این داستان تقدیم به شما
سلام. بي مقدمه ميرم سراغ داستان سكسى خودم و زنم با رفيقم…
***
اسم من مسعود سه ساله ازدواج كردم اسم زنمم فرنوش من دركل آدم داغ و حشرى هستم زنم از خودم بدتر كيرم فوق العاده كلفت و البته درازه حدودا پونزده سانت ، زنمم خيلي خوشگل نيست معمولى ولي با هيكل رديف كون خوش فرم و تپلى داره اما كمر باريكه و ورزشكار چندساليه يوگا رو به صورت حرفه اي كار مي كنه خودمم تقريبا شبيه تام كروزم خيليا اينو بهم گفتن زنمم خيلي به اين موضوع افتخار مي كنه البته به گفته خودش من و زنم از اوايل آشنايي خيلي باهم راحت بوديم چون هردو داغ بوديم و از اون اول به زنم گفته بودم دوست دارم وقتي تو خيابون باهاش راه ميرم تيپي بزنه و جوري راه بره كه چندنفري براش راست كنن اونم هميشه پايه اين مسخره بازيا بود و بدشم نميومد از اين كار جوري كه گاهي اوقات كه باهم ميرفتيم خريد و مكان هاي شلوغ جوري تيپ مي زد و آرايش مي كرد كه نگاه ديگران به كون و سينه هاي رديفش حتي منم حشري مي كرد از اين كه ميديدم مردا مي خوان زن سكسيمو با نگاهشون قورت بدن حس غرور بهم دست ميداد…
اويل ازدواج بيشتر با اين فكرا حال ميكردم و از مجردي تو فكر اين بودم كه وقتي زن گرفتم از اين راه هاهم بتونم باهاش حال كنم دوست نداشتم فقط من باشم كه از زنم حال ببرم از ديدن اين كه زنم به كسي بده يا حتي لاس بزنه باكسي حال مي كردم وقتايي هم كه ميرفتيم خريد تو مكان هاي شلوغ زياد اونو در معرض دستمالي كردن مردا قرار ميدادم حتي يه بار يادم وقتي داشتيم توي بازارچه تجريش راه ميرفتيم يه پسر خوشتيپ تو اون شلوغيا از پشت به زنم چسبيده بود و زنم كه فهميده بود داشت حال ميكرد منم حال ميكردم كه زنم يهو خم شد كه مثلا پايينه شلوارشو درست كنه كه ديدم يهو كونش از پشت چسبيد به كيره پسره پسره هم يه جوووون گفت و سريع ماليد به كون و زنم و رفت ديوونه نميدونست كه من از ديدن اين صحنه حال كردم وگرنه بيشتر ادامه ميداد ، خلاصه اين كه اين فكرا ادامه داشت تا اين كه ديدم فرنوش يه روز خيلي بي مقدمه ازم پرسيد مسعود يه شب رفيقت حميد رو دعوت كن بياد مسخره بازي دربياره يه كم بخنديم حوصله ام سررفته از بس كسي نمياد منم گفتم كه باهاش موافقم و بهش حتما زنگ ميزنم كه بياد…
حميد از دوران دانشگاه دوست صميمي من بود و فوق العاده خوشگل و خوشتيپ با هيكل ورزشكاري بود چندباري كه اومده بود خونمون ديده بودم كه زنم خيلي بهش نگاه ميكنه و از چهره اش خوشش مياد پيش خودم گفتم اين فرنوش از صدتا مرد هيز تره احتمالا نقشه داره واسه اين حميد بدبخت گفتم حالا كه نقشه داره منم بايد تو اين نقشه اش شركت كنم و تا ميتونم حال كنم نبايد بذارم فرنوش و اون فقط باهم حال كنن اگر قرار باشه حال و حولي باشه تا اين كه زنگ زدم به حميدو حميد هم از خدا خواسته گفت داداش دمت گرم ميبينمت فردا شب و گفت سوروسات مشروبم بچين كه خيلي حال ميده سه تايي منم گفتم تو بيا همه چي رديفه حميد فردا شب ساعت شيش عصر يهو سررسيد منو فرنوش تعجب كرديم كه چقد زود اومده فرنوش هم تيپ سكس هميشگيشو زد يه تاپ سفيد يقه باز طوري كه نصف پستوناش باز بود و تازگيا هم دودرجه برنزه كرده بود و البته با يه شلواركه مشكيه چسبون و كون قلمبه اش كامل زده بود بيرون جوري كه خودم راست كرده بودم حميد كه اومد تو باهم دست داديم و با من كه رفيقشم روبوسي نكرد اما رفت با فرنوش هم دست داد هم روبوسي كردن منم به شوخي به حميد گفتم همينه ديگه نو كه بياد به بازار كهنه شود دلازار و اونم با گفتن اين حرف پررو تر شد و دستشو دور كمر فرنوش حلقه كرد و گفت زن رفيق از خود رفيق عزيزتره واسه ما داداش
خلاصه بعد نيم ساعت شام خورديم و ديدم حال زنم خيلي بده احساس كردم خيلي حشريه چون چشماش خمار بود و همش از اول مهموني داشت به حميد نگاه مي كرد فهميدم تنهايي قبل از اين كه حميد بياد شراب خورده خيلي جلوي حميد خم ميشد و پستوناي خوشگلشو به نمايش ميذاشت حميد قبلا توحرفاش بهم هميشه ميگفت عاشق خط پستونه وقتي هم زنم جلوش خط وسط پستوناشو به نمايش ميذاشت با چشاش ميخواست ليس بزنه پستوناشو يه بار كه زنم براش مشروب آورد كه تعارف كنه خودمو زدم به اون راه و سرم انداختم پايين ببينم عكس العملش چيه ديد حواسم نيست يه نگاه به پستوناي زنم انداخت ومنم چون سرم پايين بود ديدم يه لحظه كيرشو گرفت فهميدم زنم كارشو تا الان خوب انجام داده داشتم ديوونه ميشدم ميخواستم به فرنوش بگم كه بياد لخت شه و زودتر به حميد بده داشتم از شهوت مي تركيدم كه فرنوش در حين مشروب خوردن گفت مسعود بدجور كمرم قلنج كرده دراز ميكشم جا باز كن بيام پيشت بشينم قلنجمو بكشوني.
من گفتم بيا عشقم بدو بيا كه اومد بين من و حميد نشست وقتي هم ميخواست بياد بشينه حميد كه ديگه خيلي مست شده بود ناخواسته يهو گفت جووووون چه زن ورزشكاري داري مسعود فرنوشم كه با اين حرف حميد كلي حال كرد تو حالت مستي گفت فدات بشم حميدجوووون منم به فرنوش گفتم بدوبيا شيطون خودم و اونم با حالت قردادن اومد كنارم و دستاشو گرفتم و قولنجشو شكستم و گفت حالا همينجوري كه هستم يه كم كمرمو ماساژ بده يهو حميد كه ديد بهترين بهونه براي دستمالي زنم پيدا كرده سريع گفت مسعود جون خودت كه ميدوني ماساژ تخصص منه فرنوش جون بيا خودم ماساژت بدم و فرنوشم با حالت ناز و عشوه اش گفت نه حميد جون زحمتت ميشه منم كه نمي خواستم امشبو از دست بدم به فرنوش گفتم راست ميگه حميد تخصصشه مشتري دائم ماساژش ميشي فرنوش عوضي هم كم نياورد گفت جوووووون اگه اينطوره كه بدو كه عاششششق ماساژم ، فرنوش كه پشتش به من بود خودشو جرخوند و پشتشو كرد به حميد و گفت بفرما ببينيم چيكاره اي تا دست مسعود خورد به فرنوش ديدم فرنوش پستوناشو بيشتر داد بيرونو خيلي داشت حال ميكرد و حميدم بيشتر ميرفت پايين سمت كون فرنوش ديد نشسته نميشه كون خوش فرم فرنوشو دستمالي كنه بعش گفت عزيزم مي خواي دراز بكشي يه ماساژ درست حسابي كل بدنتو بدم فرنوشم كه خيلي خمار شده بود گفت چرا كه نه و دراز شد منم كه كيرم حستبي باد كرده بود راست كرده بودم نزديك بود آبم بياد داشتم اين صحنه ها رو ميديدم و حال ميكردم ديدم حميد نشست از پشت روي روناي فرنوش و شروع كرد ماساژ كمر و و دستاش
وقتي كمرشم ماساژ ميداد دستشو ميبرد تو لباس فرنوش احساس كردم حميد خيلي حشري شده اما اين وسط بايد يكي شروع ميكرد كه اون فقط بايد خود حميد مي بود ديدم حميد يواشكي كون زنمو ميماله و ميگه جون عجب كون سفتي داري فرنوش رفتم نزديك حميد و بهش گفتم حميد جون راحت باش كونشم ماساژ بده زنم خيلي دوست داره حميد گفت جدي گفتم آره بابا راحت باش حميد خيلي حشري شده بود كه جلوي شوهر فرنوش داره كونشو ميماله يهو فرنوش گفت من از رو شلوار كونم حس نمي كنه ميشه بديش پايين من كه داشتم ديوونه ميشدم گفتم بذار خودم بدم پايين خودم ماساژت بدم فرنوش دوست ندارم حميد لخت ببينه كونتو فرنوش گفت عززززيزم با حالت خماري ماساژ حميد جون واقعا يه چيز ديگه است تو هم بعد از حميد بمال گفتم باشه حميدجون هرچي زنم بگه بكش پايين شلوارشو…
البته ناگفته نماند اين مخالفت اوليه اش براي اين بود كه رفيقم فكر نكنه من بي غيرتم وگرنه كه دل تو دلم نبود مي خواستم بگم با كيرت ميشه ماساژش بدي كه ديدم وقتي شلوار زنمو كشي. پايين و ديد شرتي پاش نيست يهو كنترلشو از دست داد و دراز كشيد رو زنم و گفت مسعود جون زنت خيلي سكسيه حالم خرابه با اجازه ات بده بكنيمش يهو فرنوش آهش بلند شد و گفت آه حميدجون نظرلطفته عزيزم جوووووون مسعود جون منم خيلي كنجكاوم بدونم حميد كيرش چجوري ميره تو كسم حميدم برگشت كفت فرنوش جون من فعلا تو كف كونتم با اجازه زنمو مثل وحشيا لخت كرد و گفت مسعود جون تو فقط مي خواي تماشا كني منم گفتم نه بابا مگه خرم تو شروع كن منم الان ميام منم زيب شلوارمو دادم پايين و داشتم كيرمو با ديدن صحنه لخت كردن زنم توسط حميد ميماليدم حميد خودشم لخت شد و زنمو برگردوند و به حالت نشسته بهش گفت خوشگله يه كم برام ساك ميزني فرنوشم كفت جوووووون چه كيري داري حميييييد و شروع كرد براش ساك زدن …
منم بلند گفتم آره جنده كوني خودم ساك بزن كير رفيق شوهرتو رفتم جلو و كيرخودم درحين ساك زدن كيرحميد ميكاليد به صورت فرنوش و اونم نوبتي كيرهردومونو ساك ميزد بعد حميد فرنوشو بغل كرد و كيرشو كرد تو كس فرنوشوهمين جوري تو بغلش فرنوشو بالا پايين ميكرد بعد آروم رو كاناپه دراز كشيد وفرنوشو همونطور كه بغلش بود و كيرش تو كسش خوابوند روش و عقب جلو مي كرد بعد به من گفت حميدبيا تو هم بكن تو كون زن خوشگلت منم رفتم جلو كيرمو يهو دادم تو كون فرنوش كون فرنوش باز بود چون ديشبش حسابي از كون داده بود به خودم فرنوشم حسابي داشت حال مي كرد و آخ و اوخ مي كرد و يهو لرزيد فهميدم ارضا شده بعد حميد كيرشو از تو كس فرنوش درآورد گفت بيا جامون عوض ، قبل از اين كه جامونم عوض كنيم حميد كيرشو كرد تو دهن فرنوش و تا حلقش فروميكرد تو بعد من كيرمو كردم تو كس فرنوش و حميد كردن تو كونش كه يه ديقه نشده بود كه داشت تلمبه ميزد حميد يه داد كشيد و آبشو خال كرد تو كون زنم فرنوشم با ناز عشوه گفت جوووووون چه آب داغي كه با اين حرفش آب من خالي شد تو كس فرنوش به اين ترتيب كس و كون فرنوشمو من و حميد پرازآب كرديم و هيچكدوم از جامون بلند نشديم تا چند ثانيه كيرجفتمون تو بود تا صبح دوبار ديگه هم سه تايي سكس كرديم و بعد از اون شب اين داستانو با حميد هرماه داريم خيلي خوبه حتما امتحان كنيد …
نوشته: مسعود خان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید