این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان
خاطره م برمیگرده به حدود 10 سال پیش. اونموقع من 20 سالم بود و دخترعموم معصومه 21 سالش بود. از خیلی وقت پیش باهم لاس میزدیم و اشاراتی بینمون رد و بدل شده بود حتی یه بار عمدا کلی خودمو به کونش مالیده بودم ولی اتفاق مهمی نیفتاده بود. یه بار که قرار بود عموم اینا بیان خونمون زودتر از همشون دختر عموم امده بود خونمون که مثلا کمک مامانم کنه. اخه تعداد اعضای خانواده عموم زیادن(عروس و دامادهای عموم هم قرار بود بیان) خلاصه از صبح امده بود که تا شب کارها ردیف بشن.بابام رفته بود خونه عموم که مثلا با اونا بیاد و برادرم هم طبق معمول تو کوچه ول بود و بازی میکرد!!
مامانم مشغول انجام کارها بود و منم هی با چشم و ابرو با دختر عموم اشاراتی رو رد وبدل میکردم. رفتم پیششون و به شوخی گفتم مامان معصومه گناه داره خسته ش کردی بیچاره رو بذار یه نفسی بکشه!! مامانم عذاب وجدان گرفت و گفت راست میگه برو یه کم پای تلویزیون خستگیت در بره. وقتی خواست از آشپزخونه بیاد بیرون دستمو به بدنش مالیدم. یهو نگاهم کرد که یعنی مامانت میفهمه منم با چشم بهش اشاره کردم که اون حواسش نیست خیالت راحت. رفتیم تو اتاق که تلویزیون ببینیم بعد من بهش گفتم میخوام برم پشت بوم گفت واسه چی؟ گفتم همینجوری هوس کردم برم اونجا،اگه خواستی تو هم بیا. سریع رفتم و منتظرش بودم بیاد. کمتر از یه دقیقه بعد امد بالا پشت بوم. من گوشه پشت نشسته بودم اونم امد کنارم نشست. یکی دو کلمه حرف زدیم و من دستشو گرفتم تو دستم یه کم دستشو مالیدم خیلی استرس داشتم اخه اولین بارم بود که میخواستم با یکی واقعا حال کنم. همش میترسیدم عصبانی بشه (با اینکه میدونستم راضیه وگرنه بالا نمی امد) خلاصه بعد از اینکه دستشو نوازش کردم از روی شلوارم دستشو گذاشتمش رو کیرم. یهو یه اهی که به معنی ترسیدن بود کشید و گفت درست نیست و میترسم کسی بیاد و از این حرفا. منم میگفتم چیزی نیست نگران نباش و با دستش کیرم رو میمالیدم. بهش گفتم زن همسایه بعضی وقتا میاد لباس پهن میکنه رو پشت بوم اگه بیاد اونم میگیرم میکنم(اخه زن همسایمون اشنای زن عموم یعنی مادر معصومه بود) اخه قبلا با شورت و سوتین همین زن همسایه حال کرده بودم و با اینکه میدونست کسی اونا رو برمیداره ولی بازم اونارو پهن میکرد رو پشت بودم ولی فرصت نشد با اون حال کنم.
بعد یه کم مالیدن کیرم از رو شلوار توسط دست معصومه دستشو بردم زیر شلوار و شورتم. کیرم کامل تو دستش بود. نفسش بند امده بود فک کنم اونم اولین بارش بود ولی خوشش هم می امد. بعد دستمو از رو دستش بر داشتم تا خودش هر کاری دوست داره بکنه. حسابی کیرم و تخمام رو مالید. همش میترسیدم مامانم سراغمون رو بگیره ولی خدارو شکر نگرفت. نمیدونم شایدم میدونست من دارم با معصومه کاری میکنم نیومد. اخه به من شک کرده بود. خلاصه منم دستم رو بردم سمت سینه های معصومه اول یه کم مالوندمشون لبمو بردم سمت لبش و حسابی لب و زبونشو خوردم. دمش گرم خوب همراهی میکرد. بعد کیرمو ول کرد و به سینه هاش اشاره کرر که یعنی بخورشون. منم از خدا خواسته دکمه های پیرهنشو باز کردم و صورتمو گذاشتم رو سینه هاش. فک کنم 70 بودن. واقعا خوشمزه و عالی بودن. فک کنم بهترین حس عمرم اون موقع بود همشو لیس زدم و بوسیدم. نوکشونو لای لبام میذاشتم و میمکیدم اونم داشت اه میکشید. صدای اه کشیدن بیشتر تحریکم میکرد. بعد از دو سه دقیقه خوردن سینه هاش شکمشو بوسیدم بعد خواستم شلوارشو دربیارم نذاشت گفت میترسم. لعنت هر چی کردم نذاشت کسشو دربیارمو بخورم. بعد کیرمو گذاشتم بین سینه هاش. اولش خیلی با تعجب به کیرم نگاه میکرد معلوم بود اولین باره کیر میبینه.
خوشش امده بود به زور کردم تو دهنش زیاد خوشش نیومد واسه همین سریع درش اوردم. بعد نشستم رو زمین و اونو تو بغلم اوردم جوری که کیرم لای کونش بود. به هر بدبختی بود شلوارشو در اوردم و کیرم رو گذاشتم لای کونش وای که چه حس خوبی بود خواستم بکنم تو سوراخش که نذاشت با دستم کسشو میمالیدم بلکه راضی بشه اما یه کم که کیرمو فشار میدادم دردش می امد و التماس میکرد منم دلم میسوخت براش و اذیتش نمیکردم. خلاصه انقد کیرمو لای کونش و کسش مالیدم که ابم امد وقتی داشت ابم می امد خواست ازم فرار کنه که ابم رو بدنش نریزه اما انگاز بطور غیرارادی محکم تو بغلم نگه ش داشتم همه ابمو رو کونش ریختم. بعدش کلی ازش لب گرفتم و قربون صدقه خودش و خوشگلیشو بدن نازش رفتم. بعد هم اون رفت پایین و منم تا نیم ساعتی بالا موندم و همش خاطره شیرین چند دقیقه قبلو تو ذهنم مرور میکردم..
رفتم پایین و حموم کردم. شب هم تو مهمونی همش با نگاهام زیر نظر داشتمش معلوم بود اونم اروم شده بود و راضی بود. اما حیف بین خانواده ها کدورت افتاد و بعدش که رابطه برقرار شد دختر عموم ازدواج کرد و دیگه نشد باهم حال کنیم.
نوشته: حامد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید