این داستان تقدیم به شما
سلام . من سپهر هستم و الان 22 سالمه این اتفاق مال هفت یا هشت سال پیشه…
***
اسمش مرتضی بود و خیلی هیکل بزرگی داشت .خودش و پسرش از گرمسیر با گله اومده بودن و قرار بود که یک ماهی اینجا بمونن .یه باغ داشتیم که کنار مزرعه ای بود که چادر زده بودن و چون هر سال میومدن اینجا همه رو میشناختن . پاییز بود و اب کم شده بود و من برای ابیاری رفتم سر باغ . این باغ تقریبا دو کیلومتر از ابادی دورتر بود . عصر رفتم نشستم کنارش و داشت چایی درست میکرد و پسرش دنبال گوسفندا بود ی چای خوردیم و به من گفت بیا بریم از سر چشمه اب بیاریم هر چی اسرار کردم گفت که منم میام و من سوار الاغ شدم و اونم پرید پشت من سوار شد و همون اول دستاشو گذاشت روی شونه هام و شروع کرد به صحبت کردن و یه کم دور شدیم چسبید به منو من دقیقا تو بغلش بودم و فقط داشتم فکر میکردم اگه خاست کاری کنه چطور فرار کنم .پاییز بود و افتاب داشت غروب میکرد .
کم کم داشتم بزرگ شدن کیرشو پشتم احساس میکردم و فهمیدم که قصد داره منو بکنه دستاشو اورد پایین و کمرمو گرفت و خودشو شل کرده بود و الاغ که داشت راه میرفت اونم قب و جلو میکرد و کیرشو به من میمالید و یکم که جلوتر رفتیم متوجه شدم که کیرشو در اورد و دید که من عکس العملی نشون ندادم دست اورد و خواست شلوارمو بکشه پایین که من از الاغ پریدم پایین و اونم سریع کیرشو کرد تو شلوارشو شروع کرد به التماس کردن که داشتم شوخی میکردمو به کسی چیزی نگو و از این حرفا . دیگه هر کاری کرد من سوار نشدم و تا برسیم سر چشمه همش داشت رو مخم کار میکرد . تا اون موقع هنوز کون نداده بودم فقط چند باری سعید پسر عمومو که چند سال از خودم کوچیکتر بود لاپایی کرده بودم ولی از اینکه مجبور بشم که کون بدم میترسیدم. ولی هم ازش میترسیدم هم دلم به حالش میسوخت انقد التماس میکرد. تا اینکه ظرف پر کردیم و به من گفت سوارشو منم سوار شدم و اون یکم پیاده دنبالمون اومد و همینجور که داشت مخمو میزد پرید پشتمو صفت بغلم کردو قسمم میداد که یه لحظه تکون نخور انگار که وا دادم و دیگه نمیتونستم مقاومت کنم
یه دستشو اورد پایین و اول شلوار منو اورد پایین و بعدش کیرشو در اورد و منو نشوند رو کیرش و ساکت شد . چند قدم که رفتیم و دید که من اروم شدم کمرمو خم کرد روبه پایین و کونمو قنبل کرد طرف خودش و همینطور که داشتیم رو الاغ تکون میخوردیم اونم کیرشو میمالید لای لپای کونم و یه کم تف انداخت و لیزش کرد و الاغ نگه داشت و پرید پایین ولی من همینور رو الاغ نشسته بودم که اول یکم کونمو نگاه کردو یکم دست کشید روشو بوسش کرد و منو اورد پایین کیرشو که دیدم دهنم باز موند و ترسیدم که گفت نارس تو نمیکنم فقط میمالم لای کونت البته از قبل قول داده بود . منو نشوند و خاست سر کیرشو بکنه تو دهنم ولی نزاشتم اول یه کم مالیدش به صورتم و بعد خوابوندم رو زمینو یه تف انداخت لای کونمو یه تف زد به کیرشو خوابید روم و کیرشو گذاشت لای پام و عقب جلو میکرد و همش میگفت جون جون جون. منم انگار خوشم اومده بود و کیرم بلند شد . بلندم کردو کیرشو گذاشت لای پامو پاهای خودشو به که دور پام پود فشار میداد و میکرد . ویرش که داشت زیر تخمام عقب جلو میکرد داشتم حال میکردم و کله کیرشو وقتی از بین پاهام میومد جلو میدیدم و دستمو بردمو میکشیدم سر کیرش که سرعتش تند تر شد و منو ول کرد رفت عقب و اب کیرشو با فشار خالی کرد و با دست میکشید به کیرش و منم داشتم نگا میکردم…
تا اخر خالی شد چند تا تکون داد به کیرش که قطره اخر اب کیری که بش چسبیده بود بیفته و کیرشو گذاشت تو شلوارش و منم شلوارمو پوشیدمو سوار شدیم و تو راه فقط تشکر میکرد و میگفت الان یه کم عجله ای شد یه روز دیگه که اومدی سر حوصله یهوحالی بت میدم . رسیدیم و یه چایی خوردیم و من اومدم خونه و یک هفته بعدش رفتم سر باغ و اونم اومد و اول یه کم با کونم بازی کردو بعد براش ساک زدمو هر کاری کرد که کیرشو بکنه داخل کونم نشد که نشد و یه لاپایی دیگه بش دادم و همون اخرین باری بود که با کیر حال کردم . هر کی فوش بده برگرده به خودش . الان که این داستانو نوشتم و یاد کیرش افتادم هوس کیر کردم و با خودم میگم کاش اون موقع حسابی براش ساک زده بودم…
نوشته: سپهر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید