این داستان تقدیم به شما
سلام من سعیدم ۳۸ متاهل ودوتا بچه دارم،ماجرای من ومهسا دخترباجناغم روبراتون خلاصه شده تعریف میکنم…
***
خلاصه من یه باجناق دارم که ۱۵ سال ازمن بزرگتره وحدود پنجاه وخورده تی سنشه،خواهرزنمم پنجاه سالشه ولی خداییش آخرشه،خوشگلیش ،اندامش،قیافش،همه چی تمومه به اسم شیرین خانوم که این شیرین جون (خداییش هلاکشم ،خیلی نازه) یه دختر داره اسمش مهساست بیست وسه چهارسالشه وتازگیا قراره مهندس بشه قدش متوسط اندامشم متوسط روبه لاغر سینه هاش کوچیک(۶۵) کونشم کوچیکه اما خوشگل وخوش حالته،یه داداش ۴ ساله هم داره که حسابی رومخه،خلاصه یه سه چهارسالی میشه که مهسا خیلی بهم پامیده ،ازحدود یکسال پیش که علنا مسیجذبازی وچتیدنمون شروع شد،بعدازدوسه ماه دیدم کسخل عاشقم شده،هرچی براش شرایطو توضیح میدادم،میگفت میدونم ولی اجازه بده عاشقت باشم ودوستت داشته باشم،قول میدم هیچ جا برات مزاحمت یادردسر درست نکنم،منم به شرط اینکه بچه بازی درنیاره وگریبانگیرم نشه بعدها قبول کردم که ادامه بدیم.
چند ماه پیش یشب بیخابی زده بود بسرم ساعت حدودا ۲ بود تلگراممو بازکردم دیدم مهسا آنلاینه منم شیطنتم گل کرد بهش پیام دادم چرا نخابیدی بچه جون،فوری سراغ خالش و بچه هاروگرفت که گفتم خابن خفن،بعدش پرسیدم کجایی وننه بابات کجان؟که گفت ننه باباش وداداشش توی اون یکی اتاق خوابن ،گفتم یه عکس ازخودت بده ،اولش ناز ونوز کرد بعدش یه عکس داد بدون روسری باتاپ یقه باز که توی تخت خوابش نشسته بود اما تا شکمش معلوم بود اولین باربود اینجوری بهش نگاه سکسی میکردم ،حسابی سیخ کرده بودم ،اونم ازم خواست عکسمو بهش بدم که گفتم خاله اینا بیدار میشن ونمیشه عکس بندازم،ازم خاست برم توی دستشویی ،اونجا عکس بندارم،کسی هم متوجه نمیشه،منم عرقگیرمو دراوردم رفتم دستشویی واز بالا تنه عکس گرفتم وفرستادم،گفت چرا لختی؟گفتم آماده شده بودم واسه خالت که نامردی کرد ولبیک نگفت،که یهو چندتا ازاین استیکرای جوش اوردن فرستاد وشروع کرد بدوبیراه گفتن به خالش ،یخرده ازبحثمون گفتیم و گفتم ازپایین تنه عکس میدی؟
اولش نازونوز کرد بعدش یه عکس فرستاد با شلوارک بود ،بدنش قشنگ بود ،بهش گفتم بدون شلوارک عکس بده،بدون ناز کردن عکس از شکمش تا زانوش فرستاد لخت لخت بود فقط ی شورت نخی صورتی پاش بود ،داغ کرده بودم ،مهسا گفت توهم از پایین تنه عکس بده منم شلواکمو دراوردم یه عکس مثه خودش با شورت فرستادم اما سیخ بودن کیرم قشنگ معلوم بود توی عکس،از استیکرایی که میفرستاد فهمیدم اونم داغ کرده ،که یهو پیام داد میشه خواهش کنم بدون شورت عکس بدی ؟باورم نمیشد اونشب کارمون به این چیزا کشیده ،گفتم اول تو بدون شورت عکس بده بعدش من میدم،یه عکس فرستاد جلو تخته خواب نشسته بود پاهاشو بازکرده بود کسش قلمبه شده بود تا سینه هاش توی عکس مشخص بود ،یخرده باهاش چتیدم واز اندامش وکس وروناشو سینه هاش تعریف کردم مشخص بود با تعریفام توی آسموناس،بعدازچند دقیقه گفت توهم عکس بده ،کیرم حسابی سیخ شده بود اما گفتم نمیدم ،اول ی عکس لختی ازمامانت بده بعدا من میدم،یخرده معطل کردوگفت دراتاقشون بستس ونمیشه عکس بدم وبعدا میدم ،خلاصه یه عکس از ی زاویه خوب ازکیرم گرفتم وفرستادم براش…
استیکرای سکسی میفرستاد ومشخص بود هلاک شده ،خلاصه تا نیم ساعت اینقدر حرفای سکسی زدیم که هم اون ارضا شد هم من ،اونشب خوابیدیم وازفرداصبح سکس چتمون شروع شد وکاربه جاهای باریک کشید ،عکسایی که یواشکی ازمامان نازش میفرستاد جیگرمو حال میاورد،تااینکه چندوقت بعدش سفرشمال برامون پیش اومد وخانواده من وخانواده مهسا رفتیم شمال یه خونه اجاره کردیم ومستقرشدیم ،اتاق خابای ویلا واسه بچه ها شده بود والباقی خیاری وسط پذیرایی میخابیدیم،شب دوم نیمه های شب حس کردم کیرم داره مالیده میشه نیم خیزشدم توی تاریکی دیدم مهساست یکم اونطرفترخوابیده بود ولی مثلا قل خورده بود اومده بود سمت من دستشو از زیر پتو به کیرم رسونده بود و باهاش بازی میکرد.
خلاصه یه چند دقیقه ای نصفه شب با ترس ودلهره با دستش کیرمو مالید وخابیدیم،صبح که بیدارشدیم چشماش شیطون بود وهمش به کیرم نگاه میکرد وبه چشمام نگاه میکرد ولبخندای معنی داری از سر هوس میکرد،ظهر قراربود بعدازناهار نخابیم وبریم دریا ،تا ظهر به روشای مختلفی جلوم آفتابی میشد که کسی شک نکنه،بعدازناهار آماده شدیم رفتیم دریا ،ساعت حدود سه عصر بود که خواهر زنم به شوهرش گفت با مهسا برید ازخونه میوه وخوراکیای دیگه بیارید که ازشانس خوب من باجناغ عزیز عن بازیش گل کرده بود گفت من حالشو ندارم برم ،درجا گفتم کون لقت وخودم میرم ولی یکی باید باشه واسه جمع وجورکردن خوراکیا که مهسا گفت من میام به شرطی که یه مسیرشو من رانندگی کنم ،منم با من ومن قبول کردم وسوارماشین شدیم راه افتادیم ،تا خونه حدودا ۱۰ دقیقه فاصله بود منم گوله رفتم تا زودتر برسیم خونه،توی راه مهسا حرفای سکسی میزد ودستشو به کیرم میرسوند منم گاهگداری دستمو به روناش وسینه هاش میرسوندم ،رسیدیم خونه درو بازکردیم رفتیم تو ،بغلش کردم وشروع کردیم لب گرفتن ومالیدن ،خیلی باید عجله میکردیم،سریع ازش خواستم لباساشو دربیاره خودمم لباسامو دراوردم فقط شورت پام بود مهسا هم شورت وسوتین تنش بود ،حمله کردم به سمت سینه هاش وازسوتین درش اوردم وشروع کردم سینه هاشو خوردن،همزمان دستمو بردم توی شورتشو کسشو میمالیدم،بدجور شهوتی شده بود،اونم دستشو کرد توی شورت من کیرمو گرفت ومالید بعدش شورتامونو دراوردیم وازش خاستم روی شکم بخابه وکونشو بذاره وسط که بذارم لای قنبلای کونش …
بدنش خیلی نازو سکسی بود یکم ازپشت کیرمو لای کونش مالیدم ،بعدش گفتم برگرده ،رفتم لای پاش کسشو لیس زدم گفتم کیرمو بمالم به کست که هم توآبت بیاد هم من ،خیلی میترسید که بخام پردشو بزنم ،خیالشو راحت کردم و یه تف بالای کسش انداختم وکیرمو مالیدم به چوچوله هاش حسابی داشت حال میکرد،سینه هاشو میمالیدم روناشو میمالیدم با قربون صدقه رفتن دیوونش کرده بودم ،ازاونطرفم وقت نداشتیم زیاد طولش بدیم واسه همین بعدازچند دقیقه آبمو روی شکمش وسینه هاش ریختم وبقول خودش اونم خیلی ارضا شده بود ،زود خودمونو جمع وجور کردیم ولباس پوشیدیم وسایلو جمع کردیم وراه افتادیم به سمت دریا توی راه دوباره به کیرم ور میرفت وحشری بازی درمیاورد،که بهش گفتم بس کن دیگه الاناس که برسیم تابلو میشه،مثه بچه آدم نشست وازسکسمون تعریف میکرد ومیگفت وقتی کیرتو روی کسم میمالیدی دوسه بار ارضا شدم ،ولی بازم دلم میخاد ،گفتم شرایطش جور بشه یه سکس حسابی باهم میکنیم.
خلاصه توی اون چند روز همون یبار فرصت پیش اومد سکس کنیم تا اینکه برگشتیم تهران،ادامه سکس منو مهسا روتوی داستان بعدی میگم خدمتتون،مرسی که خوندید.
نوشته: سعید
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید