این داستان تقدیم به شما

سلام به همه .

من سارا هستم بیست و هفت سالمه سه ساله ازدواج کردم با امیر که با یه نفر شریکه وبوتیک دارن تو یکی از پاساژای تهران از خودم بگم 168.60 وزن و قدمه لیسانس زبان فرانسه دارم و چون بدنسازی و ورزش و کلاس رقص رفتم و میرم استیلم اگه تعریف نباشه خوبه همیشه خوشتیم چون امیر میره ترکیه برام مارکای خوبی میاره وخودمم بعضی موقع باهاش میرم استانبول و بعد از اینکه میره خریداش رو میکنه باهم میریم پاساژای معروف و کلی خرید میکنیم در کل زندگیم بد نبود تا که فهمیدم امیر کلی تو پاساژ لاس میزنه با دخترا و مشتریای خانم منم اوایل خیلی حساس بودم و هی کنترلش میکردم ولی دیدم نه خیلی بیشتر از این حرفاست ترکیه هم که میره اگه من باهاش نباشم روسپی خونه هم میره کلا برای خودش خوشه منم چنتا دوست دارم البته امیر دوست نداشت که من با اونا رابطه داشته باشم ولی من توجه نمیکردم دوستام بچه های دوران دانشجویم هستن و همشون مجردن و شاغل ولی همگی دوست پسر دارن هزار هزار از ثوست معمولی گرفته تا دوست چت و سکس و کلا اونام خوشن مثل اکثر ملت شهید پرور ایران با نرگس یکی از دوستام خیلی صمیمی هستم باهاش…

موضوع رو گفتم نرگس میگفت تو هم خوش باش کون لق امیر اونکه خوشه برای خودش تو هم برای خودت دوست پسر داشته باش من اول زیر بار نمیرفتم ولی رفتارای امیر منو دیونه کرده بود و هیچ وقت هم زیر بار نمیرفت و بهونه میاورد و گوشی دوم هم میدونستم داره ولی دستش رو نمیشد تا یه بار که از ترکیه اومد خسته و کوفته بود و عصبانی یه سری جنساش تو گمرک فرودگاه جریمه خورده بود وکلی پول داده بود تا جنسا رو ازاد کنن و دم صبح بود که رسیده بود خونه همیشه با ماشین میرفت تا فرودگاه و میگذاشت ماشینو تو پارکینگ تا بره و برگرده جنسا هنوز تو ماشین بود حال نداشت بره بیاره خونه منم سوییچ رو برداشتم با اسانسور رفتم پایین تو پارکینگ و ماشینو گشتم گوشی رو پیدا کردم ولی هر کاری کردم رمزشو پیدا نکردم ولی مطمعن شدم که چه شوهر عوضی دارم رفتم خوابیدم چن روز گذشت با نرگس در میون گذاشتم قضیه رو اونم همش میگفت خاک برسرت تو هم حالشو بگیر دیگه تصمیمم رو گرفتم گفتم ایندفه بره سفر میدنم چیکارش کنم ماه بعد دوباره گفت دارم میرم ترکیه منم گفتم باشه برای منم حسابی خرید کن و کلی سفارش دادم سلیقش هم خوبه و گفت باشه و رفت فردای اونروز گفتم دیگه موقع خیانت به این نامرده هی فکر میکردم چی کار کنم با کی حال کنم شریک شوهرم رضا به ذهنم رسید هم خوشگل بود هم از اون دختر بازا بود مجردم بود و کیس مناسبی بود برام رفتم حسابی به خودم رسیدم تیپ خفن زدم با ارایش و ساپورت و مانتو کوتاه رفتم در مغازه ….

تا منو دید لب از لبش شکفت و اومد دم در و هی مزه ریخت و منم حسابی عشوه اومدم و دیدم بدجور حالش بده گفت از این طرفا گفتم اومدم ببینم چی دارید تو مغازه و از این حرفا گفتم تو چرا نمیری ترکیه همش امیر میره البته میدونستم دلیلشو ولی الکی گفتم گفت اخه من خدمت نرفتم پاس نمیدن باید بخرم یه چند وقت دیگهردیف میشه منم میرم ترکیه یه دفه من میرم یه دفه امیر گفتم ترکیه زیاد رفتم باید با امیر کشورای دیگه برم که رضا هم گفت اره منم از تایلند خیلی تعریف شنیدم حتمن میرم منم گفتم ای شیطون حالا تایلند چرا گفت دیگه همه چراش رو میدونن دیگه و هی از شنیده هاش میگفت البته سانسور هم میکرد و الکی الکی یه ساعتی حرف زدیم و جفتمون حشری شدیم منم گفتم الان وقتشه گفتم اون مانتو رو میدی تن بزنم اونم از خدا خواسته رفتم تو اتاق پرو و پوشیدم.

گفتم بیا ببین خوبه اومد هی تعریف واز استایلم میگفت و هی مزه میرخت گفتم یه شلوارم بیار من مانتو رو در اوردم با یه تاپ و شلوار بودم تاپم هم خیلی باز بود در پرو رو باز کرد منو دید خشکش زد منم با عشوه شلوارو گرفتم پوشیدم گفتم بیاد نظر بده اومد هی دوباره تعریف چع سری چه دمی عجب پایی مثلا منو خر کنه ولی نمیدونست من میخام خرش کنم که دیدم کلا خره خلاصه پوشیدم اومدم بیرون و دیگع شورش رو دراورده بود انقدر الکی تعریف میخاستم بگم اگه میکنی بیا بکن دیگه چقد چرت و پرت میگی گفتم میخام برم گفت چرا تازه اومدید و منو به زور برد پشت میز تو این میون مشتری هم میومد ولی همش فکرش و نگاهش به من بود پشت میز دستشو گذاشت رو پام دید حرکتی نکردم پر رو تر شد و هی مزه میرختو یواش یواش رو ساپورتم دستشو میمالوند منم الکی خودمو به کوچه علی چپ زده بودم.

رضا هم دستشو اورد بالا نزدیکای کسم نگه داشت یه خر مگس مشتری اومد و اعصابم ریخت به هم میخاستم تمومش کنه خلاصه مشتری رفت و دوباره دستمالی شروع شد دستشو گذاشت رو کسم مالید منم داغ کرده بودم هم میترسیدم یکی بیاد یکم مالید دستشو کرد تو شرتم و کسم رو میمالید دیدم ولش کنم همینجا من میکنه به خودم اومدم دستشو دراوردم گفتم الان نه کلی حالش گرفته شد گفتم شب مغازه رو بستی تونستی بیا خونه ما گفت باشه و منم شماره دادم خدافظی کردم رفتم خونه زنگ زدم نرگس ماجرا رو گفتم گفت پس امشب عروسیه گفتم اره میخاست اونم بیاد من نگذاشتم و گفتم سری بعد ساعت ده شب رضا زنگ زد گفت دارم شام میخورم دوش بگیرم میامگفتم منتظرم حسابی به خودم رسیدم زنگ زد گفت پشت درم ایفون رو زدم در باز شد اومد منو دید داشت غش میکرد گفت خوش بحال امیر ببین هرشب چی میکنه ولی دختر همش دنبال خانم بازیه گفتم میدونم بخاطر همین با تو قرار گذاشتم کلی لب و لاس و ممه خوری کرد و کلی از امیر گفت که با کی بوده و حتی با دختر خاله رضا که شوهر داشته رابطه داشته و داره و همش به رضا کونسوزی میداده که دختر خالت رو چطوری کردم و فکر انتقام بوده اگه خواستید بقیه داستان رو مینویسم که نرگس هم با ما قاطی شد و سکس سه نفره هم داشتیم…

نوشته: سارا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *