این داستان تقدیم به شما

اون شبو عمرا يادم نميره…

رفته بودم با دوست دخترم,تانيا,خريد لباس و اين خرت و پرتا كه دم ويترين يه مغازه ايستاد. گفت آرش بيا گفتم جانم گفت اون لباس شبه قشنگه؟

من و تاني سكس نداشتيم,قرار ازدواج داشتيم خانواده ها هم ميدونستن اما فعلا بخاطر مشكلات مالي خواستگاري در حد ساده بود و رسميش نكرده بوديم و به خودم قول داده بودم بهش دست نزنم و طي اون سه سال جز چند بار بوسيدنش كار ديگه اي نكرده بودم.
تانى با ذوق بهم نگاه كرد: دوست نداري منو تو اون لباس ببيني؟
يه لباس ابريشمي براي خواب بود
گفتم ايشالا ست عروسشو ميخريم
ديدم بغض كرد.
لباسو خريديم و بعد از شام رسوندمش خونه.
 
 
رفتم خونه و پرونده هاي اداره رو چيدم واسه فردا كه تانى يهو زنگ زد ساعت 2 شب
مضطرب و پريشون بود گفت خواهرش كه باردار بوده اورژانسي زايمان كرده و مادر و پدرش رفتن شهرستان پيشش. هم نگران بود و هم پريشون. تانى رو بخاطر امتحانات دانشگاهش نبرده بودن. فوري خودمو رسوندم بهش. تانى زار زار گريه ميكرد. چراغاي خونه رو از ترس كامل روشن كرده بود خنده م گرفته بود. واسه خواهرش ناراحت بود. همه ش دلداريش ميدادم. ساعت 6 بود كه مادرش تماس گرفت و گفت حال خواهرشم خوبه و گفت يه هفته اي شهرستان ميمونن و اگه تاني بخواد ميتونه بره منزل خاله ش.
صبح كه خبرو شنيديم تاني از ذوق فرياد ميزد. گفتم تاني جان,عزيزم,من ميرم اداره كه ديدم باز بغض كرد. گفتم چيه آخه خانمي؟ با بغض نگاهم كرد گفت الان ميگم. رفت تو اتاق و اومد بيرون! واي چي ميديدم
تانى اون لباس رو پوشيده بود. سفيد بود و حرير نازك.بدن سبزه ش و سينه هاشو داشتم ميديدم. كسشم پيدا بود. راست كرده بودم البته دفعه اولم نبود,هميشه باعث ميشد تحريك شم اما خودمو كنترل ميكردم. گفتم خانمي واقعا بهت مياد! عاليه! شب حجله همينو بپوش. رفتم جلو و محكم بوسيدمش گفتم من برم سر كار؟
يهو داد زد سرم آرش تو يه مرد آشغالي!بي احساس نفهم!
دستشو گرفتم بردم رو كيرم. يهو سرخ شد. گفتم تانى من بي احساس نيستم اما زوده
زده بود زير گريه اما حس كردم بايد برم
سر كار بودم دم دماي عصر بود كه ميل باكسمو چك كردم.سر درد عجيبي داشتم. يه اي ميل از تاني داشتم. بازش كردم يه فايل ورد بلند بالا بود. تانى از احساسش گفته بود و ازم خيلي دلخور بود. متقاعدم كرد كه ما ميتونيم سكس كنيم بهش اس ام اس دادم كه: شب ميام پيشت عزيز دلم.زحمت نكش خانمي.شام هم ميخرم ميارم.
شب رفتم پيتزا گرفتم و كاندوم. تانى جواب اس ام اسمو نداده بود اما ديگه بعد از اون همه اخلاقشو ميشناختم.يه كم دلخور بود بايد درستش ميكردم…
 
 
رسيدم خونه رفتم بالا ديدم خانم خوشگل كرده جلومه گفت كجايى گشنمه!
پيتزا رو خورديم با حرفاي عادي! انگار اس ام اس منو نخونده اي ميلي هم نداده! هنوز از هم شرممون ميشد
بعد شام هر دو منتظر بوديم كه ديدم انگار منم كه بايد پرده حياي زنمو بردارم
رفتم طرفش چشماشو بست. بغلش كردم و بردمش اتاق خودش. اتاقو با بوي عود معطر كرده بود! و آهنگ ملايمي هم رو پخش گذاشته بود. رو تخت خوابوندمش و لب گرفتم. روش نميشد نگام كنه انگار.در گوشش گفتم تانى! دوستت دارما!
لب گرفتنو خيلي طول دادم كه ديگه خودش دستمو گذاشت رو سينه نرمش
نشوندمش رو تخت. حالا نگام ميكرد با شرم. لباسشو درآوردم. فقط يه شرت تنش بود. دكمه هاي خودمو باز ميكردم كه دستشو آورد و بازشون كرد و سرشو انداخت پايين.خيلي سريع شلوارمو درآوردم و كنار هم دراز كشيديم.هنوز ترديد داشتم تو زدن پرده ش,دلم نميومد,كاندوما رو نشون ندادم.
دستامو گذاشتم رو سينه هاشو و لب گرفتم. شنيده بودم سينه زن نرمه اما انقدر؟ احساس ميكردم ژله ست،برگ گله.شروع كردم به ليسيدن سينه هاش كه ديدم داره ناله ميكنه.چشماش بسته بود و لذت ميبرد. با همه احساسم روش خوابيدم تا همو تنشو حس كنم. هر دو خيس عرق بوديم.
شق كرده بودم.
شورتمو درآوردم,شرت اونم در آوردم و سرمو بردم لاي پاهاش,كس بي موش خيس خيس بود. با زبون ليسيدمش,كه ديدم باز ناله هاش شهواني تر شد. با دست با چوچوله ش بازي ميكردم
كيرم رو هم ميمالوندم به كسش

 
 
تقريبا يه ساعتي فقط عشق بازي كرديم اما ارگاسم نشده بود! انگار فهميد كه چيكار دارم ميكنم گفت آرش عزيزم تا نكنى توش من ارضا نميشم گفتم جگرم كاندوم نداريم گفت چرا تو شلوارته
شيطون چجور ديده بود نفهميدم
كسش خيس و آماده بود. گفت آرش يه تي شرت منو بيار بنداز زيرم خوني نشه تخت
دلم نميخواست تانيا جونم درد بكشه گفتم تانى كيرمو ببين,عزيزم دردت مياد.نگاش كرد پريد بغلم گفت اشكال نداره
يه تي شرت قرمز انداختم زيرش و گفتم خانمي آروم
اول حسابي حشريش كردم كه ديگه گفت واي آرش زودتر توروخدا!
سر كيرمو گذاشتم رو سوراخ كسش و آروم سرشو دادم تو كه يه جيغ كشيد فوري كشيدم بيرون
يه نگاه كردم يه چند قطره خون اومده بود
دوباره كيرمو دادم تو دندوناشو بهم فشار داد گفت توروخدا نكش بيرون يهو بزني پرده مو دردش كمتره.
يهو همه كيرمو تا ته دادم داخل كه داد زد آآآآرش
ديدم اشكاش جاري شده
گفتم جان آرش عزيزم تحمل كن الان تموم ميشه
شروع كردم به تلنبه زدناي آروم
زبونم تو دهنش بود و آروم ميمكيد و گاز ميگرفت و اشكاش ميومد پايين
يه كم از روش بلند شدم و سرعتو بيشتر كردم
آه و ناله ش بدجوري حشريم ميكرد
داشتم ارضا ميشدم
يهو ناخودآگاه آه بلندي كشيدم و ارضا شدم
آبم كه اومد آروم كشيدم بيرون كه يه جيغ خفيف كشيد
 
 
پاهاش ميلرزيد و خونى بود. گفتم ببرمت حموم؟بريم حموم؟ با سر گفت نه و دستاشو به سمتم دراز كرد افتادم تو بغلش
كنارش دراز كشيدم و خونشو پاك كردم و لباسشو از زيرش برداشتم
پا شدم تو كسشم نگاه كردم سرخ سرخ بود و زخم بود انگار
خوابيدم كنارش و محكم چسبيد به من و خنديد و كير و بيضه مو دست كشيد
گفت آرش روم نميشد بهش دست بزنم و هر دو خنديديم

 
***

 
چند ماه بعد تو راه رفتن به ماه عسلمون بوديم و ياد اون شب ميكرديم و ميخنديديم…
 
 
نوشته:‌ ابوشیلنگ

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *