این داستان تقدیم به شما

سلام عشقا

اسم من راحله است و هجده ساله هستم و اهل عسلویه هستم.خانواده ما یه خانواده مذهبی هستن و با درس خوندن دخترای خانواده کامل مخالف هستن.دو ساله که خواهر بزرگترم ازدواج کرده و شوهرش استادیار دانشگاه یکی شهرهای اطراف عسلویه است و از زمانی پیش دانشگاهی رو تمام کردم غلام (دامادمون)بنده خدا همش با بابام و داداشام بحث میکرد که متقاعدشون کنه من دانشگاه برم.پارسال یواشکی دانشگاه کنکور دادم و از قضا همون دانشگاه آقا غلام اینا رشته من رو داشت و منم قبول شدم ولی نگفتم و دو روز رفتم خونه آجی و غلام با بابام اینا حرف زد تا بالاخره قرار شد کلاسام رو خود غلام تنظیم کنه که با خودش برم و بیام.دانشگاه شروع شد و زود همه بچه ها دانشگاه فهمیدن من فامیل نزدیک آقا غلام هستم و پسرای دانشگاه هم جرات متلک گفتن نداشتن.جوری کلاسام تنظیم کرده بود غلام که از ۸ صبح تا ۸ شب کلاس داشتم و بقیه هفته آزاد بودم و از طرفی خیلی هوای غلام رو داشتم و میدونستم اگه حواسم به کارام نباشه،غلام نمیذاره ادامه بدم…

یه روز کلی مخ غلام رو زدم دوساعت آخر رو برم جشن تولد دوست دانشگاهیم و خودش با ماشین دوستش رسوندم و اومد دنبالم و تا دیدم،توی برگشت بخاطر لباسم خیلی بهم غر غر کرد.من ۱۶۵ قدم هست و ۶۰ کیلو وزنمه و سینه هام ۶۵ ولی رون و کونم بزرگه.اون روز هم یه ساپورت مشکی توی خونه دوستم با شلوارم عوض کرده بودم و غلام دید ساپورت رو و غر میزد.رسیدیم دانشگاه و سوار اتوبوس دانشگاه شدیم.با سرویس اونا میومدم.سرویسشون اتوبوس بزرگ شاید ده نفر بودن و غلام همیشه صندلی دوتا مونده به آخر جاش بود.رفتیم و نشستیم و شروع کرد صحبت و هوا تاریک بود و من و اون بعد حرفاش به سمت پنجره برگشتم که بخوابم.یه لحظه دیدم غلام هم سمت من خم شده و انگار خوابه ولی زود از تکون هاش فهمیدم یه چیزیش هست و ترسیده بودم و دستش از بین صندلی و کمرم آورد روی شکمم و اروم منو داد سمتش و کامل خم شد روم.من از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم و بعد از حمید پسرعمه ام که توی راهنمایی،منو خونه مامان بزرگم مالیده بود این دومین اتفاق بود برام میفتاد.خواستم بلند شم و صاف بشینم یهو دانشگاه مثل چکش خورد توی سرم و نمیدونستم چکار کنم که باز کونمو کشید سمت خودش و منو یه جورایی برگردوندم روی صندلی و یه لحظه پاشد و باز نشست و چسبید بهم و من اول فکر کردم دستش لاپامه ولی از چیزی که حس میکردم با اینکه باورم نمی شد ولی فهمیدم این ازون کیراییه که ثریا دخترعمه ام عکساش رو توی موبایل داره…

چون ساپورت پام بود حتی گرماش رو حس میکردم و دیدم دستش رو برد توی شرتم و تا دستش به موهای بلند کوسم خورد ساپورت و شرتم رو درآورد و کیرش رو کامل درآورد و صدام زد و من با تپش قلب و استرس و خجالت گفتم بله،اشاره کرد پاشو و منو نشوند روی کیرش و منم توی شک و بیشتر حواسم به همکاراش بود و نشستم روی کیرش و تا رسیدیم اول شهر،یادمه خودم یه حس تجربه کرده بودم که خوشم اومده بود و اونم همه دسمال جیبی هام رو گرفته بود و کثیف شده بودن و پیاده شدیم و تاکسی دربست گرفت و دیدم سمت خونه نمیره،وقتی فهمید برام سوال شده انگار،گفت اگه با ساپورت بری و بابات ببینه که از چشم من میبینه و نمیذاره بیای دانشگاه و بریم خونه عوضش کن.من همش توی فکر کیرش بودم و پیش خودم میگفتم وااای آجی چطور میده.رفتیم خونه دیدم برقا خاموشه و آجی رو صدا زدم دیدم غلام گفت رفته خونه مامانم.تازه فهمیدم ای وای،نکنه غلام باز بیاد و ترس گرفتم و دیدم غلام اومد و همونجا روی کاناپه خوابوندم و لختم کرد و منم هی میگفتم آقا غلام،دیر برم بابا گیر میده….

شلوارش رو درآورد و کوسم رو مالید و بهم گفت چرا اصلاح نمیکنی و از عفونت و چیزای دیگه میگفت و کیرش رو لاپام میمالوند و چهاردست و پا که روی مبل بودم سر کیرش رو گذاشت جلو….یکم حال خوش داشتم ولی درد داشتم.کم کم دیدم داره بیشتر فشار میده و دیگه فقط درد داشتم.من رفتم جلو و با بغض گفتم غلام دخترم،تو رو خدا….بهم گفت نه،مثل خواهرت ارتجاعی هستی و یهو سرم گیج رفت و سرحال شدم دیدم برگردوندم و پاهام روی شونه هاش و کیرش رو کامل دیدم داخله و تا نافم میسوخت.خون رو دیدم شروع به گریه کردم و دیدم پردازیم داد که خودش عمل میکنه برام بعد دانشگاه و یکم ترسم ریخت و کم کم دیگه از حرکتاش خوشم میومد….دوبار دیگه مثل توی اتوبوس اون حال خوب و اوج بهم دست داد.آبش رو بیرون ریخت ولی پاهام جمع نمیشد.بابامم زنگ زد که من بدون شرت هول شدم و پیش غلام میگفتم بریم.غلام بهش گفت تصادف توی جاده بوده و میارمش خودم.بابام تشکر کرد ولی اگه میدونست من لخت جلو کیر غلام ایستادم و نیم ساعته که با یه کیر گنده زن شدم،از توی تلفن اینطرف خط ظاهر میشد.بهش گفتم میسوزه و منو دراز کرد که بماله برام که ماساژش داده باشه که باز صدای تف زدنش رو شنیدم و برا بار آخر باز کیرش رو کم کم کرد داخل و اینبار اروم میکرد و منم کوسم داشت پر در میآورد.نمیدونم چش بود،انگار یه عمر تشنه کیر بوده…..

کم بعد اینکه آبش اومد با دستمال کوسم رو پاک کرد و مالیدش با دست ولی من سر پا می ایستادم،میفهمیدم پاهام از هم بازه و حالت عادی نیست.الان ترم سوم هستم و غلام همه نمره هام رو میگیره برام و دو روز در هفته کلاس دانشگاه،قربونش برم،همش صندلی من کیر غلامه و دیگه تا پا روی پله اول اتوبوس میذارم،یه خارش کوچیک از داخل حس میکنم که کیر غلام رو تا حس میکنم،حاضر نیستم با هیچ چیزی عوضش کنم.غلام هم فقط روزای دانشگاه میکنه منو و تابلو بازی درنمیاره.من عاشق این مدرکی هستم که قراره از دانشگاه بگیرم و به کیرش عادت کردم و الان هم شرتم خیس شده براش.

نوشته: راحله کوس خیس

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *