این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان این خاطره  مال چن سال پیشه…
***
اون زمان من نوجون بودم و شونزده هفده سالم بود فقط با هم سن خودم کونکونک بازی کدده بودم و در حد لاپایی و هنوز بدنم پر مو نشده بود و یه ذره سیبیل و ریش کم پشت که اونم با تیغ میزدم و در کل بدک نبودم ما اون سال یه چن روز رفتیم شهرستان پیش فامیل و عموی بابام یه چن روز گذشت و من به پسر عموهای بابام میگفتم منو ببرید برای آبیاری شبا حوصلم سر رفته او موقع هم کسی موبایل نداشت که یه شب یکی از پسر عموهای بابام به اسم یاسر گفتش امشب اب نوبت ماست میای بریم بچه تهرون نمیترسی که منم گفتم نه بریم …

 
شب ساعت یک بود رفتیم تا اون زمان من شب تو باغهای انبوه و قبرستون و اینجورجا ها نرفته بودم خیلی ترسیدم ولی چون یاسر باهام بود خیالی نبود رفتیم یه نیم ساعتی گفت همین جاست یه فانوس باهامون بود تو زمین یه الاچیق هم بود گفت همینجا بشین تا برم اب رو باز کنم منم ترسو گفتم باشه ولی الکی وقتی رفت خیلی ترسیدم ولی زود اومد و نشست کنارم گفت ترسیدی گفتم نه. یاسر زن و بچه داشت و ده سالی از من بزرگتر بود و من فکر نمیکردم خیالاتی داشته باشه یه زن داشت خوشگل و کون گنده که خودم تو کفش بودم و تا میتونستم دید میزدمش اومد یاسر خیلی نزدیک رو زیر انداز نشسته بودیم و هی از من درباره سکس و دوست دختر و دخترای تهران سوال میکرد و منم حشری شده بودم دیدم دست انداخت رو کیرم و.من پاشدم برم منو خابوند زمین و با کیرم ور میرفت و منم هم حشری بودم وهم تعجب میکردم…

 
کمر بندم رو باز کرد و و خیلی از من قوی تر بود درشت هیکل و ورزیده و مثل خر کار میکرد تو زمین زورم بهش نمیرسید ولی نمیخاستم وا بدم شلوارو کشید باشورت پایین و کیرم رو کرد دهنش و مک زد و با این کارش پیروز شد چون پیش خودم میگفتم بعدن نمیتونه کوری بخونه چون برام ساک زده ولی میدونستم این غول حشری کون بده به من نیست و من باید بدم یه ذره ساک زد و کیرشو در اورد یه هوا از مال من بزرگتر بود اون زمان گفت ساک بزن منم کیرشو ساک زدم داشت حال میکرد و ولی دندونم میخورد به کیرش بدش میومد و گفت برگرد و قنبل کن قنبل کردم کاری از دستم بر نمیومد تف انداخت و با سوراخ ور رفت و چن دقیقه بازی کرد و منم نا خوداگاه رام رام شدم نمیدونم تو این حالت قرار گرفتیث یا نه ادم وا میده ولی بعدش پشیمون میشه خلاصه کیرو تفی کردو اروم اروم سانت به سانت داد تا ته تا حالا نداده بودم سوراخی دردش وحشتناکه ولی بعد چن لحظه بهتر میشه و اونم خیلی وارد بود و نگه داشت جا وا کنه و شروع کرد تلمبله زدن حالا بزن کی ول کن خدا میدونست چون تریاک مصرف میکرد و سکس هم با زنش زیاد داشت ابش نمیومد…
 
دیگه من از شدت ضربه هاش ابم اومد و میخاستم در برم از دستش خیلی عذاب وجدان داشتم و از خودم و یاسر بدم اومده بود و یدفه اب اونم اومد ریخت تو کون من وهمون جوری چن لحظه خوابید رومو پاشدیم با اب چشمه خودمون رو شستیم و را افتادیم سمت خونه تو را بهش گفتم چرا این کارو کردی تو که زن داری گفت از بچگی عاشق کون پسره و همش تا زن بگیره پسر میکرده و زنشم بهش از کون نمیده و تو کف کونه از من معذرت خواست و گفت پیش خودمون میمونه ولی اخه کون یکی بزاری بعد معذرت هم بخای دیگه نوبرشه.

 
نوشته: کون بلبلی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *