این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان من 17 سالمه و بخدا این خاطرم واقعی و شاید تنها جاییه که تونستم انتشارش بدم…
***
من تو سن چهار ده سالگی تقریبا قرآن رو حفظ بودم،اما در روخوانی مشکلاتی داشتم و در سن 15 سالگی از طریق یکی از آشنایان به اقای طوسی معرفی شدم،میگفتن این استاد بزرگیه و اشکالاتت رو بهت میگه،پدرم تماس گرفت و ایشون هم سن من رو پرسیدن و خلاصه گفتن اموزشمیدن، ما یه ماه اول شاگرد ایشون بودیم با 4 نفر دیگه کلاس خصوصی داشتیم،همه چیز عادی بود تا ماه های بعدی بیشتر شوخی میکردن اقای طوسی،کلا 3 ماه شاگرد ایشون بودم،ماه سوم یک روز تماس گرفتن که دو روز،زودتر از موعد کلاس پیش لیشون برم برای کلاس فوق خصوصی،خلاصه ما رفتیم اونجا پدر ساده منم فکر میکرد آقای طوسی فرشتست منو به ایشون سپرد رو رفتم منزل ایشون…
روزهای عادی خانوم ایشون منزل بودن ولی اینبار هیچ کسی نبود،رفتار ایشون هم گرم تر بود،خلاصه یه دفتر اوردن و من روخوانی عربی میکردم و هر چند دقیقه لپ منو میکشیدن و میبوسیدن،خلاصه از روخوانی من مثلا خوششون اومده و روی زمین که نشسته بودیم دست میکشید نزدیک باسنم،منم تعجب کرده بودم ولی از خجالت ساکت بودم،تا اینکه بمن گفتن تو کی میخوای زن بگیری گفتم فعلا که برای من زوده،گفت چرا زوده من هم ین تو 3 تا صیغه ای داشتم،مگه به بلوغ نرسیدی گفتم چرا،گفت جنب میشی تو خواب؟ با خجالت گفتم گاهی،گفت اوه اوه …چه خجالتی منم جنب میشم خب،م
ا مردیم لخت هم بشیم جلوی هم ایرادی نداره،شما الت دارید منم دارم،منم خیلی جا خورده بودم اما الکی به خنده هاش میخندیدم،تا اینکه گفت اوه اوه باید الان به 15 سانت رسیده باشی منم ساکت شده بودم و جواب ندادم…
دیدم دستشو دراز کرد رو به کیرم،منم خودمو عقب کشیدم ترسیدم گفت نترس بابا کاری نمیکنم که ..دوباره دست زد دیگه منم هیچ کاری نکردم اومد روم دراز کشید ازم لب میگرفت و با کیرم ور میرفت…من نمیتونم بقیه داستان رو بگم ولی اینو بگم ایشون مجبورم کردن سوراخ کونشون رو لیس بزنم …ببخشید هیچ وقت این خاطره بد رو فراموش نمیکنم ..این اخرین باری بود که ایشون رو دیدم با اینکه بعدا هم زنگ زدن..اما من جرات نکردم برم.
نوشته: نگاهی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید