این داستان تقدیم به شما
سلام بچه ها
من عسلم .چند روزیه داستان هایی که نوشتین رو میخونم،میخوام خاطره خودمو امروز براتون بگم…
***
من 22 سالمه،جزئیات رو نمیگم ولی یه قیافه ی دخترونه که کمتر از سنم نشون میده و یه بدن ظریف دارم.
از وقتی که دانشجو شدم تو دانشگاه خیلیا بهم نظر داشتن،حتی یکی از استادا.
اما من هیچوقت دوست نداشتم تو دانشگاه با کسی دوست باشم،چون دانشگاهمون جوری بود همه واسه هم خبر میبردن و ابروتو میبردن.
از وقتی که خواهرم نامزد کرد از برادر کوچکتر دامادمون خوشم میومد،یه قیافه ی جنتلمن داشت و مغرور بود،از دامادمونم خوشگلتر بود.
همیشه زیر نظرش داشتم اما نه اون کاری به من داشت تو مهمونیا نه من.تا اینکه خواهرم ازدواج کرد و شب عروسیش اخر شب رفتیم تو باغ و همه لباس عوض کردن و میرقصیدن.
موقع رقص یه دفعه دیدمش که با یه دختر از فامیل های خودشون میرقصید…
جوری که ضایع نباشه نگاهش میکردم تا اینکه دختره رفت و تنها شد،منم خودمو رسوندم کنارش اما وانمود کردم که نمیبینمش اما یه پسره از پشت زد بهم و چون کفشام پاشنه بلند بود افتادم زمین،خیلی عصبانی شدم و اونم که متوجه شد اومد و دستمو گرفت بلندم کرد،چه دستای قوی و مردونه ای داشت.
وقتی پا شدم تشکر کردم و بهم گفت حالت خوبه،یه لبخند زدم و گفتم اره خوبم.
گفت پس اگه دوست داری باهام برقص،من که منتظر این لحظه بودم یه چشمک بهش زدم و دوباره شروع کردم رقصیدن.
میخواستم اونشب کاری کنم که دلشو ببرم،
موقع رقص روسری که روی شونه هام انداخته بودم رو برداشتم چون لباسم دکلته بود،حالا دیگه یکم از سینه هام هم مشخص بود،کرواتشو گرفتم و کشیدم و یکم به خودم نزدیک ترش کردم.حالا دیگه موقع رقص بیشتر بدنمون میخورد بهم،همون موقع بود که مامانم اومد و بهم یه چشم غره رفت و من گفتم تشنمه و ازش جدا شدم و روسریمو انداختم رو شونه هام.
اونشب تموم شد و چند روز ندیدمش تا اینکه یه شب مامانش دعوت کردخونشون واسه پا گشای خواهرم.
اونشب خیلی ارایش کردم و یه لباس قشنگ پوشیدم و رفتیم خونشون،اولش نبود و ناراحت شدم اما مامانش گفت حامد بیرونه و الان میاد.
وقتی که رفته بودم دستامو بشورم اومد و تو راهرو رسیدیم بهم،دم در بهم تعارف کرد برم تو دستشو گذاشت پشت کمرم و گفت شما بفرمایین.
اومد تو و نشستم و اونم اومد و روبه روم نشست،
دوست داشتم باهاش صحبت کنم اما هیچوقت تو مهمونیا با هم صحبت نمیکردیم.صبر کردم که شاید خودش چیزی بگه که نگفت و فقط موقع خداحافظی کردن دور از چشم مامانم باهاش دست دادم و اون محکم دستمو فشار داد.
اما فردای اون روز بهم زنگ زد و گفت شمارمو از داداشش گرفته باهام یه احوال پرسی کرد و قطع کرد.
گاهی اوقات تو تلگرام هم بهم پیام میداد و حرف میزدیم،ازش خوشم میومد.
یه روز موقع پیام دادن یدفعه یه استیکر سکسی برام فرستاد خیلی تعجب کرده بودم که گفت دستم خورده و یه عالمه معذرت خواهی کرد و من گفتم اشکالی نداره.
روز بعدش دو تا عکس برام از خودش فرستاد که تو یکی صورتش ته ریش داشت و تو اون یکی اصلا مو نداشت.
منم بهش گفتم که با ته ریش خوشگلتری و بیشتر بهت میاد،اون هم به من گفت اما تو همیشه خوشگلی و همه چی بهت میاد.
این اولین جمله ی احساسی بینمون بود و فهمیدم که اون هم از من خوشش اومده.
چند روز بعدش دوباره اونا قرار بود بیان خونه ی ما.
اونشب چون خونه ما مهمونی بود یه لباس قشنگ تر و باز تر پوشیدم و باز وقتی اومدن باهاش دست دادم.
سعی کردم تا میشه نزدیکش بشینم،نمیخواستم دیگه ایندفعه هم بدون هیچ حرفی تموم بشه.
یکم باهاش حرف زدم اون درباره کارش گفت و من درباره دانشگاه گفتم.یدفعه گوشیش زنگ خورد و رفت تو حیاط که جواب بده.
من دیدم هیچکی حواسش به ما نیست مامانا گرم صحبت کردن بودن و بابا ها داشتن تخته نرد بازی میکردن،خواهر و شوهر خواهرمم معلوم نبود کجان.
تصمیم گرفتم برم رو حیاط هم ببینم با کی حرف میزنه یدفعه دوست دخترش نباشه و هم اینکه چند لحظه تنها باشیم شاید چیزی بگه…
رفتم رو حیاط که دیدم داره انگار با یکی دعوا میکنه که بعد فهمیدم مربوط به کارشه.
وقتی تلفنش تموم شد یه لبخند بهم زد و گفت همکارم بود.بهش خندیدم و گفتم عصبانی بودی.
گفت اره ولی مهم نیست و شروع کردیم قدم زدن و یکم که گذشت گفتم به چی فکر میکنی،گفت به اون شبی که باهات رقصیدم،خیلی بهم خوش گذشت.گفتم اره به منم همینطور،همون لحظه دستمو گرفت و دست مردونشو لمس کردم،نشستم رو تخت چوبی کنار باغچه و نشست کنارم،چند لحظه چشاشو بست و این کارش بهم فرصت داد تا دستمو بذارم رو صورتش و بکشم رو ته ریشش،وقتی دستمو کشیدم رو صورتش دستمو گرفت و بوسش کرد و بعد صورتشو اورد جلو و لبامو بوس کرد،رفت عقب و نگام کرد،وقتی دید واکنشی نشون ندادم یه نگاهی به در حیاط کرد و دوباره صورتشو اورد جلو،فکر کردم میخواد بوسم کنه اما لبامو گرفت و شروع کرد به خ
وردن لبام.
با اینکه قلبم داشت از جاش کنده میشد هم بخاطر استرس و هم بخاطر هیجانی که داشتم اما خوشحال بودم،اما اون لحظه کمتر از 20 ثانیه طول کشید و بعد سریع پا شدم از اوجا و رفتم تو اتاقم و دوباره ارایش کردم چون تمام رژ لبمو خورده بود و هرکی میدیدم سریع میفهمید.اومدم پایین و نشستم کنارش،هنوز قلبم میزد و یه هیجان خاصی داشتم.
گوشیشو در اورد و یه پیام برام فرستاد،نوشت دوست دارم عسل.
منم واسش نوشتم منم دوست دارم.
از اونشب به بعد رابطه دو نفرمون شروع شد حالا دیگه اونجوری رسمی نبود.
با هم بیرون میرفتیم و کلی بهمون خوش میگذشت و البته هر روز با هم راحت تر میشدیم و من هیچ مخالفتی باهاش نداشتم.
یه شب که با هم بیرون بودیم و با ماشین الکی میچرخیدیم دستشو گذاشته بود رو دستم که کم کم دستمو برد کنار و گذاشت رو پاهام،و بعد برد وسط پاهام و میگرفت و اروم میمالید.منم دستمو گذاشته بودم رو همون دستش که میمالید.
کم کم دستشو برد سمت کسم که من بردمش عقب اما دوباره بعد چند لحظه برد رو کسم،با یه انگشت میکشید روش،خیلی بهم حال میداد چیزی بهش نگفتم که رفت تو یه کوچه تاریک و خلوت
من کشید طرف خودشو بغلم کرد .
خیلی محکم همه جامو میمالید،جوری محکم بود که دردم میگرفت اما دوست داشتم،منم دستمو کرده بودم تو پیرهنش و دست میکشیدم رو موهای سینش و لباشو میخوردم.
یدفعه دستشو برد تو شلوارم و از رو شرتم کسمو مالید.
شرتمو محکم کشید بالا که شرتم کامل رفت بین چاک کسم و دستشو گذاشت رو دو تا لبای کسم و گرفته بودشون و میمالید.
با کارایی که کرده بود خیلی حشری شده بودم دوست داشتم یه جای خوبی فقط باشیم که قشنگ باهاش حال کنم اما خیلی موقعیت بدی بود.
خودش گفت برو عقب ماشین و من از همون تو ماشین رفتم عقب و اون پیاده شد اومد عقب،منو خوابوند تو ماشین و خودش خوابید روم،دستشو برد زیر مانتو و سینه هامو کامل گرفت تو دستش،فشارشون میداد و میمالید
دکمه های بالای مانتونو باز کرد و سوتینمو داد بالا و شروع کرد به خوردن سینه هام،منم اروم صدا میدادم و چشامو بسته بودم.
بعد که سینه هامو خورد اومد بالا،سرشو برد تو گردنم و از پایین کیرشو که بزرگ شده بود بهم فشار میداد و با کیرش ضربه میزد رو کسم و پاهام.داشتم زیرش حال میکردم،همیشه تو خیالام ارزو داشتم زیر همچین مردی بخوابم.
یکم که خودش رو بهم مالید و سینه هامو مالید ابش اومد و بعد از چند ثانیه از روم پاشد.
منم دکمه های مانتومو بستم و نشستم جلو و منو رسوند خونه.
اونشب شاید هزار بار به اون لحظه تو ماشین فکر کردم و دلم یجوری شد،دلم بازم میخواست و دوست داشتم دوباره فرداش اینجوری بشه.
فرداش دوباره با هم قرار گذاشتیم،انتظار داشتم دوباره شب بشه و یه جای خلوت با هم حال کنیم اما اون فکر همه جارو کرده بود،قبلا اینقدر خودشو مغرور میگرفت که هیج وقت فکر نمیکردم اینقدر پسر شهوتی باشه.اونشب یه خونه از دوستاش گرفته بود که یکم خوراکی خریدیم و گفت بیا بریم خونه دوستم من خسته شدم از بس هر روز تو خیابون چرخیدیم،با اینکه منظور اصلیشو فهمیدم به رو خودم نیاوردم و رفتیم تو خونشون.
وقتی رفتیم تو کسی نبود و من لباسامو در اوردم یه بلوز داشتم با ساپورت.نشستیم کنار هم و داشتیم چیپس میخوردم که دوباره منو مثل دیروز بغلم کرد ک چسبوند به خودش،
جوری لبامو محکم گرفت و میک میزد که دردم گرفته بود،منو خوابوند رو زمین و خودش خزید روم،دستشو برد تو لباسمو گذاشت رو نافم،انگشتشو میکرد تو نافم و قلقلکم میشد و خودمو زیرش تکون میدادم.
بعد چرخید و خودش رفت زیر و منو خوابوند روش،کیرشو حس میکردم، تا حالا بهش دست نزده بودم،کلا تا حالا به کیر دست نزده بودم،دستاشو گذاشته بود رو کمرم و میمالید و کیرشو فشار میداد رو کسم.دستمو بردم پایین و از رو شلوار کیرشو گرفتم،شلوار جین پوشیده بود و خوب نمیتونستم کیرشو حس کنم،خودش سریع زیپشو کشید پایین و دستمو برد تو شرتش.
وای چقد دمای کیرش زیاد بود،داغه داغ بود و سفت،انگشتامو حلقه کردم دور کییرش،باهاش بازی میکردم و میمالیدمش ولی هنوز ندیده بودمش از روش اومدم اینطرف و خوابیدم بغلش که کیرشو ببینم،داشتم براش میمالیدم و نگاش میکردم،دستشو برد پشت سرم و فشار داد پایین طرف کیرش و گفت بخورش،باورم نمیشد یه روزی بخوام کیررررر حامد رو بخورم اون لحظه بهش فکر کردم.سرمو بردم جلو و یه لیس بهش زدم،بعد دور تا دورشو یه لیس زدم که یه صدا ااااههه مردونه کشید که دیوونش شدم،سر کیرشو کردم تو دهنم و میخوردم و پایین کیرشو با دستم میمالیدم.کیرش تو دهنم بود و جلو عقبش میکردم،بعضی وقتا میخورد به دندونام و اهش در میومد و میگفت مواظب باش،تا اینکه سرمو اورد بالا و پا شد منو خوابوند،دستاشو اورد ساپورتمو بکشه پایین ولی نذاشتم چون فکر میکردم بعدش پشیمون میشم،اما به زور ساپورتمو با یه حرکت تا زانوم کشید پایین،اونروز میخواست بکنه تو کونم اما چون خیلی دردم گرفت،با مالیدن به کونم و لاپایی دادن ابشو اورد و منو هم ارضا کرد. اینم بگم تصمیم گرفتم دفعه ی بعد بهش بدم اونم از جلو. هر چی میخواد بشه بشه.
نوشته: عسل
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید