این داستان تقدیم به شما
سلام.بعضی وقتا یه اتفاقای عجیب توی زندگی آدم میفته که بعد وقتی بهش فکر میکنی،بیشتر شبیه یه خواب میمونه.اسم من مرجان هست و متولد ۱۳۶۰ هستم و مهرماه رفتم توی ۳۶ سالگی.قبلا به بار ازدواج کردم و طلاق گرفتم،البته ازدواج هم نمیشه اسمش رو گذاشت.پسرخاله ام مقیم سویس بود و وقتی بیست و شیش سالم بود به صورت غیابی عقد کردیم و من بیشتر بخاطر اینکه مقیم اونجا بود و پزشکی میخوند قبول کردم وگرنه اصلا درحد خودم نمیدیدمش.بعد یکسال آقا اومد که فهمیدم نه درس میخونده و نه قرار بود که برگرده.که من هم تصمیم گرفتم جدا شم.البته از لحاظ شریک جنسی هم ما باهم مچ نبودیم.خلاصه جدا شدم….
دوتا برادر کوچکتر از خودم و دوتا خواهر بزرگتر از خودم دارم که همه ازدواج کردن.من با برادر کوچیکه ام که اسمش محمدرضا است خیلی صمیمی هستیم.اون الان بیست و سه سالشه و از کوچیکی بیشتر من مثل مادرش بودم تا مادر خودمون.محمد الان دوساله ازدواج کرده و از همون اوایل با زنش مشکل داشت تا دوماه پیش که زنش قهر کرد و از خونه رفت.خونه ما اهوازه و برادرم ماهشهر زندگی میکنه و من یکماه پیش اومدم پیش محمد که هم از تنهایی دربیاد و هم غذا و دیگر کاراش رو کمکش باشم.خلاصه خیلی خوشحال شد و از زندگیش حرف میزد.زنش خیلی لاغر بود برخلاف محمد که ورزشکاره و هیکل پر داره.یه روز بهش گفتم از همون اولم بهت گفتم انتخابت خوب نیست و دختر حداقل باید اندام دخترونه داشته باشه که قبول نکردی که سفره دلش باز شد و گفت اون اصلا از لحاظ جنسی براش هیچی مهم نیست و حتی حاضر نشده که ببرمش سینه هایش رو عمل کنه.خلاصه دیدم خیلی دلش پره و منم یکم مثل قدیم و بچگی هاش بهش نزدیک شدم.
یه روز که رفت حمام بهش گفتم میخوای پشتت رو کیسه کنم که کلی استقبال کرد و منم با تاپ و شلوارک رفتم داخل و اون با شرت پشت به من نشسته بود و خلاصه کلی کیسه کردم کمرش رو و ناخوداگاه وقتی پاشد لیف رو بده بهم که کف بزنم به کمرش،خیسی شرتش یهو قاب کیرش رو نشونم داد.حالت خوابیده اش از شق شوهر خودم بزرگتر و کلفتتر بود.خلاصه یکم آب بازی به یاد قدیم کردیم و وقتی حمامش تمام شد حوله دادمش و اومد بیرون که پشت سرش من رفتم حمام.داشتم دوش میگرفتم کن محمد اومد گفت بذار کیسه کنم برات که دوبار گفتم نه و بالاخره گفتم باشه که نشستم و اومد برام کیسه کنه من یه کار جالب کرد و سوتین منو باز کرد و انداخت گوشه و شروع کرد کیسه کردن و یهو خندید و گفت آجی….گفتم جان….گفت تو هم سرمایه داریا…..گفتم چطور!؟گفت راحله رو برا عمل سینه بردم دکتر گفت پنج میلیون خرجش میشه،تو این پنج تومن رو داری.خودم خنده ام گرفت و بهش گفتم پررووووو.خلاصه تمام شد و پاشدم پشت بهش و خم شدم سوتین ام رو بردارم که برجستگی کیرش توی شلوارک اینقدر تابلو بود که اولین چیزی بود که به چشمم خورد و محمد هم زود رفت بیرون.منم یکم اصلاح زیربغل و جلو داشتم که انجام دادم رفتم بیرون.صبح پاشدم و دیدم محمد سرکار رفته و شروع کردم تمیزکاری خونه که چندبار صحنه کیر محمد اومد جلو چشمم و خودم رو مشغول میکردم.قالی پذیرایی کثیف بود و جمع کردم و با محمد هماهنگ کردم زنگ زد اومدن بردن قالی شویی و نشستم پای تلویزیون و رفتم توی تلگرام و لاین.یه خط دارم که کسی شماره اش رو نداره و باهاش لاین رو فعال کردم و خواستم یکم شیطونی کنم.یه عکس خفن گذاشتم و داشتم میگشتم که کی رو سرکار بذارم یهو رفتم به لاین محمد پیام دادم و دیدم سریع جواب داد.یکم چت کردیم و من فقط از سر شیطونی ازش پرسیدم متاهلی که گفت اره.براش نوشتم خب پس تو فایده نداری.سریع نوشت متاهل بودم،الان مجردم و جدا داریم میشیم.بعد دوباره نوشت البته همون موقع که متاهل هم بودم فرقی با مجردی نداشت.
نوشتم واااااااااااااااااااااااااااااااا….یعنی چه؟ نوشت یعنی رابطه زناشویی نداشتیم.منم شیطووون،نوشتم اوووه اووووه من از پسر سرد بدم میاد که جواب داد من آتیش بودم ولی زنم سرد بوده.گفتم حتما بلد نبودی که گفت نه،اون از جلو ارضا نمیشد و درد داشت،دوران عقد از پشت میکردم و اونم فقط از پشت راحت بود و اذیت نمیشد.بهش گفتم چرا از جلو درد داشته…..یهو نوشت چون کیرم بزرگه،میخوای ببینی….به لحظه صحنه حمام اومد جلو چشمم….براش نوشتم اوهووووم.دو دقیقه بعد یه عکس اومد وقتی دانلود کردم،جا خوردم…..برام نوشت چطوره…..من هنگ بودم،یه لحظه به خودم اومدم دیدم دستم توی شرتمه….دیگه جواب ندادم بهش.
عصر اومد محمد.رفتیم بیرون و شام خوردیم و توی حال که قالی نبود بهش گفتم بیاد پیش خودم روی تخت خودش بخوابه.من لباسا رو شسته بودم و تاپ و دامن پوشیده بودم.اونم عادت داشت با شرت ورزشی و رکابی بخوابه.پتو رو انداخته بودم روم و همش عکس صبح جلو چشمم بود و از طرفی خور خور های محمد نمیذاشت بخوابم.چشمام گرم شده بود که دیدم انگار نفسام تنگ شده،چشمام رو باز کردم دیدم محمد بغلم کرده و همچنان خور پوف کنان،خوابه خوابه….پایین،پشت باسنم،کیر و بیضه های محمد رو حس میکردم که خوابم برده بود.نمیدونم چرا با تکون بیدار شدم من دیدم محمد بدخواب شده و گهگاه با خودش حرف میزنه،از حرفاش بعضی وقتا اسم خانمش رو تشخیص میدادم،خواستم بیدارش کنم که دوباره چسبید بهم ولی اینبار حس کردم روی باسن ام یه چیز سفت افتاده.توی فکر خودم بودم که محمد دو بار دیگه اسم خانمش رو اورد و یکم توی تخت،تکون خورد و چسبید بهم و توی همون حالت خواب دامنم رو با شرت و همه چیز آورد پایین و تا خواستم عکس العمل نشون بدم یهو لای پام آتیش گرفت.نفسم بند اومده بود.قلبم داشت در دقیقه هزار بار میزد.کیر کلفت و بزرگ محمد بود.واقعا نمیدونستم خوابم با بیدار.بدنم قفل بود….
محمد یکم تکون خورد و باز بغلم کرد که یهو فهمیدم بیدار شده.یه لحظه تا به خودش اومد پرید عقب و پاشد ایستاد،منم مجبور بودم حسابی خودمو به خواب بزنم.آخه تقریبا دامن و شرت من کامل تا مچ پام رفته بودن پایین.محمد هم داشت کون منو نگاه میکرد و خشکش زده بود.اومد دامن منو ببره بالا ولی چون زیر پام بود ترسید بیدار شم.رفت از اتاق بیرون و رفت دستشویی،منم سریع با دستمال کاغذی کوسم رو که خیس شده بود خشک کردم.دیدم محمد نمیاد.نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت.نمیدونستم اگه اومد چکار کنم.از طرفی بعد ده دوازده سال برای بار دوم کیر رو حس میکردم و اصلا توی فکر این نبودم خواهر برادریم.اوضاع بدی بود.نیم ساعت گذشت که دیدم محمد اروم اومد و بعد چند لحظه من کنار تخت ایستاده بود کنارم باز خوابید و پتو کشید سر جفتمون.ده دقیقه گذشت که دیدم نور موبایلش رو زیر پتو روشن کرده و خنده ام گرفته بود که داشت دید میزد.میدونستم کون بزرگ من بدجور چشماش رو کور کرده.ولی دیدم انگار میترسه بیاد جلو….یکم تخت تکون خورد،گفتم باز داره میره بیرون اتاق ولی یهو دیدم اروم چسبید بهم و جالب تر که آقا کیرش رو از غلاف در آورده.دوتا تکون خورد و فرستادش لا پام.من آمپرم چسبیده بود ولی جوری کوسمو سفت میکردم که متوجه خیسیش نشه.داشت لا پام عقب جلو میکرد که دیدم بیشرف،خودش رو زده به خواب و چندکلمه بی مفهوم میگه و یه کلمه اسم زنش رو میاره…
باز نامفهوم حرف میزنه و باز اسم زنش رو میاره و دیدم پام رو داد روی پاش همونطور که به پهلو خواب بودیم و من مجبور شدم مثلا بیدار شم.مثلا بیدار شدم و گفتم وااااای،محمدرضا…..محمدرضا…..محمد تا دید اسمش رو صدا زدم،دو سه بار اسم زنش رو اورد و با دست کیرشو تنظیم کرد و فرستاد داخل کوسم و منو سفت کشید سمت خودش،……آخ نفسم بند اومده بود از طرفی وقتی سر کیرش رفت داخل یه بار ارضا شدم و وقتی کامل تخماش چسبید دم کوسم برا بار دوم ارضا شدم.دیگه نا نداشتم صداش کنم.اونم منو به شکم خوابوند و اومد روی کمرم و کیرش رو توی کوس عقب جلو میکرد،دوبار دیگه صداش کردم،اون داشت تلمبه میزد و منم دیگه حرفی نزدم.حدود چهل دقیقه تلمبه میزد.من تا حالا اصلا فکر نمیکردم اینقدر کوس دادن میتونم باحال باشه.تا آبش اومد و ریخت داخل.که سریع چندبار تکونش دادم مثلا آقا بیدار شد یهو مثلا طرف جا خورد پرید عقب،شروع کرد فیلم بازی کردن و چراغ رو روشن کردم که هی میگفت خاک تو سرم،چی شد چی شد.ازم پرسید اذیتت کردم که با نیش خند بهش گفتم نه فقط منو چهل دقیقه ای میشه با زنت اشتباه گرفتی.
دیدم انگار جدی جدی رنگش زرد شده و عذاب وجدان گرفته.سریع بلندش کردم و سوییچ رو دادم بهش و گفتم بپر برو داروخونه شبانه روزی و بگو قرص اورژانسی ضدبارداری میخوام و بگیر بیا که واقعا گند زدی.بغض گرفته بودش.خودم هم ناراحت بودم ولی بیشتر برای اون.رفت و اومد و قرصا رو خوردم و دیدم انگار هنگه….بهش دمپایی پرت کردم و با شوخی گفتم توی خواب بودی و اشتباه شده.بخوای ادا اطوار دربیاری،الان میرم.گفت باشه.بعدم گفتم زود باش برو غسل بگیر.فرستادمش حمام و خودم همش توی فکر کیر بودم.لخت شدم رفتم داخل که دیدم شرت پاشه،تا منو دید لخت زبونش بند اومد،زدم پشت سرش و گفتم حیوون،این چیه،فکر کنم زخمم کردیا….با چشمای سرخ گفت ببخشید آجی.بهش گفتم اشکال نداره.فقط یه چیز میگم گوش میدی.گفت اره.گفتم چشمات رو ببند تا خودم بگم باز کن.گفت باشه،تا بست شرتش رو درآوردم،خواست نذاره،زدم روی دستش،شرت دادم پایین،کیرش رو که دیدم،همه اون اتفاقا باز زنده شد.شروع کردم مالیدن که زود شق شد و نشست توی وان و خودم نشستم روی پاش و اب رو باز کردم.
بعدم نشستم روی کیرش که انگار برق سه فاز بهش وصل کردم.تا نشستم،پاهامو با دستاش گرفت و شروع به تلمبه زدن کرد.من اون شب یازده بار ارضا شدم.وقتی صبح شد دیدم رفته سرکار.عصر اومد حتی یه کلمه حرف نزد و شب توی پذیرایی خوابید.دو سه روز از خجالت توی چشمام نگاه نمی کرد.پریشب وقت خواب،چراغا رو خاموش کردم و روی تختش خوابیدم و دو سه بار صداش کردم،اومد دم در اتاق….منم خودمو عصبانی گرفتم و توپیدم بهش کن بهت بدهکارم شدم،جای زنت اشتباه گرفتی،هر کاری خواستی کردی،من گفتم اوضاع روحیت خرابه چیزی نگفتم حالا این مسخره بازیا چیه.بیا بگیر بخواب،این شب آخره و فردا میخوام برم.رفت بالشت اش رو اورد و خوابید کنارم.بهش گفتم بغلم کن.خخخخخ.تا بغلم کرد دیدم کیرش شقه.گفتم بهش هاااااااا،باز چشه،گفت بخدا هیچی آجی،برگشتم سمتش و دست کردم توی شرتش و گرفتمش و گفتم چرا الکی دروغ قسم میخوری،اگه امشب سیر میشی،اینم روی همون روز.
پاشدم خودم لخت شدم که نفهمیدم کی سر برده لا پام.فقط اینو میدونم که توی دست دوم اینقدر روی کیرش بالا پایین شدم که از حال رفتم چند دقیقه و تا صبح نخوابیدم.دیشب هرچی خواست کنارم بخوابه بهش لاپام رو که رنگ خون شده نشون دادم و فقط دیشب با کرم مرطوب کننده داشتم چرب میکردم کوس رو.بهش گفتم ماهی یه بار میام ماهشهر.اون بدبخت فقط موقع تلمبه زدن سرش بالاست.بقیه مواقع نگاه توی چشمام نمیکنه.الان با شرت نشستم و محمد عصر میاد من ببره منو اهواز خونه.از صبح ده تا مسیج داده،امشب بمون فردا برو.براش نوشتم پریودم…نوشته مسخره برا چیزی نمیگم ک….نوشتم آره ارواح عمه ات.کارم درست نبود ولی پشیمون هم نیستم.مقصر هرکی بود،فقط میدونم من که دارم چهل ساله میشم و برادرم که چندساله متاهله،هنوز معنی این رابطه رو نفهمیده بودیم.من که هیچ تصوری ازش نداشتم و خوبه اگه تونسته باشم این معنی رو برای عزیزترین کسم،نشون بدم.
نوشته: مرجان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید