این داستان تقدیم به شما
امروز می خوام یکی از بهترین تجربه های سکسم رو با دختر خواهر یکی از دوستام تعریف کنم . اسمش دالیاست هفده سالش بود سینه های خیلی بزرگی نسبت به سنش داشت قد متوسط با پوست خیلی سفید اندامش خیلی سکسی بود وای همین الانشم که اینارو مینویسم براش شق کردم ….
یه روز رفتم به دوستم سر بزنم که اونجا دیدمش هر وقت دالیا با من صحبت میکرد سعی میکرد خودشو به من نزدیک کنه
من آدم شوخ طبعی هستم و تو صحبتامون خیلی باهاش شوخی میکردم و اونم با شوخیام میخندید و هر وقت هم دستشو میگرفتم یا دست تو موهاش میکشیدم به جای اعتراض بهم لبخند میزد .
دالیا کل تابستون رو توی خونه پدربزرگش که همون پدر دوستم میشه میگذروند و از اونجایی که دوستم خیلی به من اطمینان داشت به دلیل مشغله کاری از من خواست که دالیا رو به منزلشون برسونم منم تو کونم عروسی بود بلاخره میتونستم با دالیا تنها باشم
منو دالیا سوار ماشین شدیم وقتی به خونشون رسیدیم بهش گفتم برو داخل خونه از پشت پنجره منو نگاه کن تا مطمئن بشم صحیح و سالم به خونه رسیده باشی اونم قبول کرد وقتی وارد خونه شد یکم بعدش برگشت گفت مثل اینکه مامانم هنوز سر کاره منم از خدا خواسته بهش گفتم بیا خونه من وقتی که مادرت از سر کار برگشت میرسونمت خونه دالیا رو به من کرد گفت تو خونتون کامپیوتر بازیای جدید دارید منم گفتم آره که داریم از همون لحظش مزه شرین سکس با دالیا رو حس میکردم…
خلاصه آوردمش خونه خودم رفتم لباسمامو عوض کردم بهش گفتم برو تو اون اتاق لباساتو عوض کن تا راحت باشی داشتم از کیسه خلیفه میبخشیدم لباسای خواهرام J
بهش گفتم خیلی طول میکشه تا مادرت از سر کار برگرده برو لباساتو عوض کن نگاهش کردم گفتم از من خجالت میکشی یکم قرمز شد گفت یکمی بعد پاشد رفت تو اتاق منم قایمکی از سوراخ در دید میزدم وای چی میدیدم بدن خیلی سفید ناز دالیا جووون آب ازلب لوچم داشت سرازیر میشد یه سوتین سفید با یه شرت سفید با خالای قرمز که سایزش کوچیک بود خیلی کس کونش رو نمی پوشوند . همین که لباس پوشید رفتیم پشت کامپیوتر شروع به بازی کردن کردیم از روی عمد بین بازی با شوخی بدنشو لمس میکردم با موهاش بازی میکردم با گوشش بازی میکردم کم کم متوجه شدم داره آب میشه چشماش یه حالت خاصی داشت دیگه داشت برای گاییده شدن آمده میشد انگشتامو کشیدم رو لباش نفسای گرم سنگینی میکشید
شروع کرد به بوس کردن لیسدن انگشتام خیلی تعجب کردم از دختری به این سن توقع نداشتم این حرکات رو انجام بده بهش گفتن نظرت چیه یه بازی قشنگتر بازی کنیم اونم گفت باشه چرا که نه
گفتم بیا پیشم بشین شروع کردم انگشتامو روی رونای نازش بالا و پایین میکشیدم اونم چشماشو بسته بود میگفت حس میکنم یه خورده سرم داره گیج میره بهش گفتم نترس شروع کردم لبای شیرین و عسلیش خوردن بهش گفتم زبونتو در بیار منم آنچنان میخوردمشون که صداش در امده بود رفتم سر وقت اون سینه های تپولش از رو لباس باهاشون ور میرفتم
بهش گفتم نظرت چیه سینه هاتو نشونم بدی تا بازی بهتر بشه گفت به شرط اینکه دردم نیاد منم اوکی دادم شروع کرد دکمه های پیراهنشو باز کردن من دیگه دیونه شده بودم نمیتونستم تحمل کنم…
خودم سوتینشو باز کردم که یهو پستونای بزرگش زدن بیرون منم خو آب از لب و لوچم سرازیر شده بود خیلی وحشیانه پستوناشو تو دستم گرفتم فشار دادم با ولع تمام میخوردمشون صدای آآه آآوهش درامده بود میگفت آرومتر بخور آلان قش میکنم خوردیشون بسته آآآه آآآه دیگه نمیتونم تحمل کنم منم دستمو کردم تو شرتش شروع کردم با کسش بازی کردن بعد خابوندمش رو زمین . تا گیج نشی بازی قشنگتر بشه شلوارشو در آوردم دیدم شرتش از شهوت خیس شده منم افتادم تو کار کس کوچیک نازش بوش دیونم میکرد از روی شرت مییخوردمش اونم فقط به آخ اوخ افتاده بود بعد شرتش در آورد من کسشو میخورد مزش هنوز تو دهنمه یه لحظه دالیا پاشد گفت حس میکنم میخوام رو خودم بشاشم باید برم دسشویی من گفتم نه عشقم این حس لذت و شهوتته الان کاری میکنم که توی تنتن یه لرزشی بیفته که بهترین حس دنیا رو بهت بده دوباره افتادم به خوردن کسش دیدم پاهاش به لرزه در امدن آب کسش همینطور خارج میشد منم براش میخوردم سرم بلند کردم گفتم خلاص تو الان ارضا شدی دالیا گفت چرا بازی به این خوبی رو تموم کردی من دوسش داشتم راحت بودم بهش گفتم دالیا جون میخوای یه بازی بهتر بکنیم اونم با یه شیطنت خاصی گفت بله
فقط یه شرط داره چه شرطی باید همه چی رو تحمل کنی در این باره به هیچ کس چیزی نگی باشه حالا میخوای برات چکار کنم گفتم رو زانوهات بشین رو شکمت بخواب مثل گربه همین که داشت حالت میگرفت منم تند تیز لباسامو درآوردم کیرمو که دید گفت این چرا سفیده بهش گفتم منظورت چیه میگفت دوسال پیش کیر دوستمو که دیدم سیاه رنگ بود منم با شطینت گفتم خوب این دوستت چکارت کرد منو برد تو یه اتاق کیرشو رو کونم میکشید داشت ینی سکس میکرد همین که کیرشو تو کونم فشار داد جیقم در امد اونم از ترس فرار کرد
منم خندم گرفته بود گفتم عشقم رفیقت اصول سکسو بلد نبود من الان راه رسمشو نشونت میدم منم رفتم تو کار کون بزرکش کونشو باز کردم رنگش کسش شبیه بنفش روشن میموند به نظر میومد یکی قبل من توش کرده بود ولی گفتم شاید خجالت میکشه حقیقتو بگه کیرمو رو لپای کسش میکشیدم اونم اروم آه میکشید تف کردم تو دستم کسشو میمالیدم سر کیرمو آروم کردم تو کونش یه جیغ بلند کشید زود کشیدم بیرون دوباره سر کیرمو خیس کردم ایندفعه آروم آروم کردم توش تا عادت کنه تا نصفه کرده بودم توش که صداش درامد نه تو رو خدا درد میکنه آی آی آی آوی آه دوباره کشیدم بیرون دوباره کردم توش اونم لذت میبرد با حرکاتم هماهنگ بود کیرمو دوباره کشیدم بیرون دالیا گفت برای چی اینکارو کردی منم گفتم عزیزم صبر کن قشنگی بازیمون به آخرشه
منم دوباره افتادم رو کسش شروع به خوردنش کردم صدای ناله هاش دیونم میکرد کسش از شهوت خیس شده بود منم از شهوتش مالیدم دم سوراخ کونش تا آخر کردم تو کونش صدای آه نالش بلند شده بود خودشم با من عقب جلو میکرد بعد چند دقیقه دوباره ارضا شد منم آبمو تمام و کمال تو کونش خالی کردم یه آهی کشید گفت یه چیز خیلی داغ داره ازم پایین میاد حس خیلی خوبی دارم…
بهش گفتم نترس این منی منه که داره ازت بیرون میریزه گفت بده ببینم منم کیرمو بردم جلوش اونم به کیرم خیره شده بود با دستاش گرفته بودش گفتم دوستداری مثل آبنبات بخوریش گفت چطور گذاشتم تو دهنشم اونم شروع کرد برام ساک زدن
بعد باهم رفتیم حموم بعد حموم هنوز کیرم شق بود اونم امد رو پام نشست گفت بازی بهترین از این هم بلدی گفتم آره یه بازی خیلی قشنگ ولی الان نمیشه انجامش داد چون ازت خون خارج میشه گفت چطور منم انگشتمو گذاشتم لای کسش گفتم کیرمو میزارم لای کست تا آخر فشار میدم خوبه بیا انجامش بدیم نه بزارش برای یه وقت دیگه که آماده باشیم گفت میشه بازی اول رو دوباره انجام بدیم منم قبول کردم دوباره از کون کردمش خیلی حس خوبی بهش دست میداد وقتی که مادرش امد رسوندمش تا خونه بعد از این ماجرا چند بار با دالیا سکس داشتم اخ عشقم دالیا….
ترجمه: جفری
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید