این داستان تقدیم به شما

سلام. اسمم میلاده داستانم مربوط به چند روز پیش که باعث شد واسه همیشه رابطم با داداشم بهم بخورہ …
***
ما فقط دوبرادریم میلاد وارمین ارمین 24 سال ومن 18سالم.ه من قدم بلند وسفیدم باچشمای عسلی وموهای قهوہ ای من وارمین یه مغازہ ی لباس فروشی داریم که باهم شراکتی راه انداختیم یه روز قراربودواسه مغازہ جنس بیارن وبایدارمین تحویل میگرفت وچک میدادمن رفتم درخونش که بگم بیادوقتی رفتم درزدم زنش الهام اسمش بودامد دربازکردالهام اوایل ازدواجش جلوی من لباسای لختی میپوشیداماوقتی متوجه سنگینی نگاه های من میشددیگه اینکارونکرداون روزیه تاپ بنفش بایه شلوارک مشکی پوشیدہ بوداندامش انقدسفیدبودکه وقتی امددرخونه روبه روم بازکردآفتاب که بهش خوردبرق زدبدنش مخصوصاباموهای زردوطلاهای ظریفی که داشت واقعارویایی بود ومیدونستم داداشم هرشب میکندش امابچه دارنمیشدهرچیم میرفتن دکترفایدہ نداشت …

 
خب بگذریم وقتی الهام من دیدشکه شد گفت چیشدہ میلادگفتم هیچی امدم بگم ارمین بیادالان جنس میرسه بایدامضاکنه گفت ارمین رفت نوشابه بخرہ وایسابرگردہ منم رفتم داخل کیرم بدجوربلندشدہ بودوحالم خراب بودالهامم فہمیدہ بودرفت تواتاق که لباس باحجاب بپوشه رفتم دربازکردم دیدم باشورت کرست قرمزالماسیه وای خدامات بدنش شدم چی میدیدم یهوگفت بروبیرون چراامدی بدون اجازم داخل گفتم الهام جونم بدنت عالیه خواست فرارکنه سفت گرفتمش ولباش خوردم هرچی بیشترلباش رومیخوردم بیشتربهشون تشنه میشدم چقدرخوشمزہ بودن یهوکرستش محکم کشیدم رفتم سمت سینه هاش الهامم همش گریه میکردومیگفت ولم کن اشغال انقدسینه هاش خوردم وگازگرفتم که قرمزشدہ بودبعدازسینه هاش شرتش کشیدم پایین واااااااااااای خداچ کسی سفیدبدون یہ نقطه …
 
زبونموکشیدم توش الهام گفت خیلی نامردی میلادعوضی اما مگه کیرشق این حرفاحالیشه انقد کسش خوردم که کسش دل میزد بعدکیرمو حل دادم تودهنش  نمیخورد منم وقتی دیدم نمیخورہ  بیخیال شدم کیرم تف زدم وحل دادم یهوتوکسش جیغ زد خیلی حال میکردم الهام زیر کیرم دست وپا میزد وصورتش ازشدت گریه قرمزشده بود یهوحس کردم ابم دارہ میادخالی کردم توکسش وبعد یه ربع بلندشدم لباس پوشیدم توراه همش پشیمون بودم حالم بد بودشب هرچی به الهام پیام میدادم ج نمیداد . بعدم گوشیش روخاموش کردالان خیلی پشیمونم اینکه دیگه روندارم توچشماش نگاه کنم هم اینکه فکرمیکنم داداشم فهمیدہ وباالهام خیلی بدرفتاری میکنه من ازخودم متنفرم اون زن داداشم بودمن نباید به یدونه برادرم که توتمام زندگی پشتم بود خیانت میکردم الان که یاد محبتای داداشم میفتم که چقدربہم پول میدہ وکمکم کردتاخودم جمع کنم وکونی نشم ازخودم متنفرمیشم امیدوارم داداشم وبیشترازاون الهام من ببخشه چون میدونم باکاری کردم نیمی اززندگی وخوشبختیش رونابودکردم واقعا متاسفم…
 
 
نوشته:کسکشی به نام  میلاد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *