این داستان تقدیم به شما

با سلام.اسم من منیژه است.45 سالمه.دوتا دختر دارم که هر دوتاش شوهر کردن.دوماد بزرگم معلمه و خیلی سنگین و محجوبه ولی داماد کوچیکه ام ۲۸ سالشه و یه جانوریه برا خودش.اسمش یاسر هست و کیش توی یه شرکت بزرگ ساختمانی،مهندس ناظره.

حالا از پررویی اش بگم،یادمه چهارماه بعد نامزدی عقد کردن و من و دخترم مارال باهاش رفتیم کیش و اولین شب عقدشون،من تا صبح نخوابیدم از سر و صدا داماد و دخترم و صبح یهو خوابم برد و بیدار که شدم دیدم یاسر رفته سرکار و مارال توی اتاق روی تخت نشسته و انگار کشتی هاش غرق شده….رفتم دیدم عصبی و ازش پرسیدم چی شده،شروع کرد به غر زدن و فهمیدم یاسر دیشب تا صبح چندبار از کون مارال رو کرده و از غر غر مارال فهمیدم کیرش هم کلفت بوده.شب دوم من سربسته بهش گفتم باید رعایت کنه و از کون درست نیست که پررو جواب داد همه میکنن،مارال عادت میکنه.بعدم با خنده بهم گفت یعنی شما نداشتین.منو بگو….از خجالت داشتم میمردم….خلاصه اینا رو برای شناخت بهتر گفتم….من یه پژو پارس دارم….یکم تعمیرات داشت که یاسر برد انجام داد.برای تعویض روغن هم مغازه پسردایی‌اش رو معرفی کرد.دو روز بعد رفتم مغازه پسر دایی دامادم برای تعویض روغن ماشین….من اندام پری دارم….۶۸ کیلو وزنم هست و سایز سینه هام ۷۵ و رون و کون تپل دارم.مانتو کوتاه و یه ساپورت پام بود…رفتم و آقا سعید که یه مرد ۳۵ یا ۳۶ ساله بود اومد و کلی تحویل گرفت منو….

به شاگردش گفت بهم فرمون بده برم پای چال سرویس و اومدم بالا…..خودش رفت توی گود و شروع به احوالپرسی از بچه ها کرد و شاگردش یه چایی آورد برام.داشتم چایی می خوردم که شاگردش رفت توی چال سرویس و سعید اومد بالا داشت با تلفن حرف میزد که شاگرد سعید بهم گفت موتور ماشینم ضربه خورده ترک برداشته و روغن میده….من خم شدم ولی چیزی پیدا نبود و شاگرد سعید گفت از پله بیاید پایین و ببینید مشخصه….منم کلافه و توی فکر که چرا اینجور شده و رفتم پایین.داشتم از زیر توی موتور رو نگاه میکردم که شاگرد مغازه با دست و نور چراغ سیار اومد جلو که جای ترک رو نشون بده و توی حالتی که پشتم بهش بود یهو دیدم چسبید بهم و همون لحظه وقتی کلفتی کیرش رو از روی ساپورت حس کردم خشک شدم و اونم خودش رو بهم فشار داد.من یهو رفتم جلوتر و رفتم توی در انبار روغن که از توی چال سرویس باز میشد که اومد جلوم و چراغ انبار رو روشن کرد و اشاره کرد روغن انتخاب کنم.من عقب عقب رفتم و برگشتم قفسه های دورتادور انبار رو دیدم که روغن انتخاب کنم ولی از طرفی ترس هم گرفته بود کل بدنم رو و توی فکر بالا رفتن بودم یهو باز کیر بزرگ شاگرد رو حس کردم،یه اخم کردم و خواستم بزنم کنار اونو که برم بالا که دیدم دستکشاش رو درآورد و کمرم رو گرفت و باز چسبید بهم.هرچی خواستم بزنم کنار اونو زورم نمیرسید…

بهش گفتم اشغال الان به سعید میگم….اونم حشری،صداش میلرزید و میگفت تو رو خدا نگو و یکم از روی شلوار….من که ترس گرفته بودم و جرات صدا زدن سعید رو نداشتم و زورم هم نمیرسید به این کثافت،یهو دیدم مانتو رو زده بالا و کیرش لا پامه….همه چیز یه طرف ولی کیر بزرگش یه طرف دیگه.همزمان با تقلا چندبار سر خم کردم کیرش رو ببینم ولی مشخص نبود.من دستام رو گذاشتم به بشکه بزرگ روغن که نخورم بهش یهو ساپورت رو داد پایین و گذاشت لاپام.داشتم میمردم.یهو صدا زدم آقا سعید…..صدایی نیومد و شاگرد سعید شیر شد و با یه دست کمرم رو خم کرده بود و با اون دستش داشت کیرش رو که از کنار شرت رد کرده بود میخواست بکنه داخل،یهو صدا سعید اومد و منم نفسم بند اومده بود و سعید دوتا کشیده به شاگردش زد و شاگردش فرار کرد و منم با اون اوضاع داشتم از خجالت میمردم.سعید کلی معذرت خواست و همونجور نشوندم روی چهارپایه و من هنوز ساپورتم پایین بود و نمیدونستم چی بگم.یهو سعید گفت خانم …..چرا زودتر صدام نزدی و ازت انتظار نداشتم و اگه یاسر بفهمه چی میگه که سرم رو بردم بالا و بهش التماس کردم حرفی به کسی نزنه و داشتم میگفتم شاگردت دهنم رو گرفته بود و توضیح میدادم که ریموت در مغازه رو از جیبش درآورد و زد و صدای بسته شدن در مغازه رو شنیدم و داشتم فکر میکردم چراااااا که همونجور که ایستاده بود زیپ اش رو داد پایین و توی یه لحظه کیرش رو درآورد و من که باورم نمی شد بغض گرفتم و از ترس و بزرگی و کلفتی کیرش،فشارم افتاد و سرم گیج میرفت که دستم رو آورد بالا و گذاشت دور کیرشو گفت من بیشتر درکت میکنم و گذاشت روی لبام و من با حالت گریه،مقاومت میکردم که موهامو گرفت و تا خواستم بگم آی کیرش رو کرد داخل و مجبور به ساک زدن شدم.

داشت نفسم بند میومد،مانتو و سوتین ام رو درآورد و منو از روی چهارپایه بلند کرد و خودش لخت شد و نشست روی چهارپایه و ساپورتم رو درآورد و منو نشوند روی پاهاش و سینه هام رو میخورد.من تحریک شده بودم ولی اینقدر ترسیده بودم که هیچی نمی فهمیدم.گهگاه نگاه به کیرش میکردم که توی حالت شق اش تا زیر خط سینه هام بود و نمیدونستم چطور میخواد اینو داخل کنه و دعا میکردم آبش بیاد زودتر که دیدم با دستاش زیر کونم رو گرفت و دادم بالا و کیرش رو تنظیم کرد و همین که خواست بشونه منو روی کیرش،بهش گفتم آقا سعید من جای مادرت هستم و سنم بالاست و نمیتونم و بذار برم…..خندید و گفت تو مثل زن بابام هستی و هم سن اونی و اونم بار اول اینو گفت ولی نترس،خوشت میاد و اونجا فهمیدم این سعید که زن باباش رو کرده که به من رحم نمیکنه و یه لحظه آتیش گرفت کل بدنم و دیدم کیرش رو تا ته کرده داخل و نفس من بند اومده بود و تخماش رو دم کوسم حس میکردم.اونم شروع کرد،یه نیم ساعتی منو ازین ور به اون ور کرد و کیرش تمام کوس و رحم و شکمم رو داغون کرده بود و دیدم نشست و منو با اشاره وادار به بالا پایین کردن روی کیرش کرد که دیدم صدا زد محمد…

من انگار یه پارچ آب یخ ریختن روم و باز مکث کردم دیدم شاگردش اومد با یه لیوان آب پایین و بهش سپرد دستمال کاغذی رو بیاره….محمد دستمال رو آورد و داد بهش که سعید بهش گفت از خانم اول معذرت خواهی کن بعد اجازه میده که محمد یه ببخشید گفت و کیرش رو درآورد و من دیگه میدونستم فایده نداره و فقط میخواستم تمام شه برم…..شروع کردم ساک زدن برا محمد که بعد چند دقیقه سعید محمد رو نشوند روی صندلی و منو نشوند روی کیرش و خم کرد کمرم رو و محمد دستاش رو دور کمرم حلقه کرد که دیدم سعید انگشتش رو روغنی کرد و مالید به سوراخ کونم.شوهرم گهگاه کون میکنه ولی کیرش در مقابل اینا مثل ساقه و تنه درخت بود.نفهمیدم چی شد بیهوش شدم و وقتی بهوش اومدم دیدم بردنم بالا و لباس هام رو تنم کردن و خودشون هم مشغول ماشین هستن.تمام دل و روده هام درد میکرد….تا کار ماشین تمام شد،سوار شدم و با سرعت از مغازه زدم بیرون و رفتم خونه دومادم که قضیه رو بگم و میخواستم پدرشون رو دربیارم….رفتم خونه دخترم که مارال خونه بود و یاسر هم اومد.مارال هی میپرسید چرا رنگت پریده ولی دیدم یاسر سر و سنگینه…من بلندشدم برم خونه و به مارال گفتم کسی نیست خونه و بچه ها دو سه ساعت دیگه میان و برم خونه که یاسر گفت منم میام سر راه پیاده میشم.دیدم موقعیت خوبیه و میشه به یاسر بگم ولی نشستیم توی ماشین یاسر گفت میام خودتون و حرف بات دارم.من زهرترک شده بودم….انگار پشیمون شده بودم از گفتن به یاسر و هرچی نزدیکتر میشدم به خونه،فضا سنگین میشد تا رسیدیم و رفتیم بالا.هنوز کسی خونه نبود…..یاسر اومد بالا….دیدم چپ چپ نگاه میکنه،مانتوم رو درآوردم و دیدم داره سر تکون میده…..خودم رو اروم گرفتم و بهش گفتم چه خبر….یهو گفت شما چه خبر!!!

من سمت اتاق میرفتم که پرسید روغن ماشین رو عوض کردی…..منو بگو……یخ شد بدنم…..زبونم فقط چرخید بگم آره و رفتم توی اتاق که دیدم دنبالم اومد و دستم رو گرفت و برم گردوند رو به خودش و گفت دیگه حق نداری هیچ کاری رو تنها انجام بدی و چشماش خون شده بود.پرسیدم چرا،یهو از جیبش شرت منو درآورد که تا چشمم خورد بهش انگار دنیا روی سرم خراب شد….پرسید این مال تویه….خودمو سفت گرفتم و گفتم خجالت بکش آین چه حرفیه که انداختم روی تخت و ساپورتم رو داد پایین و تا دید شرت ندارم شروع کرد به دادو بیداد و یهو گفت باید دخترت رو طلاق بدم که زدم زیر گریه و گفتم اون گناهی نداره و سعید و شاگردش زوری کردن و بخاطر دخترم هی التماس کردم و کلی گریه کردم دیدم نرم شد.یهو گفت فقط به یه شرط و پرسیدم چی،گفت همه کارا رو خودم انجام میدم و دیگه تنها بیرون رفتن ممنوعه مگه با خود من و دخترت و خودم همه نیازات رو برآورده میکنم،قبوله….من هم دیدم مثل گلوله آتیشه،گفتم باشه….بعدم سرم رو گذاشتم روی دستم و گریه کردم و بهش گفتم اونا زوری کردن که گفت اگه شوهرت میتونست برسه بهت ،همون لحظه اول کلی جیغ بلند میکشیدی و داشتم فکر میکردم که کاش اینکارو کرده بودم یهو دیدم یاسر دست گذاشته لاپام.سرم رو یهو برگردوندم و خواستم بلند شم که گفت مگه قرار نیست خودم همه کارات رو بکنم و دستم رو گرفت و با فشار خوابوندم روی تخت و باز گریه کردم و داشتم میگفتم من مثل مادرت هستم ولی هنوز جمله من تمام نشده بود که کوسم باز پر شد با کیر…..یهو یاسر گفت کوس رو وقتی میکنم که هوس کنی و همین جور که مثل لال ها منتظر بودم ببینم دومادم چکار میکنه دیدم دو سه تا تف زد به کونم و سرم رو برگردوندم دیدم وااااااااای اینم کیرش خرکی هست و اونم فرو کرد داخل…..

یه نیم ساعتی کرد تا آبش اومد و پاشد رفت.الان شیش ماهه که هفته ای یه بار میاد و چون کونم بزرگه از کون میکنه،البته دوماه پیش خودم پیام دادم که اومد و چهاربار ارضام کرد.سه روز پیش از مارال پرسیدم در مورد یاسر که فهمیدم از وقتی منو از کون میکنه دیگه مارال رو نمیکنه و مارال میگفت خوبه درد نداره ولی تعجب میکنم چون کون دوست داشت یاسر و منم بهش گفتم بابات هم میکنه ولی کیر بابات کوچیکه و تو هم ناراحت نباش.بار آخر به یاسر گفتم دیگه آب نریزه داخل چون دوتا دوستام توی استخر همش کونم رو نگاه می کردن و میگفتن چرا اینجور شده.سحر(دوست صمیمی زمان دبیرستان)که قضیه یاسر رو بهش گفتم و البته صابون دومادم به تن سحر خورده و بعد مینویسم براتون به مریم و نسرین با خنده گفت خدا نصیب کنه یه دوماد کیر کلفت که دیگه مریم و نسرین ول کن نبودن تا توی سونا بخار یه گوشه بهم گفتن بگم قضیه رو که قضیه یه بار کردن یاسر رو با سایز کیرش گفتم بهشون که هر دو اینقدر کوساشون رو مالوندن که سحر وقتی دید وضعشون رو بهم سپرده که دومادت رو بیار حداقل کیرش رو ماها هم ببینیم و فقط تونستم یاسر رو ببرم خونه سحر،اونم چون دوست صمیمی ام هست که نتونستم جلو یاسر رو بگیرم و کاری کنم از کون سحر بگذره و یاسر اینقدر از کون سحر رو کرده که همونجا سحر پریود شده….

خلاصه نمیشه گفت.توی داستان بعدی حکایت دوستام و دومادم رو میگم که خیلی خنده دارم هست.خودمم راضی ام و یاسر هم هوام رو داره و فکر کنم قسمت من بعد یه عمر کیر کوچیک شوهرم،کیریه که میمیرم براش و دلم نمیخواد از کونم درش بیاره.

نوشته: منیژه حشری

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *