این داستان تقدیم به شما
اسم من شهرامه و 30 سالمه.
***
2 سال پيش که دربه در دنبال خونه مي گشتم و هر بنگاهي تو محلمون رو 100 بار شخم زده بودم يهو به يه مورد مناسب وتقريبا ارزوني برخورد کردم طرف يه پيرمرد70-80 ساله بودکه اومده بود بنگاه خونشو بسپره صاحب بنگاه هم تا شرايط رو شنيد رو کرد به منوگفت فلاني بدرد تو ميخوره برو ملک و ببين خلاصه با پيرمرده راه افتاديم چون مسير نزديک بود پياده ميرفتيم پيرمرده هم تو راه حسابي پر چونگي کردکه از حرفاش فهميدم خودش تو اين خونه زندگي نميکنه و پسرش و عروسش و تنها بچشون که يه دختر بچه6 سالست اينجا ساکنن در ضمن فهميدم پسرش و و عروسش پسر خاله دختر خاله هستن يه چيز ديگه هم که از لهجش ميشد فهميد اراکي بودنش بود خلاصه رسيديم به خونه و پيرمرده زنگ طبقه اول که عروسش ميشست رو زدو به عروسش گفت مريم من پام درد ميکنه شما زحمت بکش طبقه بالا رو نشون بده 1-2دقيقه بعد عروسش که يه زن چادري و محجبه بود اومدبيرون باور کنيد اصلا تو رويا هامم نميگنجيد که يک روز بکنمش …
خلاصه با عروسش رفتم بالا و خونه رو ديدم و پسنديدم يهو يه سوالي به ذهنم رسيد که براي من خيلي مهم بود اونم ماهواره از عروسش پرسيدم يادم رفت از حاج اقا سوال کنم ماهواره ميشه گذاشت يا نه عروسشم گفت به پدر شوهرم چه مربوط ما وشما مي خوايم تو اين خونه زندگي کنيم در ضمن به پدر شوهرم نگو که از اين چيزا بيزاره و حتي نميدونه ما داريم بگذريم که من چقدر تعجب کردم چون به عروسشم نميومد اهل تماشاي ماهواره باشه يهو عروسش گفت راستي شما چند نفرين منم گفتم 2 نفر منو مادرم با تعجب گفت يعني شما مجردين گفتم اره چطور مگه گفت هيچي(نميدونم شايد داشت خودشو با من مقايسه ميکرد که چطور من مجردم ولي خودش که از نظر ظاهر با من هم سن بود يه بچه 6 ساله داره) به هر هال ما خو نه رو اجاره کرديم يه 5-6 ماهي گذشتو ما اين خانومو کم ميديديم هر بارم که ميديدمش سرشو مينداخت پا ئينو جواب سلاممو ميدادو زود جيم ميشد يکي دوبارم من لباس زيراشو که تو حياط خلوت پهن کرده بود ديد زدم که بازم باعث تعجب من بود که زن به اين با حجابي چطور شورت و کورستش انقدر سکسي و تحريک کنندست .
يه چند باري هم زير زبون مادرمو کشيدم که فهميدم خانوم با شو هرش اختلاف داره يعني شوهره ادم شکاک و سختگيريه و فقط به پول فکر ميکنه و سال تا سال زنشو بيرون نميبره وحتي جمعه هم کار ميکنه اين مسائل گذشت تا اينکه يه روز جمعه زنگ تلفن ما بصدا در اومد مادرم که گوشي رو بر داشت فهميدم با عروس صاحبخونه داره حرف ميزنه عروسه پرسيده بود شما برق دارين يا نه مادرمم گفته بود اره عروسشم ميگه برق ما قطعه اگه ميشه به اقا شهرام بگين يه نگاه بندازه منم با يکم غر غر لباس پوشيدم رفتم دم درشون تا منو ديد شروع کرد به زبون ريختن که ترو خدا ببخشيد شرمنده جواد خونه نيست و الا مزاحم شما نميشدم در ضمن اينبار چادرشو شل گرفته بود و روسريشم عقب بود که هم مو هاي خرمائي تيرش معلوم بود هم پستونايه درشتش ولي بيشتر از همه چشمايه عسليش منو ديوونه کرده بود تو دلم گفتم جنده خانم حالا که کارت گيره داري هال ميدي روزاي ديگه که خبري نيست بگذريم فهميدم سيمي که دور کونتور برق مي پيچن سوخته و بايد عوض شه ازش سيم و دم باريک خواستم رفت اورد بهش گفتم فندکم بيارين که سيمو لخت کنم گفت شرمنده فندک نداريم با کبريت نميشه گفتم اصلا بزار از بالا بيارم گفت نه بابا زحمت ميشه بفرمائيد تو رو گاز حرارت بدين منم که از خدا خواسته رفتم تو داشتم سيمو لخت ميکردم که ديدم برام شربت اورده ايندفعه بطور کامل چادر شو برداشته بود البته لباسش پوشيده بود ولي من تا اون زمان اونو بدون چادر نديده بودم .
خلاصه حسابي شق کرده بودم پيش خودم گفتم بزار سر صحبتو با هاش باز کنم گفتم خانم … يه چيزي مي خوام بگم روم نميشه گفت بگيد گفتم ولش کن گفت نه بابا بگين ايرادي نداره گفتم بگذريم پشيمون شدم ديگه افتاده بود به التماس که ترو خدا چي مي خواستين بگين هر چي بيشتر التماس ميکرد من بيشتر حشري ميشدم ديگه خود اين سوژه شده بود لاسيدن منو و مريم خلاصه بعد کلي اصرار گفتم به اقا جواد شو هرت حسوديم ميشه که خانم خوبي مثل شما داره خنديد و گفت نظر لطفتونه شما فکر نميکنين منم به دختري که بخواد زن شما بشه حسوديم بشه گفتم نه گفت چرا گفتم چون من زن نميگيرم گفت چرا خنديدمو خودمو حسابي به پروئي زدمو گفتم چيه خواهر مجرد داري خنديدو يهو انگشتشو بعلامت هيس اورد جلوي بينيشو گفت بيا تو هال دخترم بيدار نشه خيلي فضوله همه چيو به باباش ميگه رفتيم تو هال و رو مبل نشستيم گفتم مي خوام يه اعترافي بکنم گفت بگو گفتم دوست دارم گفت منم همينطور ولي کاش شوهر نداشتم گفتم خانم …گفت راحت باش مريم صدام کن گفتم مريم ميشه روسريتو بر داري يه مکثي کردو گفت باشه و روسري شو بر داشت موهاش خر مائي تيره وتا سر شو نه هاش بود يهو هوس کردم با مو هاش بازي کنم و دستمو کردم لاي موهاش اونم سرشو چسبونده بود به سينم شروع کردم با مو هاش بازي کردن چه هالي مي داد …
بعد صورتشو با دستم گرفتمو چر خوندم سمت صورت خودمو لبامو گذاشتم رو لباش5-6 دقيقه لباشو مکيدم يهو گفت شهرام ميترسم دخترم بيدار شه شو هرمم خيلي شکاکه هرنيم ساعت يه بار زنگ ميزنه ببينه کجام بهتره بري گفتم باشه و يه بوسه از لبش گرفتمو اومدم تو حياط کنتورو وصل کردمو رفتم بالا مادرم گفت چرا دير کردي گفتم سيماشون اتصالي داشت درست کردم . خلاصه از فرداي اونروز دوستي منو مريم شروع شد ساعت 11 بود که ديدم تلفن داره زنگ ميزنه به شماره که نگاه کردم ديدم مريم خانم گل عروس صا حبخونه است تا سلام کردم گفت تنبل خان نمي خواي بري سر کار گفتم راستش ديشب تا دير وقت پاي ما هواره بودم ا صلا حس کار کردن ندارم کارمم که ازاده امروزو نميرم(شرکت دارم) خلاصه دوستي تلفني منو مريم شروع شد بعضي مواقع هم با هم بيرون ميرفتيم و ميگشتيم يه بارم اصرار کرد ميخوام شرکتتو ببينم بردمش دفترو بهش نشون دادم ولي تو تمام اين بيرون رفتن ها رابطمون از لب گرفتن بيشتر نميشد چند بارم پشت تلفن تا صحبت سکس شد حرفو عوض کرد اينها گذشت تا مهر ماه که دخترش رفت کلاس اول مريم بيشتر روزها تو خونه تنها بود منم يه کم بدهي تو شرکت بالا اورده بودم مي خواستم يه کم وقت کشي کنم تا مطالبات شرکت وصول شه و بدهي يامو بدم در هر صورت منم اکثرا و براي فرار از دست طلب کار ا خونه بودم ديگه بيرون رفتناي منو مريم بيشتر شده بود مريمم هر بار براي بيرون رفتناش يه کلکي سوار ميکرد و يه بهو نه اي ميو و رد چند بارم شوهرش بهش گير داده بود و يه شکائي کرده بود و ميگفت حق بيرون رفتن نداري منو مريمم مجبور بوديم يا تلفني صحبت کنيم و يا تو خونه همديگرو ببينيم يه بار که من طبق معمول رفته بودم پا ئين و داشتم با مريم عشق بازي ميکردم يهو بسرم زد باهاش سکس کنم واسه همين شروع کردم به ماليدن پستو ناش که ديدم يهو خجالت کشيد و رنگش قرمز شد ولي چيزي نگفت معلوم بود که داره هال مي کنه يه کم که ماليدمش گفتم مريم مي خوام پيرهنتو درارم اولش يه نه گفت ولي زياد مقاومت نکرد پيرنشو که دراوردم ديدم يه کرست مشکي توري 3 سگک بسته شروع کردم از رو سو تين سينها شو ماليدن و در همون حالم لب گرفتن بعدم شروع کردم به ليس زدن گردنش که ديدم داره حال مي کنه و هي اه و اوه ميکنه و منو بيشتر به خودش فشار ميده .
منم از فرصت استفاده کردمو کرستشو باز کردم واي چي ميديدم تو فيلمهاي سوپرم کمتر پيش ميومد يه همچين سينه اي ببينم دايره قهواي درشت با نوک بر جسته شروع کردم نوک پستو نا شو ميک زدن يکيشو ليس ميزدم اون يکي رو سفت فشار مي دادم مريمم حسابي حشري شده بود و هي مي گفت شهرام دوست دارم يه کم که با سينه هاش ور رفتم دستمو رسوندم به لاي پاشو شروع کردم به ماليدن کسش از رو شرت که يهو با دو تا دستاش دستمو گرفتو گفت اونجا نه خواهش مي کنم من شوهر دارم ترو خدا اونجا نه منم اعتنائي نکردمو به کارم ادامه دادم همزمان با پستوناشم به نوبت بازي مي کردم اونم ديگه گير نميداد 7-8 دقيقه بعد رفتم لاي پاش گفت چيکار مي خواي بکني گفتم مي خوام کستو ليس بزنم گفت نه شهرام ترو خدا نه من از خجالت ميميرم گفتم عزيزم خجالت نداره به هر دومون هال ميده اونم هي مي گفت نه يه شرت توري قرمز پاش بود که پشماي کسش از توراي شرتش زده بود بيرون اونم با دو تا دست شر تشو چسبيده بود و ول نميکرد منم و قتي ديدم ول کن نيست انگوشتامو از کنار شرتش کردم تو و رسوندم به کسش مريمم که ديد دارم به هدفم ميرسم شرتشو ول کرد منم همون مو قع از پاش دراوردم حالا دستاشو گرفته بود روي کسش منم هي دستاشو مي بوسيدم و از ش مي خواستم دستشو برداره که يهو دستاشو از رو کسش برداشتو جلوي صورتش گرفتو و گفت به خدا دارم از خجالت اب ميشم …
حالا من درست وسط رونش بودمو داشتم اون کوس پشمالو رو ديد ميزدم چو چو لاي مريم حسابي سيخ شده بود از لاي کسشم اب سفتو سفيدي زده بود بيرون که پشماي کسشو به هم چسبو نده بود منم شروع کردم به ليسيدن کسش اول از پا ئين کسش ليس ميزدم تا بالا بعد شروع کردم از چو چو لش لب گرفتن مريم حسابي داغ کرده بود و اه اوه مي کرد بهم مي گفت بخور منم ميگفتم چيرو بخورم اونم مي گفت اينجامو و کسشو نشون مي داد منم مي گفتم تا اسمشو نگي نمي خورم که يهو گفت کسمو بخور شهرام کسمو بخور فهميدم خيلي حشريه و ميشه ازش اعتراف گرفت همو نطور که چوچولشو ليس ميزدم پرسيدم مريم خود ارضائي هم مي کني گفت اره هر 2-3 روز يه بار جق ميزنم گفتم با چي گفت اکثرا با خيار ميکنم تو کسم يا بالاي کسمو ميمالم(بعد ها برام تعريف کرد که يه برس داشته که دستش مثل کير بوده و اکثراجلوي اينه و با دسته برس کسشوهال مي اورده) پرسيدم از کي جق زدنو شروع کردي گفت دوران راهنمائي که بودم تو کلاسمون دخترا فقط در مورد کون دادناشون حرف ميزدن يا مجله سکسي ردو بدل ميکردن يا براي بقيه تو ضيح مي دادن چطوري بايد جق زد با حرفاش منو حشري تر کرد کيرمو دراوردم گذاشتم لاي پستو نش اونم دو تا دستي سينه هاشو به هم فشار ميداد(بعد ها گفت شهرام شوهرم لاي پستو نام نميذاشت و من چند باري تو فيلماي سو پر ديده بودمو و دوست داشتم که اين اتفاق بيو فته که تو همون روز اول ارزمو براورده کردي) يه کم که عقبو جلو کردم کيرمو اوردم سمت دهنش و هل دادم تو دهنش که شروع کرد به مشت زدن فهميدم داره خفه ميشه…
کشيدم بيرون گفت اينجوري من خفه ميشم بخواب برات ساک بزنم گفتم بيا 69 شيم که منم مال ترو بليسم حالت 69 شديمو اون شروع کرد به ليسيدن و خوردن کيرم منم کسشو باز کرده بودمو به چوچولش ليس ميزدم يهو بهش گفتم مريم چرا پشماي کستو نميزني گفت اخه شوهرم اينجوري دوست داره جواد مي گه کس بي پشم مثل شير بدون يالو کو پاله(حالا بگذريم که من بعدا کس مريمو همه مدلي کردم با پشم بي پشم خطي پر فو سوري مريمم به شوهرش ميگفت مدل ميزنم که برات متنوع باشه شوهرشم خوشش او مده بود جالب اينه که من بعضي مواقع تو فيلم سوپر از يه مدلي خوشم ميومد و به مريم نشون ميدادم مي گفتم اون مدلي بزنه يا خودم براش مي زدم شو هرشم حال مي کرد) از روش پا شدم پا هاشو انداختم رو شو نمو کلا هک کيرمو کردم تو کسش يه کم که عقب و جلو کردم شروع کردم به تلنبه زدن مريم داشت جيغ ميکشيد و حال ميکرد خايه هاي منم تند تند مي خورد به سوراخ کون مريم که ديدم داره ابم مياد کيرمو در اوردم ابمو ريختم رو سينه هاش اونروز من مريمو8 بار و هر بار با يه پوزيشن کردم يه چيز جالب ديگه اين بود که يه کم که تو کسش تلنبه ميزدم احساس مي کردم ابش کيرمو خيس کرده .
سريع مي خوابيدمو ميگفتم مريم کيرمو بخور اونم مثل فيلمهاي سوپر اب کس خودشو از رو کيرم ليس ميزدو مي خورد (بعدها وقتي از کونم مي کردمش کيرمو ساک ميزد) بعدم رفتيم حموم البته با اصرار من چون خانوم مي گفت خجالت مي کشم تو مدت 1 سالي که با هم بوديم همه جوري کردمش انقدر حشري بود که خودش کوسشو باز مي کرد ميگفت شهرام بيا کسمو بخور يا جلوي من با کسش بازي ميکردو چوچو لاشو ميماليد يا با هم فيلم سو پر ميديديم و همونجوري که يارو تو فيلم زنرو ميکرد منم مريم خانومو ميکردم بعضي وقتها برام تعريف ميکرد شهرام ديروز تو منو 7-8 بار کردي تازه شو هرمم شبش مي خواست که برام سخت بود بعضي وقتها ميگفت شهرام من حالي رو که به تو ميدم به شوهرم ندادم بعضي وقتها هم همينطور که داشتم کوسشو ميليسيدم يا از چوچولش لب ميگرفتم يا ميکردمش شوهرش تلفن ميزد و مريم طفلک مجبور بود تو همون هال با شوهرش صحبت کنه ويا بعضا لاس بزنه.
نوشته: شهرام
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید