این داستان تقدیم به شما
بهار و تابستون سال 92 هر هفته میرفتم کوه. تک و تنها … مختصر وسایلی در حد کمی خوراکی، کمی آب ، یک زیر انداز با خودم می بردم. هر 5 شنبه می رفتم تا با خودم خلوت کنم. علتش هم این بود که دختری رو که دوستش داشتم و قبلش هم باهم سکس داشتیم رو باید به دلایلی ترک می کردم و فکر و ذهنم درگیر اون بود. واسه همین پنج شنبه ها تنهایی میرفتم به یکی از کوه های اطراف. جایی که میرفتم خیلی خلوت بود و اگر اتفاقی برام میوفتاد حداقل تا 1-2 هفته کسی پیدام نمی کرد. البته این رو هم بگم که همیشه زود تر از ساعت 9 نمی رفتم و طوری بر می گشتم که میرسم پایین کوه غروب شده باشه.
یک روز شیما ( همون دوست دخترم ) بهم زنگ زد که باید بیای حرف بزنیم. راستش نمی خواستم برم اما از اون جایی که خیلی دوستش داشتم آخر سر قبول کردم. برای 5 شنبه قرار گذاشت. پیش خودم گفتم خوبه و میرم به کوهم هم میرسم. خلاصه برای 7 صبح توی یه پارک وسط شهر باهاش قرار گذاشتم. رفتم و کلی صحبت کردیم. کلی گریه کرد و …
آخر سر هم بهش گفتم اگر گریه هات تموم شد من میخوام برم. باید برم کوه ( خیلی گفتن این حرف ها برام سخت بود چون دوستش داشتم اما مجبور بودم با بی تفاوتی ظاهری این حرف ها رو بهش بگم). اما گیر داد که من حرف هام تموم نشده و نرو. منم اصرار داشتم که برم. تا این که گفت اصلا منم میام. که بهش گفتم به من ربطی نداره اما من کمکت نمی کنم. آخه میخواستم نیاد چون هم لباس و کفش مناسبی نداشت و هم قلبش مشکل داشت. اون هم لجبازی کرد و دنبال من راه افتاد.
رسیدیم به کوه و شروع به کوه پیمایی کردیم . چند جا دیدم بدجور گیر کرده، با کلی غر زدن کمکش کردم. تا اینکه رسیدیم به جایی که همیشه می نشستم.
راستش توی مسیر دیدن کونش از پشت خیلی حشریم کرده بود. واسه همین بهش گفتم که من عادت دارم وقتی میام اینجا شلوارم رو در میارم تا خنک بشم. اون هم گفت هرطور راحتی. و من هم همون کار رو کردم. اما کیرم بدجور سیخ کرده بود و داشت شرتم رو پاره می کرد. از آخرین باری هم که باهم سکس کرده بودیم نزدیک 2 ماه میگذشت. من دراز کشیده بودم و اون نشسته بود و باهام حرف میزد اما من فکرم جای دیگه ای بود. اون هم که دید من گوش نمیدم بدون هیج مقدمه ای توی بغلم دراز کشید و شروع کرد از روی شرت با کیرم ور رفتن. متاسفانه ما مرد ها هم که نقطه ضعفمون کیرمونه. واسه همین دیگه مقاومت نکردم و نه نیاوردم تا جفتمون عطش جنسیمون رو برطرف کنیم. یکم که کیرم رو مالید منم دست کردم توی لباسش و شروع به مالیدن سینه هاش کردم و همزمان ازش لب هم می گرفتم. میخواستم لختش کنم که می ترسید کسی بیاد. اما من بهش اطمینان دادم کسی نمیاد .
خلاصه لختش کردم و آماده کردمش . وقتی می خواستم کیرم رو توش بکنم بهش گفتم این سکس فقط برای خوابوندن عطشمون هستش و چیزی عوض نمیشه. اون هم حسابی حشری شده بود گفت باشه فقط شروع کن. میخواستم ازم متنفر بشه، میخواستم ازم دور بشه ، میخواستم دیگه نیاد سراغم ، واسه همین بدون هیچ آرامشی و با تمام خشونت ، تمام کیرم رو یکجا کردم توی کونش. البته قبلا هم از کون کرده بودمش و کونش فابریک نبود. از اون دختر هایی بود که موقع سکس سکوت مطلق میشن . حتی اگر خیلی درد می کشید. واسه همین وقتی کل کیرم رو کردم توی کونش فقط محکم لب هاش رو جمع کرد و صورتش رو مچاله کرد. منم یه جورایی از این کارش خوشم میومد و شروع کردم به تلمبه زدن توی کونش با تمام خشونت. شاید حدود 5 دقیقه شاید هم کمتر کونش رو کردم. اون هم با تمام سرعت و قدرت نزدیک اومدن آبم که بود متوجه شدم ارضا شد و منم بعد از اون خیلی زود آبم اومد و همه رو توی کونش خالی کردم . بغلش کردم و گفتم شیما مرسی و بوسیدمش. بهم گفت دوست دارم اما من جوابی بهش ندادم و رفتم خودمم رو تمیز کردم و اومدم تا آتش درست کنم و یک چایی بخوریم…
***
1 هفته بعد برای همیشه ازش جدا شدم . امیدوارم اوضاعش خوب باشه.
نوشته: زاتو ایچی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید