این داستان تقدیم به شما
سوال ٩٤ زمستون تو مسير ساوه همدان برف زيادي باريده بود به طوري ك هر نيم ساعت يه ماشين رو ميديدي . و من اجبارا براي كاري مجبور بودم به همدان برم ك فرداي اون روز وقت دادگاه داشتم …
***
تازه از شر ماشين قبلي راحت شده بودم و با تويوتايي ك خريده بودم حسابي خوش خوشونم بود ، يه ماشين ك حسابي تقويتش كرده بودم و خوراك آفرود . بعد از شهرستان فامنين نزديكاي كوريجان يه ٤٠٥ از جاده رفته بود پايين ، دلم سوخت گفتم حالا ك ماشين رو سرحال كردم بزار لااقل يه كمكي بكنم . كنار جاده وايسادمو رفتم سمت ماشين شيشه هاي ماشين كاملا بخار گرفته بود و داخل ديده نميشد ، چند تا ضربه زدم رو شيشه ديدم يكي گفت بله ، شيشه رو كشيد پايين ديدم يه خانوم خيلي زيبا پتو كشيده رو خودش و بخاري تا آخر روشن كرده بود ، بيچاره توك دماغش از سردي هوا كاملا سرخ شده بود . منم فاز فرديني ، بهش گفتم بياد تو ماشين من بشينه تا به فكري به حال ماشين بكنيم ، ماشين تو وضعيت بدي بود خيلي از جاده دور شده بود و واقعا در آوردنش مشكل . فقط تلاش ميكردم ب شب نخوريم با هر ترفندي ك فكرشو بايد تو اون شرايط بكني ماشينو در آوردم و زنگ زدم امداد خودرو يه ماشين بفرسته ، انگشتام واقعا يخ زده بود و حسشون نميكردم ، سريع رفتم تو ماشينم يكم ك گرم شدم حالم اومد سر جاش نگا به دختره كردم ديدم خوابش برده ، خدا خدا ميكردم دردسر نشه اين كمك كردن به يه خانوم تنها ، باك بنزين داشت خالي ميشد حدود سه ساعتي درجا كار كرده بود مجبور شدم برم پمپ …
تا حركت كردم ديدم چشاشو باز كرد ، گفت كجا ميريم و جريانو واسش توضيح دادم ، سوختگيري كردمو حسابي گشنم بود ، يه مقدار خوراكي خريدم و رفتم پيش ماشين ، يدك كش اومده بود ، سر پول يكم بحثمون شد ( خودتون در جريانين ديگه ) اما تو اون شرايط چاره نبود ، ماشينو برديم همدان و تحويل نمايندگي داديم ، منم جاي خواب نداشتم و رفتيم هتل ، واسش يه اتاق گرفتم و غذا خورديم و رفت بخوابه منم رفتم يه سيگار بكشم و بعدش بخوابم ، صبح ك شد رفتم دادگاه دنبال كارام و خدارو شكر حل شد همه چي ، برگشتم نمايندگي و جوياي كاراي ماشين شدم ، به خاطر ضربه به قسمت جلويي ماشين و شلوغي كاراش موند براي فردا عصر، برگشتم هتل ، طرفاي ناهار بود ك دره اتاقو زدن و نسرين خانوم گفت ك بريم ناهار ، موقع ي ناهار حسابي باهم آشنا شديم ، نسرين يه دختر ٢٤ ساله خيلي خوشگل سفيد با چشماي مشكي صورت واقعا زيبا تقريبا بلند قد واقعا خوشگل بود . براي كاراي سند زدن ماشين اومده بود همدان .ازش دعوت كردم بريم تو شهر هم حالو هواش عوض شه هم من به ياد قبل از خيابون هاي همدان ديدن كنم . تو خيابون ك قدم ميزديم از هر دري صحبت كرديم ، خانواده شغل و هزار تا چيز ديگه . ازش خوشم اومده بود جداي اون همه جذابيت واقعا فهميده و امروزي بود . تو اون يه روز حسابي بهش عادت كرده بودم و ميدونستم فردا قراره راهمون سوا بشه ناراحتم ميكرد . شب رفتيم هتل ، بر خلاف چيزي ك تصور ميكردم فكراي سكسي ك به ذهنم خطور ميكرد اون رفت بخوابه منم راهمو كج كردم ب سمت اتاق خودم ، تا ظهر خوابيدم و عصري ماشينو تحويل گرفتم . دلم نميخواست جدا بشيم اما خب بايد ميرفتيم ، هر كاري كردم مهمون من باشه قبول نكرد و هزينه هاي ماشينو و هتل منم حساب كرد ، موقع رفتن دست داديمو خداحافظي و قرار شد برگشت تهران بهم زنگ بزنه
تقريبا يه دو هفته اي گذشت و داشتم ناميد ميشدم از تماسش ك طرفاي ظهر داشتم مغازه رو ميبستم زنگ زد و دعوتم كرد ناهار ، حسابي خوشحال شده بودم ، سريع رفتم خونه و لباس مرتب و شيك پوسيدم و رفتم سر قرار ، اولش ك اصلا نشناختمش به لطف آرايشي ك اون كرده بود نميشد با اون روز مقايسش كرد . رفتيم يه رستوران معمولي و يه ناهار معمولي خورديم ك واقعا هم سفره خوب هر غذايي رو خوش مزه ميكنه . نسرين از گذشته و دانشگاه و درس حرف ميزد ، منم از بازار كار و اوضاع احوال زندگيم . وقتي فهميد خونه دارم حسابي ذوق زده شد گفت حالا نوبتيم باشه نوبت توئه ك منو خونت دعوت كني ، منم طبق روال ادب و احترام واسه آخر هفته دعوتش كردم
حسابي خونه رو مرتب كردم و به خودم رسيدم و منتظر اومدنش
وقتي اومد اونم كم نذاشته بود و با گل و شيريني و يه تيپ عالي به ديدنم اومده بود
دست داديمو دعوتش كردم داخل و تعارف ك بشينه . غذا رو خورديمو نشستيم پاي تلويزيون ، از گذشته و رابطه هاش گفت و منم از خاطرات و كسايي ك نبايد ميبودن و بودن . بلد شد بره قهوه دم كنه بخوريم منم براي چندمين بار اندام زنونشو ديد زدم و فهميد و منم نگاهمو كج كردم اونقدري خوب بود ك واقعا براي من چيزي كم نداشت ، اومد روبرم نشست و من خيره شدم به چشاش ، شيطونيم گل كرد و حسي ك بهش داشتم رو بيان كردم و استقبال خوبي ازم كرد و دستمو گرفت و من دستشو بوسيدم . خيلي خوشش اومده بود اينو از لبخند هاش ميشد تشخيص بدي ، براي ادامه تي وي اومد كنارم نشست و سرش رو روي شونم گذاشت ، دست تو دست و چسبيده بهم ، منم تحريك شده بودم ولي سعي ميكردم بروزش ندم ، نميخواستم كاري كنم ك بار آخري ميشه ك ميبينمش ، هزار جور فكرو خيال كردم در نهايت كيرم نسبت به مغزم پيشي گرفت و تصميم گرفتم خودم شروع كنم ، دستو دور كمرش انداختم به خودم نزديك ترش كردم ، خودشو تو بغلم جا كردو منم محك تر بغلش كردم آروم سرشو بوسيدم و با انگشتاي دستش بازي ميكردم ، حسابي تحريك شده بودم و از آرومي و عكس العمل اونم رضايت رو ميشد فهميد .
صداش كردم تو چشام نگا كرد و گفت جانم ، آروم پيشونيشو بوسيدم و در جوابش لبامو بوسيد بهم گره خورديم و آروم از هم لب ميگرفتيم ، دستام هرز ميچرخيد رو تنش و همه جاشو از رو تيشرتش لمس ميكردم ، روي پاهام نشست ودستاشو دور گردنم حلقه كرده بود و زبونمو ميمكيد ، باسنشو چنگ ميزدم اونم خيلي ملو در جوابش گردنمو دست ميكشد ، به كمك خودش تيشرتشو در آوردم و بالاي سينه هاشو ميبوسيدم سوتينشو باز كردم و افتادم به جون سينه هاش دائم در حال ماليدن و خوردن بودم و آه و ناله هاي ريزي ميكرد ، و من نميتونستم پايين تر برم بلندش كردم و خوابوندمش رو كاناپه آروم شلوارشو از تنش در آوردم ،روناش واقعا هماهنگي خوبي با بقيه جاهاي تنش داشت ، دستمو روي پاهاش كشيدم و دراز كشيدم روي تنش ،كيرم واقعا سفت شده بود برجستگيش كاملا مشخص بود خودمو بهش فشار ميدادم و لبامو روي لباش گذاشتم و كسشو ميماليدم ، خيس كرده بود و كش شرتشو ميكشيدم و خودش سريع درش آورد اصلا حالم جوري نبود ك بخوام واسش بخورم ، لاي پاهاش قرار گرفتم و كيرمو ماليدم به كسش و آروم كردم داخل ، حس خوبي داره وقتي با آرامش سكس كني ، شروع كردم به عقب جلو و سينه هاشو مياليدم و لباش رو ميمكيدم ، چند دقيق بيشتر طول نكشيد ك ارضا شد و منم پشت سرش آبمو روي شيكمش خالي كردم ، جفتمون تو حالت خلسه بوديم و خيس عرق و غرق در شهوت ، يه نيم ساعتي تو بغل هم بوديم ك پاشد و نشست و كيرمو ك خوابيده بود با دستاش ميماليد ، شروع كرد به خوردنش و من دوباره راست كردم واقعا بلد بود چطوري تحريكم كنه …
برش داشتم و گذاشتمش رو اپن و شروع كردم به خوردن كسش ، مزه ي خوبي نداشت مثل بقيه اما از اين ك سبزه و كوچيك بود واقعا خوشم ميومد ، لباي چسبيده بهم و واژن سرخ و خيس ، انگشتمو توش ميكردم و چوچولشو ميك ميزدم ، موهامو نوازش ميكرد و لذت ميبرد ، بغلش كردم و بردمش روي تخت انداختم ، و دوباره شروع كرديم به سكس ، حالت داگي گرفت و منم ميكردمش كمرشو گرفته بودم و صدامون و برخورد تنمون به هم فضاي اتاق رو با صداش پر كرده بود ، خوابودنمش و افتادم روش از حركت كيرم و تكون هاي باسش حسابي پر شده بودم ، محكم تر ميزدم و اونم صداش بالا رفته بود ، بلند شد و روي من نشست و خودش افسار كارو دستش گرفته بود ، خوابيد روم و بالا پايين ميكرد ، چشاشو بسته بود و آه ميكشد داشتم ارضا ميشدم و گفتم نسرين پاشو داره مياد ، بلند شد و با دستش شروع كرد ارضام كنه ، آبم با جهش به بيرون ميزد و به موهاش ميخورد ، حسابي بي رمق شدم و كنارم دراز كشيد و با كيرم و آبم بازي ميكرد از هم تشكر كرديمو همو بوسيديم ، با دستمال دوتامونو تميز كرد و تا نزديكاي صحر خوابيديم ، صبح با صداي ظروف بيدار شدمو صبحونه خوردم ، و حرف از ديشب و شب هاي ديگه ميزديم ، از اين كه باهم بوديم خوشحال بود و لباس پوشيد و رفت خونشون ، و يه پيام با متن زير دريافت كردم
” خيلي ممنون ك شب خوبي برام ساختي ، اميدوارم ك دوستيمون پايدار باشه عزيزم ”
مرسي از وقتتون ، ايام ب كام
نوشته: حلزون
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید