این داستان تقدیم به شما
سلام .
من یک جوان مجرد هستم که خارج از ایران تنها زندکی میگنم . یک دوست دختر هم دارم . خیلی وقت هست که با هم هستیم . رابطه سکسمون خیلی خوب هست و همدیگر را خیلی دوست داریم من دوست دارم همیشه سکس کنم روزی دو تا سه دفعه . دوست دخترم بدجور داغ هست همیشه به ارکاسم میرسه یه همین خاطر دوستم داره. ولی من خودم بدجور دوست دارم سکس اینجا وقتی زنها بالای سن را میبینم دیوانه میشم وقتی توی تخت با دوست دخترم هستم همیشه موقعه سکس فانتزی میکنیم و راجب بقیه حرف میزنیم همیشه. این روال ادامه داشت تا بعد یک مدتی احساس کردم دوست دارم دوست دخترم با یکی دیگه جلوی من سکس کنه ..
. به هر طریقی بود بهش گفتم اول قبول نمیکرد بعد مدت ها گفت باشه ولی خودت باید .پیدا گنی. منم یک پیرمرده که دوست مشترکمون بود را مدنظر داشتم . رفتم سراغش و سعی کردم سر صحبت را باز کنم و اخه میدونم توی کف دوست دخترم بود. به .پیرمرده گفتم ماساز بلدی دوست دخترم را بدی بیا خونمون . نمیدونم چرا اما بی شرف ترسید کفت نه . خلاصه نشد. تا این که رفت لهستان اونجا بهش گفتم تو را خدا یکی را پیدا کن بذار بکنت فیلمش را بفرست اونم یگی را پیدا کرد در حد مشت و مال اما بازم نشد . به خدا خیلی دوست دارم یکی پبدا شه با هم واسه یک شب بکنیم . نمیدونم چرا ولی کلی حال میکنم وقتی بهش فگر میکنم یکی به جای من بین پاهاش باشه . بهم کفت اکه یکی پیداشه اول اون باید بکنه تو حق نداری بیای . کمکم کنید چه کار کنم که دیگه اینطوری فکر نکنم.واقعا دوس دارم کرده بشه و من لباشو بخورمو کیرمو بکنم تو دهنش…
نوشته: رها ا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید