این داستان تقدیم به شما
خيلي وقت بود از دوستيمون ميگذشت اما حتي لبم ازم نگرفته بوديه شب كه قرار شد بريم بيرون گفت بريم ويلا توشانديز يه باغچه داشتن چون خانوادشم هم ايران نبودن خيالش راحت بود گفت بريم يه مشروبي بخوريم كنارهم(عمش باهاش زندگي ميكرد خونه نميشد بريم)منم كه خيلي وقت بود عاشقش شده بودم همه چيو قبول ميكردم البته اونم عاشق من بودرفتيم باغ و يه شيشه شيواز باز كرد با ابجو قاطي كردو خورديم يزره بال كباب كرد ولي بيرون سرد بود زود اومديم تو
من كه از سرما داشتم ميلرزيدم اومد از پشت بغلم كرد گفت عشقم سردش شده بيام گرمش كنم همون كه برگشتم نگاش كنم لباشو چسبوند به لبام واي عين اتيش داغ بود خيلي لذت داشت اروم و با عشق ميبوسيد انگار همه ي دوست داشنتش و داره منتقل ميكنه يه دستشواز زير لباسم گذاشت روكمرم داشتم از گرماش ميسوختم كم كم دستش رو اوورد روسينم واي ديگه دست و پاهام شل شده بود منم دستمو از زير لباسش بردم دور كمرش منو چرخونده بود روبه خودش يهو تا دستم خورد به تنش گفت جون عشقم شروع كرد تند تند بوسم كردن ميگفت تو ارامش زندگيه مني شروع كرد گردنمو خوردن تا رسيد به يعقه لباسم لباسم كه زيپي بود اونم از جلو با ندونش زيپش و كشيد پايين گفت سايز ٨٠ سفت مال منه
سوتينمو باز كرد با زبونش با نوك سينه هام بازي ميكرد واي ديگه طاقت نداشتم دلم ميخواست دستش و بزاره رو كسم خيس اب بودم منم هي با شكمشو زير كمربندش بازي ميكردم كه كمربندش و باز كرد با اون دستش اومد دور گردنمو در گوشم بعد يواش گفت بگيرش تو دستت حالش بد شده واسه تو منم كه اينو شنيدم رو هوا بودم دكمشو باز كردم يواش دستم و ببردم تو گرفتم تو دستم واي خيلي كلفت و داغ بود ١٦ سانت ١٧ سانت قدش بود ولي خيلي كلفت بود همونجوري كه هميشه دوست داشتم وقتي دستم بهش خورد اه از نهادش بلند شد خوب من ٥٠ كيلو بودم با ١٦٨ سانت قد اون ١٩٠ و ٩٠ كيلو وزن جفت پاهمو گرفت بالا و برد منو تو اتاق رو تخت افتاد روم سينهامو ميخورد شيكمو ليس زد رسيد به شلوارم اومد در بياره ترسيدم گفتم وحيد يه اتفاقي ميوفته بعد پشيمون ميشيم گفت تو خانوم مني هر اتفاقي هم بيوفته من كنارتم هيچ وقتم تركت نميكنم دلم با حرفاي وحيد اروم شد كه شلوارم و كشيد پايين گفت قربونت برم من كه دست بهت زدم اينقدر خيس شدي اين ميدوني يعني چي…
اين يعني تو مال مني زبونش گذاشت دمه سوراخم واي نفسم بند اومد از سر تا تهشو هي ليس ميزد چوچولمو ميكرد تو دهنش ميك ميزد واي نفسم بالا نميومد كه بلند شد منو بلند كرد گفت سرو ته بيا رو من٦٩ بعد منم رفتم روش شروع كردم واسش ساك زدن اونم همينجور ليس ميزد كه انگشتشو يهو كرد تو كسم نفسم بند اومد واي انگشتشو تا ته كرد توش در نميوورد بعد نوك انگشتشو توش حركت ميداد ديونه شدم كه من انداخت رو تخت و امد روم دوباره انگشتشو كرد تو همونجوري تكون ميداد كه يهو ارضا شدم واي بدنم سفت شده بود حالتي تو كسم بود وصف نشدني نبض كسم ميزد واي خيلي خوب بود بهم گفت ارضات كردم كه اگه دردت گرفت طعم ارضارو چشيده باشي اينو كه گفت يه نگاه كردم بهش ديدم كيرش و گذاشت دمه كسم تا اومدم بگم وحيد نه با يه فشار رفت توهمه جام داغ شد دردم گرفته بود استرس گرفتم گفتم اين چكاري بود كردي گفت ساكت باش اصلا حرف نزن
بلندم كرد بردم تو دستشويي با آب گرم شست منو دوباره اوورد رو تخت بعد كلي بوسم كرد گفت مباركه خانومم شدي كيرشو كرد تو كسم درد داشتم تا نم نم دردش كم شد واي چه لذتي داشت يواش ميكرد ديونه كير ميشدي بعد تا ته فشار ميداد كه يهو دوباره ارضا شدم ونبض كسم شروع به زدن كرد گفت جون عشقم دوباره ارضا شد كه ابش اومد كشيد بيرونو ريخت روشكمم بعد گفت نبض كست كار دستم داد بعد پاكم كرد من قيافم بهم ريخته بود ترسيده بودم بهم گفت تو زن مني شايد طول بكشه بيام خاستگاري ولي نترس من تورو با دنيا هم عوض نميكنم فقط بزاركار شركت رو روال بيوفته عقد ميكنيم الان ٣ ساله باهميم سكسمون عاليه هفته ي ديگم عقدمونه مرد مثل وحيد نديدم مرده واقعا همه جا عين كوه كنارمه لذت داشتن همچين مردي و فقط من ميفهمم كه دارمش جونمم براش ميدم… كاش همه مردا عين وحيد مردونگي داشتن اونوقت شاید به همه ی مردا میدادم. مردای قبلی زندگیم خریت… ببخشین مردونگی نداشتن فقط منو کردن و رفتن…
مرسي بابت اينكه داستانمو خوندين
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید