این داستان تقدیم به شما
سلام .من اسمم شیرینه ۳۰ سالمه،شوهردارم ویه بچه سه ساله،ماجرا مربوط به استخر رفتن من اواسط مهرماه ۹۵…
راستش علاقه بعضیا یه همحنسو درک میکنم ،از نوجوونیم نسبت به همجنس خودم حس محرک داشتم ولی هیچوقت پیش نیومد که با همجنسم سکس کنم،گذشت وگذشت ،با وجود ازدواج وبچه دارشدنم بازم این حس درونم فعاله،نه اینکه باجنس مخالف مشکلی داشته باشم،ولی همواره نسبت به همجنسم واکنش نشون میدم ،تا اینکه اواسط مهرماه امسال رفتم استخر،خیلی شلوغ وپرجمعیت نبود شاید سرجمع بیست نفربودیم ،پیر وجوون،ریز ودرشت،رنگووارنگ،سینه تپل ،باسن درشت،رون کلفت،ساقای کپل و….. انواع واقسام توی این جمعیت کم ،بود،بعضیا مایو میره لای باسنشون وباسنشونو تماشایی تر میکنه،این قشر خیلی تحریکم میکنه،یکم شنا کردم ورفتم جکوزی،خلوت بود سه نفر توش بودن،دوتا پیرزن ویه دختر ۱۲/۱۳ ساله،سینه هاش تازه گل انداخته بود درحد سنش خوب بود ،ولی کلا استخونی بود،با پیرزنا حال نکردم ،پاشدم رفتم سونا خشک ،یه زنه اونجا بود تپل ناز،سینه هاش ۸۵،کون وروناش تپل ،کلا خوش اندام بود،از دید من خیلی سکسی بود،توی اون چند لحظه اول حس کردم باهاش تحریک شدم،با تعریف از مایوم سرحرفو بازکرد.
اسمش اعظم بود ۴۴ سالش بود ولی خیلی خوب مونده بود،شوهر داشته دوتا بچه هم داشت ،بچه بزرگش بیست سالش بود وکوچیکه ۱۲/۱۳ ساله بود،خودش تنهایی اومده بود استخر …توی اون چند دقیقه خیلی حرف زدیم ،تا اینکه حرف به همجنس بازی وهمجنسگرایی کشید،جفتمون علاقمونو به این موضوع انکارنکردیم که هیچ،تازه با شور وشوق راجع بهش حرف میزدیم،اعظم خانومم مثله من همجنس گرا بود ولی مثل من بدون تجربه نبود ،از دوسه تا همجنس بازیاش تعریف کرد ،جالبش اینجا بود که توی اون تایم هیچکس نیومد سونای خشک،مادوتا هم با تعریفای اعظم داغ شده بودیم،به من گفت بدن داغ شده دراز بکش ماساژت بدم ،بادرازکشیدن من یه مادرودختر اومد توی سونا که با اومدنشون کلی توی دلم فحششون دادم ،اعظم خیلی شیک وسنگین ،کمرمو ماساژ میداد وحرف میزد،از مهارتش توی ماشاژ میگفت تا اینکه نوبت اون شد بخابه من ماساژش بدم.
همچین که دراز کشید کون تپل وگنده شو هوا کرد دلم ضعف رفت ،بیشرف خیلی سکسی بود منم کمرشو ماساژ دادم ،وقتی کمرشو میمالیدم کونش مثه ژله تکون میخورد ومنو هلاک میکرد،هم گرمم شده بود هم خسته شده بودم،هم جیش داشتم،گفتم من بااجازت میرم دستشویی،اونم گفت منم دارم،بلند شد باهم رفتیم دستشویی واون مادر ودختر رو تنها گذاشتیم تو سونا،کلا ۶ تا توالت داشت ،اولی خراب بود درشو بسته بودن ،بقیشم خالی بود،اعظم آروم گفت باهم بریم توی یکیش ؟گفتم من حرفی ندارم کسی نیاد؟هم استرس داشتم هم حشری شده بودم،اینکه بخام جیش کردن اعظمو ببینم واعظم جیش کردن منو ببینه،خیلی تحریکم کرده بود ولی اگه آبروریزی میشد خیلی زشت بود،اعظم دستمو گرفت کشوند توی دستشویی آخریه،دیگه کارتموم بود ،اعظم دستشو به کسم میمالید وآروم آروم نفس میزدیم ،توی اوج بودم،منم با دستم کسشو گرفتم ومالیدم …
اعظم مایو شو دراورد ،تیکه بالاییشم بازکرد،لخت لخت جلوم وایساده بود منم مایومو دراوردم لخت لخت شدم سینه هاشو به سینه هام میمالید،لبمو میخورد ،با دستش کسمو میمالید ،دلم میخاست داد بزنم،ولی واقعا نمیشد،شیرآبو بازگذاشته بودیم یکم صداکنه که صدای نفس زدنامون ضایع نباشه،اعظم سینه ها وکسمو حسابی خورد ،دوسه بار ارضا شدم،منم رفتم سراغ سینه هاش وحسابی خوردمشون رفتم کسشو بخورم ،دیدم کسش اندازه بادکنک بادکرده،کس تپل کلوچه ای ،با طعم شهوت هلاکم کرده بود توی چند لحظه ناخناشو توی شونه هام فروکردوبا چندتانفس نفس زدن یه تکون خورد،خودشو خیلی کنترل کرد که دادنزنه،یه آن دیدم یه آب داغ ازکسش پاشید بیرون. ارگاسم کامل شده بود…خودمونو شستیم ویکی یکی اومدیم بیرون،خیلی سکسی ولذت بخش بود ،امیدوارم دوباره تکراربشه.
نوشته: شیرین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید