این داستان تقدیم به شما
جان میتونست به محض وارد شدن بوشو حس کنه.عطر (Jimmy Choo ) بود و عطر مورد علاقه زنش.خیلی مطبوع و خوشایند بود.کیت از اشپزخونه دراومد و به کمکش کرد تا کتش رو دربیاره.قبل اینکه کتو از دستش بگیره و اویزون کنه اونو بوسید.کیت نه تنها بوی خوبی میداد بلکه خیلی هم زیبا به نظر میرسید.یه لباس قرمز و تنگ تنش بود که از جلو زیپش بسته میشد.به زیپش یه حلقه ی بزرگ نقره ای وصل بود که التماس میکرد یه انگشت توش بره و اونو پایین بکشه.در ضمن لباس یقه باز بود و میتونست یه نگاهی به سینه های خوش فرمش بندازه.بعد یه هفته ی پرکار و پر استرس وقت خوبی برای خونه اومدن و استراحت بود…
با یه برق تو چشماش گفت:”حموم رو برات گرم کردم”
جان اونو بوسید و دستاشو کرد بین موهای فرفریش”تو …خیلی زیبا به نظر …….”بعد دستش اومد رو گونه هاش
کیت هم با مهربونی گفت:”و من هم احساس میکنم …….”
در حالی که بالا میرفتن, جان با طرز حرکت کردن باسنش و بالا و پایین رفتن کونش تحریک میشد.حس کرد الان زیر اون لباسا جوراب شلواری و یه لباس زیر خیلی سکسی هست.جان عاشق جوراب شلواری بود. وقتی کیت اونو میپوشید مثل موم تو دستای کیت بود.
حس شهوتش بیشتر شد وقتی که وارد اتاق خوابشون شدن و تخت رو دید که به دو طرف بالایی تخت دو تا طناب نرم و قرمز رنگ بسته شده بود.اما چیزی که بیشتر تحریکش کرد طرحی بود که رو تخت نقش بسته بود.یکی دیگه قبلا رو تخت بوده.یکی دیگه به اون طنابا بسته شده بوده.در هر صورت جان ساکت موند.سرجاش وایساد و کیت کراواتشو باز کرد.
وقتی شروع به باز کردن دکمه های پیرهنش کرد گفت:”هفته ی طولانی بود.نه؟”
جان با سر تایید کرد
بعد کیت با مهربونی گفت:”اینطور به نظر میرسی که میتونی …… .”
جان دهنشو باز کرد تا حرف بزنه اما همینکه دستای کیت رفت رو کمربندش و شروع کرد به باز کردنش نتونست حرفی بزنه.به کیت نگاه میکرد, اونم قبل اینکه شلوار و شورتشو و جورابشو دربیاره جلوش زانو زد.میتونست از این زاویه لبه های قرمز کرستش رو ببینه.همچنین قسمتی از جوراب شلواریشو.
جان شبیه یه بره تو سلاخ خونه بود.
وقتی کاملا لخت شد, کیت کیرشو گرفت و به طرف حموم اماده و گرم راه افتاد.مسلاما هرجا که کیت میرفت جان مجبور بود دنبالش بره.این قدرت کیت بود.رو یه میز کنار وان حموم یه گیلاس شراب خوری با یه بطری شراب قرمز مرلوت گذاشته بود.
با خم شدن روی لبه ی وان کیت گفت”ریلکس باش”
جان قبل اینکه گیلاش شراب رو از دست کیت بگیره ,تو وان رفت و خودشو زیر اب گرم و کفالود وان مدفون کرد.
کیت با خم شدن به طرف جان پرسید:”خوب, زورت چطور بود.”
برای یه لحظه لال شده بود.میدید که چطور لباس کیت داره چشماشو نوازش میکنه.
با تلاش گفت”سرم شلوغ بود”
بیشتر خم شد تا جان بتونه بیشتر ببینه.جان اونو دوست داشت.خیلی هم دوست داشت.وقتی کیت تو حالو هوای سکس بود هیچ زنی نمیتونست باهاش برابری کنه.نه تنها سکس رو نفس میکشید بلکه سکس رو حتی میپوشید.سکس هرگز براش یه کار جانبی یا کاری با بی میلی نبود.تو زمانش همه جوره پایه بود.
کیت گفت”خیلی خوب پیش رفت.من عاشق اینم که الان دیگه جمعه ها کار نمیکنم.بهم وقت میده تا ریلکس کنم و کارامو انجام بدم.”
“کاراتو انجام بدی؟”
دستشو برد روی سینش و گفت”خوب , میدونی دارم در مورد چی حرف میزنم.”با دستش اسفنج کف الود رو به سینش مالید و گفت”خودمو خوشکل کنم و سکسی لباس بپوشم…و”
یه دفعه دستش خورد به کیرش.اسفنج کناری افتاد و دستش دور کیرش قفل شد.همینکه دستش شروع به بالا و پایین رفتن کرد, جان چشماشو بست.کیت دستش مثل هیچ زن دیگه ای نبود.به نظر میرسید کیت انگشتاشو درست جایی میزاره که باید بزاره و همونقدر فشار میده که میتونه سریع اونو ارضا کنه.
یه دفعه به جان گفت:”امروز بعد از ظهر فرانک زنگ زد.”
چشمای جان درشت شد :”چ…چی میخواست؟”
لبخن زد و “خوب تو که فرانک رو میشناسی”…”خیلی تنهایی میکشه.اون مقدار زیادی چایی و همدردی میخواد”
جان دهنشو باز کرد تا حرف بزنه.
کیت:”تو که اهمیت نمیدی بیاد اینجا,نه؟”
سرشو تکون داد اما ته دلش راضی نبود.میدید که فرانک چطوری به کیت نگاه میکنه.
“چه مدت اینجا موند؟”
کیت جواب داد:”حدود دو ساعت اینجا بود”
جان:”این مدت زمان زیادیه.”
کیت”میدونم.بعد یه مدت رفت.بهش گفتم بهتره دنبال یه رابطه ی دیگه باشه.وقتشه گذشته ها رو فراموش کنی.اللی دوست نداره ببینه اون تنها میچرخه.”
“چه جوابی به این حرفت داد؟”
دستش دوباره شروع کرد بالا و پایین رفتن.”گفت یه رابطه ی کامل دیگه نمیخواد.”…..”یه رابطه بدون وابستگی میخواد.ترجیحا با یه زن متاهل که یه کم تفریح اضافی بخواد.همونطور که خودش میگه یه کم تفریح بعد از ظهری.”
جان احساس کرد قلبش داره غرق میشه.
“چی…..تو چی جواب دادی؟”
کیت ساکت موند و دستاشو بیشتر دور کیر جان فشار میداد و بهتر داشت کارشو میکرد.منتظر موند تا چشمای جان بسته شد.”بهش گفتم همیشه یه همچین زنی دور و برت پیدا میشه.”…”کسی که بدون دردسر یه کم تفریح بخواد.یکی دو ساعت تو تخت خواب یه متاهل…تا اَتش اضافیشو خالی کنه.”
دوباره چشمای جان گشاده باز شد.
“تو…….که پایه نیستی…”
کیت دستاشو عقب کشید و گفت:”سعی داری چی بگی.تو که فکر نمیکنی من از اون زنا باشم, درسته؟”
جان دهنشو باز کرد تا حرف بزنه که دستای کیت دوباره اومد رو کیرش.کیت گفت”تو که فکر نمیکنی من زنی باشم که اینطوری کیر یه مرد دیگه رو تو دستاش بگیره؟”بعد پرسید:”میدونی که من هرگز یه مرد دیگه رو تو اتاق خوابمون راه نمیدم که بعد بیارمش تو حموم که ریلکس کنه ,مثل تو, بعدشم کیر کلفتشو اینجوری تو دست بکشم.؟”
جان اهی کشید.کیت دور شد و حوله رو برداشت.جان گیلاش شراب رو, رو میز گذاشت.متوجه شد بیشتر از یه گیلاس شراب از بطری کم شده.احساساتش خیلی شدیدتر شده بود اما کیت کیرشو با حوله گرفت.
شرم به تو باد جان روبسون, که فکر میکنی زنت میتونه یه مرد دیگه رو اینطوری که به تو میرسم نوازش کنه.”
موعق گفتن این یه لخند موزیانه رو لبش و یه تن غریب تو صداش بود .اما روش نرم و ماهرانش تو استفاده از اون حوله باعث میشد حواس جان پرت بشه.همینطور که زانو زد و بین پاهاشو و همینطور دور خایه هاشو خشک میکرد گفت”هرچند که مطمئنم خیلی از این کارام خوشش میومد,اینطور نیست؟”
جان در مورد این نکته هیچ شکی نداشت.تو فکر بود زنش میتونه یه همچین حالی به فرانک بده؟
همینطور که حوله رو رو کیرش میکشه میپرسه:”به نظرت کیر کلفتی داره؟”
جان:”من……”
کیت:”به نظر میرسه خیلی بزرگ باشه.”
جان”اها؟”
کیت:”چند هفته پیش منو دید داشتم ماشینو میبردم بیرون.یه نگاه اساسی به جوراب شلواریام انداخت.فکر کنم حسابی تحریکش کرد.”
وقتی حرکت دستشو داشت ادامه میداد یواشکی یه نگاهی به چشمای جان انداخت.
جان:”این قضیه تو رو هم تحریک کرد؟”
کیت:”جان رابسون….فکر کردی من چطور زنی ام؟زنی که با یه کیر کلفت و بزرگ و خوشفرم تحریک میشم.”
وقتی بلند شد و از کیر جان رو گرفته بود و به داخل اتاق خواب راهنمایش میکرد یه لبخند رو صورتش بود.”فکر کنم بهتره با هم صحبت کنیم.”
هیچ مقاومتی تو جان نمونده بود.کین بهش گفت”بخواب رو تخت”
جان مکث کرد.قبل اینکه رو تخت بخزه نگاهی به نقش بدنی که رو تخت افتاده بود کرد.چیزی نگفت و کیت دور تخت گشت و یکی از مچاشو با طناب قرمز بست به تخت.اولین بارش نبود این کارو با جان میکنه.اولین بار جان هم نبود که خودشو به دست رحم و مهربونی کیت میده ولی هیچوقت اینقدر مضطرب نبود.مضطربانه به کیت نگاه کرد و کیت هم دور تخت گشت و دست دیگشو بست به تخت.خودش دستشو به کیت داد تا استیسالشو کامل کنه.وقتی کارش تموم شد یه نگاه به پایین انداخت و با یه لبخند رفت سراغ زیپ لباسش.
همین که شروع کرد پایین اوردن زیپش گفت”فکر کنم تو تصور میکنی امروز فرانک مثل تو رو این تخت دراز کشیده بوده.اینطور نیست؟”
جان با دهن باز بهش نگاه کرد.نمیدونست چطور جوابشو بده,کیت هم زیپشو اروم پایین میاورد.تنها چیزی که میتونست روش تمرکز کنه دیدن بدن نیمه برهنه ی کیت بود.واسه چند ثانیه جلوی جان وایساد و لباسشو تو دستاش گرفته بود تا چشمای جان از دیدنش سیر بشه.
“همینطور فکر میکنی اینطوری براش لخت شدم,اینطور نیست؟”
جان سرشو تکون داد…
کیت نزدیکتر شد و کیرشو تو دستش گرفت.”شاید اره,شایدم نه.”اروم اینو گفتو دستاش شروع به بالا و پایین رفتن کرد.
جان با صدای بلند ناله میکرد.اون دیگه داشت به ارضا شدنش نزدیک میشد.کیت دست نگه داشت و سر پا ایستاد.همینطور که پایینو نگاه میکرد,لبخند زد و سوتین و شرتشو درآورد.
“حتما بعدشم فکر میکنی من این کار رو براش انجام دادم,نه؟”
سرشو تکون داد و دید که کیت برگشت و به طرف میز ارایشش رفت.فکش باز موند وقتی که دید کیت شونشو برداشت و برگشت کنار تخت.وقتی که داشت کنار تخت زانو میزد گفت””زانوهاتو ببر عقب”
اونم اطاعت کرد.مثل یه بره تو سلاخ خونه پاهاشو عقب کشید.کیت دستشو زیر زانوهاش فشار داد تا بهتر کون و تخمای جان عریان بشه.بدون توانایی هیچ کاری دست کیت رو نگاه میکرد که عقب رفت تو دستشم محکم شونه رو گرفته بود.بعد کیت گفت”این برای اینه که فکر کردی من تو رو کاکولد فرض کردم”
“کاکولد”داشت تو فکرش تکرار میکرد که اولین ضربه محکم خورد بهش.چشماشو محکم بست و دوباره یه ضربه ی دیگه…
شیش تا از خوباش برای تو پسر بد.با اون ذهن کثیفت.”
شش تا ضربه ی کامل اومد پایین…محکم.ضربه هایی که اشک رو تو چشمای جان جمع کرد.همچنین یه چیز دیگه رو هم دراوردن.همینکه پاهاش دوباره پایین اومدن دید که قطرات منی داره از کیرش سرازیر میشه.
داشت شونه رو رو میز کنار تخت میزاشت که گفت:”بزار این یه درس خوب برات بشه.”
رو لبه ی تخت نشست و به جان نگاه کرد.”یه چیزی داره تحریکت میکنه؟”همزمان سر کیرش رو هم لمس میکرد.
“امیدوارم فکر نکنی این کارو با فرانک هم کردم؟”
جان سرشو تکون داد.
کیت کیرشو بین انگشت شصت و اشاره اش گرفت و شروع کرد بالا و پایین کردن.جان دوباره به ناله کردن افتاد.کونش میسوختو کیرشم داشت منفجر میشد.ناگهان کیت دست نگه داشت و بلند شد.در حالی که کیرش تو هوا معلق بود کیت خودشو پایین اورد تا لبه های کوسش با نوک کیرش تماس پیدا کرد.تو چشماش نگاه کرد و اروم تا ته فرو کرد تو خودش.
“شرط میبندم فکر میکنی داری کس دست دو میکنی, اینطور نیست؟”
جان سرشو با سرعت به طرفین تکون میداد.
“شرط میبندم فکر میکنی اونم همینطوری گاییدم”….بعد به نرمی گفت:”طولانی و اروووم مثل این”بعد با حرکت اروم ولی محکم رو حرفش تاکید کرد.
داشت ناله میکرد.دیگه اهمیت نمیداد که قبلا فرانک رو هم گاییده بود یا نه.تنها چیزی که میخواست ارضا شدن بود.تمام چیزی که میخواست خالی کردن ابش تو عمق کسش بود.کیت میتونست اینو احساس کنه.میدونست دیگه ارضا شدنش نزدیکه ولی خودش هم میخواست ارضا بشه.دست نگه داشت و بلند شد.جان با ناامیدی ناله کرد و بعد متوجه شد کیت داره روشو برمیگردونه. برای یه لحضه فکر کرد کیت میخواد با پوزیشن دختر گاو چران ارضاش کنه, اما کیت یه نقشه ی دیگه داشت.
کونش عقب اومد تا جایی که کوسش دقیقا رو دهن جان بود.میتونست مایع سفیدی که از کوسش بیرون میومد رو ببینه. کوسشو گذاشت رو دهنش. قبل اینکه کیر جانو بکنه تو دهنش ,زبون جان تا اعماق کسش فرو رفته بود.اهمیت نمیداد که مایع سفید زیادی داشت از کسش بیرون میومد.اهمیت نمیداد که این مایع از یه مرد دیگه بوده باشه.تمام چیزی که میتونست بهش فکر کنه ارضای خودش بود.اب خودش داشت راهشو به داخل دهن کیت پیدا میکرد.
بعدش در سکوت همدیگه رو بغل کرده بودن و اروم گرفته بودن.هردوارضا شده بودن.بعد از چند دقیقه هر دو دوش گرفته و لباس پوشیده اماده شدن برای شام.جان بطری شرابو برداشت تا بیاره طبقه پایین,بعد چند لحظه بهش چشم دوخت.تو فکر بود کی قبلش یه لیوان ازش خورده بود.میدونست کیت شراب سفید میخوره و زیاد شراب قرمز دوست نداره.همچنین میدونست فرانک مثل خودش از شراب قرمز مرلوت خوشش میاد.
ایا اون عصر اینجا بوده؟ایا اتفاقی که براش افتاد یه بازپخش از جریانی بود که برای فرانک اتفاق افتاده بود؟نمیدونست.هیچ راهی برای مطمئن شدن نبود.میدونست باید از کیت بپرسه.میدونست این تنها راهشه و همچنین میدونست باید امادگی قبولش رو هم داشت باشه.جان تصمیم گرفت جانب احتیاط رو نگه داره…
بعدا سر شام کیت بهش گفت:”اوه,در هر صورت,من فرانک رو برای یکشنبه نهار دعوت کردم.تو که مشکلی نداری؟همینطوره؟”
“ت…..تو میدونی من یکشنبه ها گلف بازی میکنم.نمیدونی؟”…”یه مسابقه هست و تا ساعت دو هم تموم نمیشه.”
کیت بهش لبخند زد و گفت”مشکلی نیست”فرانک میتونه تو اماده کردن سبزیجات بهم کمک کنه.مطمئنم میتونم تا تو برمیگردی سرگرمش کنم.”
جان دهنشو باز کرد تا صحبت کنه ولی ساکت موند.شاید فقط داشت تخیل پردازی میکرد,یا پیشداوری عجولانه.دستشو جلو اورد و رو شونش گذاشت.میتونست بند سوتینشو احساس کنه.بهش گفت”من….من سعی میکنم هر چه سریعتر بیام خونه.”
کیت هم دستشو گرفت و گفت:”احتیاجی نیست عجله کنی عزیزم.تو بهتره رو برد تمرکز کنی.من میتونم منتظر برگشتنت بمونم.”
یه برقی تو چشماش بود.جان دهنشو باز کرد و خواست حرف بزنه که کیت دستشو فشار داد و گفت “دوست داری دوباره با هم بازی کنیم؟”
جان سرشو تکون داد.
چند لحظه بعد دستش تو دست کیت بود و کیت هم اونو به طرف صندلی مورد علاقش راهنمایی میکرد.دستاش سریعا اون رو از شر شلوارو پیرهنش خلاص کرد وبعد جلوش ایستاد و شروع کرد به باز کردن زیپ لباسش.
“امیدوارم دیگه از اون فکرای کثیف و بد نداشته باشی.”
جان سرشو تکون داد و کیت شلوارشو خودشو پایین کشید.هرگز به فکر جان خطور نکرد که کیت فرانک رو تو همین صندلی مورد علاقش هم , گاییده بود…
ترجمه: پاپا دونت پریچ
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید