این داستان تقدیم به شما

با یه دختری دوست بودم از توی یه مهمونی با هم آشنا شدیم اسمش مهشید بود سبزه بود با موهای سیاه و چشمهای درشت عسلی خوشگل و خواستنی بود . خونه شون فردیس بود . راستش مهشید کاسب بود اما زیاد بیرون نمی رفت چندتا مشتری داشت که از طریق همونها زندگی ش تامین میشد . هفته ای یکی دوبار میرفتم کرج و میزدیم به جاده چالوس . یه قهوه خونه ای رو کرده بودیم پاتوق مون میرفتیم اونجا چای و قلیون رو میزدیم و یه دور تو جاده و میومدیم خونه هر موقع هم شرایط ردیف بود و زمان و مکان فراهم باهم سکس میکردیم . خیلی خوش سکس بود و خو استنی . معمولا میرفتیم خونه خواهرش که نزدیک همون فردیس بود . خواهرش مطلقه بود و با دوتا بچه ش تنها زندگی میکرد ولی خوب یه شبهایی هم بخاطر ما میرفت خونه ی پدرش و شب هم اونجا میموند . البته به رابطه ی بین من و مهشید کاملا اشراف داشت چون مهشید هر کاری میکردیم رو میگفت …

یه روز که قرار بود بریم جاده مهشید خبر داد که شیدا هم همراه مون میاد . گفتم باشه میام دنبال تون . رفتم سراغ شون شیدا هم قد و قواره ی مهشید بود بینی باریکتر چشمهای قهوه ای و کمی پر تر از مهشید بود و موهاش هم رنگ کرده بود . رنگ طلایی و از این رنگهایی که خانمها خودشون هزار تا ویژگی براش در نظر میگیرن .
شیدا خوب بود . راحت بود . صمیمی بود . مهشید جلوی خواهرش کمی خوددار تر بود . ولی اونم زیاد سخت نمیگرفت . ظاهرا شیدا هم قبلا کاسب بود اما شوهر کرد و گذاشت کنار تا اینکه شوهرش از دنیا رفت . مدتی صیغه میشد ولی خرج و مخارجش در نمیومد و مجبور بود گاهی تن فروشی کنه . مهشید پرسید شب چیکاره ای ؟
گفتم کاری ندارم . برنامه ای داری؟
 
گفت دلم مشروب میخواد با رقص
گفتم من پایه م
زنگ زدم خونه و گفتم که کار پیش اومده و شب نمیام . از جاده اومدیم بیرون و رفتیم خونه شیدا . یه شیشه ودکا داشتن یه مقداری هم مزه خریده بودم . رفتیم نشستیم . تابستون بود و هوا گرم . کلا خیس عرق بودیم .مهشید ساقی بود .
پیکها مون رو پر کرد و به سلامتی هم رفتیم بالا . شیدا دیده بود عرق میریزم گفت بهنام بکن اون لباس لعنتی رو آزار داری مگه .مهشید گفت راست میگه دیگه . پیرهنم رو در آوردم و بالا تنه م برهنه شد . ماهواره رو گذاشت رو کانال چهار و شیدا پاشد و شروع کرد به رقصیدن . مهشید هم پاشد و دوتایی شروع کردن تکون دادن و رقصیدن . من هم پاشدم و رفتم بهشون اضافه شدم همینجوری شرشر عرق میریختم مهشید دوباره پیکهامون رو پر کرد .
 
رفتیم بالا و هی داغ تر و داغ تر شدیم شیدا خیلی سکسی میرقصید و باسنش رو مثل شیکر های حرفه ای تکون تکون میداد . هی بالا میرفت هی پایین میومد . پیک سوم و چهارم رو هم زدیم دیگه اون تعارفهای معمول و مرسوم بین مون نبود دیگه هر وقت مهشید حواسش نبود به باسنش دست میزدم و شیدا هم شیطونی میکرد مهشید هم سینه هاش رو تکون میداد و مشروب میخورد .
کولر دیگه جواب نمیداد .
یه کم دیگه مونده بود تا مست مست بشم . مهشید گفت مزه مون تموم شده یکی بره مزه بگیره .
شیدا گفت من که مست مستم نمیتونم برم
منم که نباید دیده میشدم
مهشید رفت مانتوش رو برداشت از تو کیفم پول برداشت و رفت
تا مهشید رفت شیدا دراز کشید جلوی تلویزیون . منم داشتم نگاش میکردم . نگاهش خیلی حرفها داشت . گفت بهت نمیاد اینقدر خنگ باشی . رفتم تو کار لباش . یه لب بازی چند دقیقه ای کردیم تو حال مستی و خیس عرق دیوانه کننده بود . خیلی تحریک شده بودیم . دست میکشیدم رو تنش روی سینه اش باسنش رو میگرفتم تو دستم و فشار میدادم . اونم خودش رو میمالید به رون پام . ..

 
مهشید یهویی در رو باز کرد و اومد تو . من منتظر بودم که دعوا بشه . اما دیدم که وایساده تماشا میکنه میگه ایول منو میپیچونین که برین تو کار هم . شیدا همونجوری داشت ادامه میداد . تو گوشم گفت هماهنگه نگران نباش . تو قهوه خونه بهش گفتم امشب بهنام رو میخوام . خندیدم تو گوشش گفتم خیلی مادر قحبه اید . مهشید داشت ظرف مزه رو پر میکرد شیدا داشت با کیرم بازی میکرد . مهشید گفت میخواهید برید تو اتاق . شیدا گفت نه دوست دارم تو هم ببینی . مهشید نگاه نمیکرد . شیدا داشت کیرم رو میخورد منم با کونش ور میرفتم و دستم انداخته بود لای رونش . کوسش خیس خیس بود . به مهشید اشاره کردم که میریم تو اتاق اونم رفت یه پتو پهن کرد رو زمین و من شیدا رو بغل کردم بردمش تو اتاق و یه سکس طولانی کردیم به حدی که آخرش هر دوتا از خستگی خوابمون برد .

 
مهشید اومد بیدار مون کرد گفت میبینم که ترکوندین دیوثا . بسه پاشید حوصله م سر رفت . بلند شدم رفتم یه دوش آب سرد گرفتم و اومدم بعد شیدا رفت خودش رو شست . شام رفتیم بیرون تو جاده بعد قلیون بعد دوباره اومدیم خونه و آخر بطری ودکا رو در آوردیم . وقتی شیدا خوابید مهشید اومد کنارم . گفت خوب کردی موندی خیلی وقت بود به شیدا خوش نگذشته بود . صبح وقتی میرفتم دویست تومن نقد تو کیفم بود گذاشتم کنار کیف شیدا . حس عجیبی داشتم از خودم بدم میومد چون اونها به پول نیاز داشتن و من به تفریح نمیدونستم خوبه یا بد ولی میدونستم که به من خوش گذشته..
 
 
 
نوشته: بهنام

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *