این داستان تقدیم به شما

 

سلام میخوام یه داستان کاملا حقیقی روبراتون بگم ولی از اسم خودم و طرف مقابل رو نمیگم …
***
حدودا سه سال پیش بود که به همراه خانمم وخواهر خانمم وشوهرش ودختر خاله خانمم وشوهرش رفتیم مشهد
روز اول گذشت وروز دوم صبح برای خرید به بازار های مشهد رفتیم تا غروب تو بازار چرخیدیم
خلاصه زمانی که داشتیم بر میگشتیم هتل توی جمع با صدای بلند گفتم که من امشب خسته هستم و نمیام حرم , اخه ما قرار گذاشته بودیم شبها بریم حرم که خلوت تره بعد که رسیدیم هتل پس ازصرف شام بقیه حاضر شدن که برن حرم منم رفتم حموم که یه دوش بگیرم تو حموم که بودم خانمم اومد گفت ببین از حموم اومدی بیرون دیگه وارد حال نشو همین تو اطاق خواب بخواب اخه دختر خالم سرش درد میکنه اونم نمیاد حرم خوابیده .
 
خلاصه منم ازحموم اومدم بیرون و دیدم در اطاق خواب نیمه بازه و منم دیگه نرفتم تو اون اطاق و خوابیدم رو تخت یواش یواش داشت خوابم میبرد که دیدم صدای در اطاق خواب اومد که در حاله بازشدن بود منم سریع چشامو بستم ولی میشنیدم که یه نفر وارد اطاق شد یهو دیدم یه دستی اومد رو سرم فهمیدم که دخترخاله خانمم هست بعد یهو صدام کرد گفت من به خاطر تو نرفتم بعد تو گرفتی خوابیدی تازه فهمیدم که خانم چه خوابی برامون دیده البته اینم بگم که منم چند وقتی بود تو نخش بودم اخه بی شرف خیلی خوشگل وخوش استیل بود .
چشامو که باز کردم لب رو چسبوند گفتم چه خبره یواشتر گفت مگه تو اینو نمیخواستی فهمیدم که خبر داره تو نخشم اینو که گفت سالار تمام قد وخبر دار شد دستشو گذاشت رو سالار گفت که من چند سالی هست که طعم همچین کیریو نچشیدم اخه شوهرش مشکل مردونگی داشت و چند باری هم عمل کرده بود و ولی اثری نداشته بعد چند ثانیه نشد که یهو دیدم منو کاملا لخت کرده وسالار تا دسته تو حلقشه منم که دیگه خون جلوی کیرمو گرفته بود ودستشو گرفتم بلندش کردم وپرتش کردم روتخت خودمم پریم روش پاهاشو بردم بالا وبا زبونم چشان کسشو خوردم که وقتی خوردنم تموم شدوسرمو اوردمبالا دیدم بیهوشه بیهوشه…

 
رفتم سمت صورتش یه لب مشتی ازش گرفتم یهو دستاشو انداخت دور گردنم وچنان لبامو میخورد که گفتم الانه که لبامو بکنه بعدچند دقیقه گفت پاشو بزن درو دیوارشو خراب کن منم که خودمم دیگه دیوانه شده بودم سر سالارو بردم جلوی نازش و آروم سرشو بردم تو انقدر کسش تنگ بود که منو یاد اولین کسی که کردم انداخت بعد از کمی ریتم اروم شروع کردم به تلمبه مشتیو سرعتی دو دقیقه نشد که چنان جیغی کشید من گفتم الان مامور هتل میاد پشت در…

بعدبلندشد منو انداخت رو تختو خودش مثل یه سوار کار حرفه ای نشست روش با ریتم بالا پایین کردن اون منم خودمو هماهنگکردمو پس از چند دقیقه دوباره ارضاء شد منم یواش یواش دیدم وقت بیرون پاشیدن عرقه سالاره یواش در گوشش گفتم چیکارش کنم گفتم بریزش توش میخوام بچسبه به وجودم منم از خدا خواسته سریع برش گردوندم مدل داگی کسشم مثل یه هلو از پشت زد بیرون سالار گذاشتم توشو شروع کردم , انقدر ابش زیاد اومده بود که اون کسه تنگ و باریکه اول انگار سالار براش کوچیک شده بود خلاصه بعداز چند دقیقه تلمبه سالار با تمام وجود عرقش خالی کرد تو جفتش …
 
وقتی ابمو تمام خالی کردم توکسش گفت اخیش و دیدم ولو شد رو تخت منم خوابیدم روش ولی سالار هنوز توش بود چند دقیقه بعد سالار خوابید و اومد بیرون اونم پاشد رفت تو اون اطاق منم سریع خودمو شستمو خوابیدم الان سه ساله از این ماجرا میگذره بعد از اون یه بار دیگه با هم سکس کردیمو دیگه تموم شد الان دختر خاله خانمم با شوهرش صاحب یه پسر کاکل سری هستن که همه فامیل میگن چقدر شبیه منه اگر خواستید بدونید که اون دختر خاله شبیه کیه تو سایتهای سکسی قسمت پورن استارها madelyn marie رو سرچ کنید اونو میبینید البته نوش جونه سالار.

 
نوشته: سالارخور

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *