران کم توان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *