این داستان تقدیم به شما

اونشب قرار بود مهدی و خانواده ش واسه خواستگاری شکوفه بیان …
اونا همدیگه رو تو عروسی دوستای مشترکشون دیده بودن وهمونجاهم برای اولین بار جرقه ی این عشق زده شد کششی که این دختر،و پسر عاشق نسبت بهم پیدا کرده بود یه احساس زودگذر نبود که بمحض بروز،مشکلات و مخالفتهای خانوادگی کم رنگ شده و فراموش بشه بلکه باعث شد اونها رو برای رسیدن به هم مصمم تر کنه
شکوفه همون ابتدای اشناییشون برای مهدی تعریف کرده بود که قبلا یه بار به اصرار،خانواده اش با پسر عموش عقد کرده ولی بعد از اونکه از اعتیاد پسر عموش اگاه میشه حاضر به عروسی نشده و بعد از چندین نوبت مراجعه به دادگاه موفق میشه رضایت پسرعموشو واسه طلاق توافقی جلب کنه و ازون جدا بشه
مهدی ام که میدونست در،صورتی که خانواده اش،از این جریان باخبر بشن ممکنه مشکلات زیادی سر،راه ازدواجشون بوجود بیاد اونهم درست وقتی که میرفت تااین وصلت صورت بگیره ،تصمیم گرفت این موضوع رو از خانواده اش،پنهان نگه داره و درین زمینه سفارشهای لازم رو هم به شکوفه کرده و از او هم خواسته بود تا با خانواده اش،درین مورد هماهنگ بشه و ازشون بخواد که درین مورد حرفی به خانواده ی او نزنن
 
اونشب مهدی که از نوجوانی از نعمت داشتن پدر محروم شده بودبهمراه مادر، خواهر و دامادشون واسه خواستگاری اومدن و گفتگوهای لازم بین خانواده ها انجام شد اما از ابتدای مجلس شکوفه سنگینی نگاه مرتضی که داماد مهدی و شوهر خواهراومحسوب میشد رو روی خودش حس میکرد،فکر کرد شاید منو از جایی میشناسه اما هر چی تو گذشته و خاطراتش میگشت شاید بتونه وجه تشابهی بین این شخص و یکی از کسانی که بنحوی اونها رو میشناخته پیدا کنه موفق نشد ،بخاطرش نمیومد شخصی با این مشخصات که سرپرست یه شرکت بازرگانی معتبر باشه رو بشناسه، با اونکه از نگاههای موڋیانه مرتضی خوشش نمیومد ولی ناچار بود واسه حفظ ظاهر هم شده چیزی نگه ،ولی دنبال یه فرصتی بود که با مهدی تنها بشه ،اونوقت میتونست یه دل سیر ازین طرز،برخورد نامناسب مرتضی و نگاههای اون پیش،عشقش گله گی کنه
 
ازونجایی که شناختها و توافقات بین دوخانواده پیشتر صورت گرفته بود مجلس خواستگاری اونشب بیشتر حالت فرمالیته و بیشتر جنبه پایبندی به رسوم داشت تاددر ان ضمن تعین روز و ساعتی خوش،یمن برای جاری،شدن صیغه عقد و نیز در نظر گرفتن مکانی مناسب برای برگزاری عقدکنون خانواده هاهم این فرصت رو داشته باشند تا بیشتر با همدیگر و اداب و رسوم هم آشنا بشن این مجلس هم مانند سایر مجالس،اینچنینی مدت زیادی طول نکشید و بعد از،ساعتی گفت و شنود میان خانواده هاو پس از،تعین تاریخ و محلی مناسب جهت مراسم عقد به خوبی و خوشی به پایان رسید اما شکوفه که از،صبح در گیر تهیه لوازم پذیرایی از مهمونها و همینطور مرتب کردن و اماده کردن منزل واسه پذیرایی از مهمونها بود حسابی خسته شده بود اونقد که بعد از،رفتن مهمونها قادر نبود ختی چشماشو باز نگه داره و با اونکه شستن ظرفهای شام اونشب نوبت او بود ولی از خواهرش خواهش کرد تا اونشب بجای اون ظرفا رو بشوره و طولی نکشید که از،شدت خستگی بخواب رفته و فرصتی برای انتقال گله گی هاش به مهدی پیدا نکرد

***
فردای شب خواستگاری حدودا ۱۰:۳۰ دقیقه صبح بود که زنگ خونه شکوفه بصدا درومد و وقتی داداشش که رفته بود در رو باز کنه برگشت و گفت شخصی که زنگ درو بصدا درآورده شوهر خواهر مهدی بوده و گفته که کار واجبی با شکوفه داره یه انرژی منفی سراسر وجود شکوفه رو احاطه کرد
اما سعی کرد بخودش مسلط باشه و به داداشش گفت خب الان کجاس مگه تعارفش نکردی بیاد تو خونه ؟داداشش،گقت چرا بخدا چن بار هم تعارفش،کردم اما گفت ماشینو جای بدی پارک کردم و گفت بهت بگم که زحمت بکشی یه سر بری سر کوچه و گفت که تو ماشینش منتظرته
 
شکوفه با نگرانی مانتوو شالش رو پوشید ولی بمحضی که خودش رو تو اینه براندازکرد لبخندی بر چهره اش نشست و باوهمون اعتماد به نفس همیشگیش رفت تا بقول خودش، ببینه این یارو چی از جونش میخواد؟
خیلی زود تونست ماشین بژ رنگ مرتضی رو که با شیشه های کاملا دودی حدودا ۵۰ متری بالاتر ازنبش کوچه اونا که دقیقا روبروی کوچه بالاییشون میشد پیدا کنه تو ماشین که نشست خنکای باد کولر ماشین باعث شد مور مورش بشه با لبخندی،ساختگی سعی کرد عصبانیتش ازاین این شکل رفتار که بنظرش بی شباهت با قایموشک بازی بچه ها نبود رو پشت نقایی از خوشرویی پنهان کنه و منتظر شنیدن حرفای مخاطبش موند مرتضی که از،شب گذشته و همزمان با دیدن شکوفه انبوهی از افکار و خاطرات ناراحت کننده روحیه و شخصیتش رو اماج حملات بی رحمانه شون قرار داده بودن در حالی که از،زور بیخوابی و هجوم افکار گوناگون چشماش قرمز،شده بود روشو به طرف شکوفه برگردوند و خیلی راحت ازش پرسید چه خبر از دوست مشترکمون آقا مجید!
همزمان با ذکر نام مجید توسط مرتضی سیل عظیمی از خاطرات بد و خوب بذهن شکوفه هجوم اوردن خاطراتی که در نهایت اونو واسه لحظاتی حسابی گیج کردن اما چن لجظه بعد وقتی تونست به خودش مسلط بشه تونست مرتضی رو هم بشناسه پسر پاک و ساده و بی شیله پیله ای که با وجود اونکه اصلا با مجید قابل مقایسه نبود ولی دوست اومحسوب میشد تصویری که از مجید در ذهن شکوفه نقش بسته بود مجید را فردی ناتو ،هوسباز و فاسدمعرفی میکرد فردی که با بی رحمی تموم به روشهای مختلف ازاو سواستفاده میکرد وهمیشه هم بعدش کارای،زشتشو با کادوهای رنگازنگ و گرون قیمتی که براش میخرید کم اهمیت جلوه میدادولی در عوض مرتضی روکه اونروزها دانشجو بود بعنوان جوانی پاک و مهربان و قابل اعتماد و با غیرت شناخته بود جوانی که دوبار در شرایط،بدی که نزدیک بود مورد تعرض واقع بشه از او در مقابل لات و لوتهایی که قصد ازارش را داشتند دفاع کرده و حتی در راه دفاع از او آسیب هم دیده بود

 
اینها خاطراتی بودن که بعد از اوردن نام مجید بصورت جسته و گریخته از مجید ومرتضی و وقایع اون دوره از،زندگیش بیادش میومدن ولی با این وجود بهتر دید بذاره مرتضی ادامه بده و اسه همین گفت کدوم مجیدرو میگید اقا مرتضی
مرتصی در حالی که میخندید ادامه داد همون دیشب تا دیدمت شناختمت هنوزم مث اونوقتا خوشگل و تو دل برویی ..و ادامه داد منو یادت نمیاد نه ؟!همیشه وقتی که پیش مجید میومدی همدیگه رو میدیدیم
شکوفه در حالی که سعی داشت هراسی رو که از،بر ملا شدن روابط،خصوصیش در سالهای نوجوانی داشت رو پشت نقابی از،بی تفاوتی پنهان کنه و طوری وانمود کنه که حتما مرتضی او را با دیگری اشتباه گرفته باخنده پاسخ داد من کسی به اسم مجید که میگین نمیشناسم الانم اگه امری ندارین باید برم خونه غذام رو گازه ته میگیره اما پیش از اونکه حتی فرصت لمس دستگیره درو پیدا کنه برای یه لحظه صدای خودش رو شنید ، صدایی که ازگوشی ،موبایل مرتصی پخش میشد،شکوفه رو سرجاش میخوب کرد جرات نمیکردبه مونیتور گوشی مرتضی که جلوش گرفته شده بود و فیلمی از شکوفه رو در حال سکس با مجید نمایش میداد نگاه کنه احساس میکرد مث گنجشکی که در چنگال باز،شکاری اسیر باشه اونم تو دست مرتضی اسیر شده موضوع روشن بود از شانس افتضاح او مرتضی دوست مجید دوس پسر قبلیش درومده بود و احتمالا قریب به یقین بعد از،شناختن اون رفته پیش مجید و موضوع رو گفته ،مجید هم که سر جریان جداییشون از شکوفه کینه بدل گرفته بود برای تلافی موقعیتو مناسب دیده و با نامردی تموم فیلم رابطه هاشونو که البته بدون اطلاع اون ضبط شده بود رو در اختیار مرتضی گذاشته بود اما مرتضی چی از جونش میخواست؟!
 
سعی کرد بر خودش مسلط باشه و با مرتضی درین مورد جدیو منطقی صحبت کنه واسه همین برگشت و نگاهی به اون که هنوز مشغول تماشای فیلم گوشیش بود کرد و گفت میشه لطفا خاموشش کنید !وادامه داد من نمیدونم شما از این کارتون چه منظوری دارین که رفتین این شخص و این فیلما رو که بدون اطلاع منهم گرفته شده رو پیدا کردین و اوردین به من نشون میدین ؟!اچون همونطور که میدونین این فیلم ها و روابط مربوط،به چندین سال پیشه و ربطی به امروز نداره بهر حال هر کسی تو زندگیش روابطی رو تجربه میکنه شما هم حتما ازین روابط داشتین…!
حرفای شکوفه به اینجا که رسید مرتضی حرفشو قطع کرد گفت بعععععله ممکنه اما کسی از روابط من که فیلم نداره؟!! و با گفتم این حرف به شگوفه یاداوری کرد که برگ برنده ی این بازی ناعادلانه دست اونه و ادامه داد همونطور که میدونید خانواده مهدی ادمای معتقدی هستن و خود مهدی هم بچه متعصبیه و قطعا اگر باد به گوششون برسونه که همسر و عروس آیندشون چه روابطی رو در گذشته اش تجربه کرده قطعا این پیوند رو تا هر جا هم که پیش رفته باشه قطع میکنن و در حالیکه خنده موذیانه ای،رو بلب مینشوند گقت البته من دوس ندارم مانع سعادت و عشق دوتا جوون به همدیگه بشم
شکوفه که از جو موجود و ازین برتری و تسلط روانی مرتضی با اون خنده های مشمئز کننده اش خسته شده بود در حالی که صداشو قدری از حد معمول بلندتر کرده بود حرف مرتضی رو قطع کرد و گفت پس میشه بگی از اوردن این فیلما چه منظوری داری داری و از جون من چی میخوای ؟!
 
مرتضی که انگار منتظر همین بود در حالیکه سعی میکرد جملاتشو یجوری مرتب کنه که زشتی درخواستش تو ذوق نزنه گفت :راستش از همون روزای اولی که شناختمت دوس داشتم جای مجید باشم اما خب نمیشد چون مجید وضع مالیش اوکی بود ولی من نه اون تو گمرک کار میکرد ودرآمد واقعا خوبی داشت اما من چی؟! یه دانشجوی اس و پاس بودم که دستش تو جیب باباشه اون خیلی خرجت میکردولی من چیزی نداشتم که بخوام خرجت کنم واسه همین منو تحویل نمیگرفتی و با اینکه از علاقه من نسبت به خودت با خبر شده بودی عمدا جلوی من هی خودتو واسه مجید لوس میکردی و واسش عشوه می اومدی…

 
شکوفه که تازه بعد از،سالها عشق واقعی شو پیدا کرده بودو خوشبختی و سعادت امروز و ایندشو در،گرو ازدواج با مهدی میدید نمیتونست به مرتضی اجازه بده تا با یه مدرک قدیمی خوشبختیشو بخطر بندازه واسه همین صحبت که به اینجا رسید رو به مرتضی کرده و گفت آقا مرتضی نمیدونم چطور،بگم ولی مادیات هیچوقت واسه من اهمیت نداشته!باور کنید که اصلا متوجه علاقه شما بخودم نشده بودم و گرنه شما جوان جذابی بودین و از مجید بی صفت که از،بچگی و خامی من سواستفاده کرد خیلی سرتر،بودین آخه چه دلیلی داشت که نخوام با شما باشم
والبته هم خودش و هم مرتضی میدونستن این حرفا از،سر ناچاریه و حقیقت نداره اما مرتضی بمحض شنیدن این حرفا انگار چیزی بذهنش رسیده باشه در حالیکه دستشو به منظور دعوت مخاطبش به سکوت بالا اورده بود گفت باشه …حق باشماست همونطور که گفتی باید بجای ایما و اشاره و حرف زدن با کنایه و در لفافه رک و واضح ازت میخواستم یاهام باشی و درون صورت تو حتما میپذیرفتی و در حالیکه به جهره شکوفه که از روند گفتگوشون راضی بنڟر میرسید نگاهی میکرد ادامه داد اما ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه س و هنوزم دیر نشده چون تو هنوز،ازدواج نکزدی که بودنت با من خیانت به همسرت محسوب بشه و در ادامه اینطور توضیح داد که: فکر میکنم معامله منصفانه ای باشه که اگه قبول کنی بدون هیچ تنشی قضیه این فیلما تموم میشن و من همه شونو به تو میدم و تو میتونی بدون اینکه مهدی از وجودشون با خبر بشه همشونو از بین ببری و برای همیشه از،شر گذشته ای که تا امروز رهایت نکرده ،خلاص بشی
 
شکوفه دیگه تقریبا شکی نداشت که مرتضی هم مث تموم مردای دیگه ای که تاوامروز سر راهش قرار گرفتن تنش رو میخواد و میخواد با او سکس داشته باشه اما یه بخش کوچیک ته وجودش انگار هنوز امیدوار بود که بشه مساله رو بدون اینکه به سکس ختم بشه حل کرد واسه همین با بیان جمله ی ودر مقابل از من چی میخواین ؟! : از مرتضی خواست که شرطش رو که سوی دیگر معامله ی پیشنهادیش بود عنوان کنه
مرتضی در حالیکه با انگشتاش رو فرمون ماشین ضرب گرفته بود گفت همونطور که خودتم در جریانی دیشب توافق شد که مجلس عقدتون رو تو سالن خونه ما که بزرگ و جاداره برگزار کنید میخوام قبول کنی که فقط،برای یکبار آنهم در روز،عقدت با من رابطه برقرار کنی این تنها شرط منه بعد از اون من فیلمها رو بهت میدم و دیگه خودت میدونی و اونا و ادامه داد اصراری هم ندارم که الان جواب بدی خوب فکراتو بکن بعد جواب بده
در ان واحد چند احساس متفاوت به شکوفه دست داده بود از،یه طرف خشم و نفرت بود واز،سوی دیگه احساس گناه ازیه طرف بهوخودش میگفت من کسی نیستم که باج به شغال بدم و از،طرف دیگه حاضر نبود به رویاهای قشنگی که برای ازدواج با مهدی داشت پشت پا بزنه

 
اونقد گرفته و مستاصل شده بود که اصلا نفهمید چطور،خودشو به خونه رسونده
روزها پشت سرهم میگذشتن و تاریخ عقدشون نزدیک و نزدیکتر میشداما او هنوز جوابی به مرتضی نداده بود

 
۳ روز مونده بود به تاریخی که واسه عقد تعیین کرده بودن که بلاخره شکوفه تصمیم نهاییشو گرفت وضمن تماسی تلفنی موافقت خودش رو با شرطی که مرتضی گذاشته بود اعلام کرد
روز عقد کنان فرا رسیده بود وشکوفه که از،صبح وقتشو تو ارایشگاه و زیر دست آرایشگر و گریمورش گذرونده بود به این فکر میکرد که تا چند ساعت دیگه زندگی جدیدی رو شروع میکنه ….خودشو که تو اینه نگاه میکرد حظ میکرد با اینکه این دومین بار بود عقد میکرد ولی بار اول داماد گدا صفت زیر بار این خاصه خرجی ها نرفته بود و اولین بار بود که شکوفه با دیدن خودش تو آینه با اون آرایش زیبا و رویایی که با تن و بدنی کاملا شیو شده تو اون لباس مجلل و شیک پولک دوزی شده ی سبز رنگش درست مثل الماسی خوشتراش بر تارک انگشتری زیبایی میدرخشید در ظاهر بسیار خوشحال بود اما فکر اینکه امشب باید پذیرای دوآغوش متفاوت باشه احساسات متفاوتی را مهمون دلش کرده بود از یه طرف ناراحت ازین بود که قراره بجز مهدی آغوشش رو بروی کس دیگه ای ام باز کنه و از طرف دیگه نگران این بود که مبادا کسی ازین جریان بویی ببره و به این فکر میکرد چطور ممکنه که در مدت هم آغوشیش با مرتضی آنهم در محل عقد بااون شلوغی و ازدحام هیچکس به محل سکسشون نیاد و از قضیه بویی نبره و در مبون بهم ریختگی افکلر گاهی هم بیاد حرفایی میافتاد که در گذشته از،زبون مجید در مورد مرتضا و سکسش و اندازه آلتش شنیده بود
 
بارها قبل از این از مجید شنیده بود که مرتضی چطور برای بودن با او بال بال میزنه و ازینکه آلت خیلی کلفت و بلندی داره خیلی شنیده بود خصوصا در حین سکسهایی که با مجید داشت ….در واقع مرتضی بدل شده بود به فانتزی سکس اون دوتا و آنقدر مجید در توضیحو تشریح احساسات مرتضی نسبت به شکوفه و سکس مورد علاقه او دقیق عمل کرده و شفاف سازی کرده بود که چه در حین سکس و پیش نوازی و چه در جریان شوخیهای سکسی ای که با مجید داشتند هر بار اسم مرتضی میومد شکوفه حس میکرد که از،شدت شهوت شورتش خیس شده
عاقدی که قرار بود صیغه عقدشونو بخونه اونروز چن مجلس عقد دیگه رو هم دعوت داشت واسه همین قرار بود ساعت ۹شب سر مجلس اونا حاضر بشه والان ساعت حدودا ۷ بود و طبق برنامه ریزی شون نیم ساعتی بود که شکوفه از عود کردن میگرن و سردردبدی که گرفته بود مینالید و نهایتا در حالی که دست مهدی رو گرفته بود کنار گو شش گفت عزیزم من اگه الان یه نیم ساعت تو یه اتاق تاریک چشمام رو نبندم سردرد از پا میندازتم برای بقیه ساعات شب انرژی لازم رو ندارم ..عاقد ام که گفته ساعت ۹ میاد میگم اگه ناراحت نمیشی من قرصمو بخورم و یکم بخوابم تو ساعت ۸ بیدارم کن …
 
مهدی که با نشستن یکی دو ساعته کنار شکوفه حسابی شهوتی شده بود و این فرصتو برای ناخنک زدن مناسب میدونست گفت اتفاقا فکر خوبیه منم خسته شدم بد نیس تا عاقد میاد و شام حاضر میشه باهم بریم تو اون اتاق استراحت کنیم
اما شکوفه که این استراحت بد موقع قصد و منظور دیگه ای داشت گفت نه اصلا فکرشم نکن چون اولا داداشم اینا و مامانم و بقیه اینجان چطور میخوای قبل از،عقد جلوی اونا بیای تو اتاق بغل من بخوابی و در ثانی هردو مون میدونیم که اگه با هم تنها باشیم تنها کاری که نمیکنیم خوابیدنه در حالیکه من الان شدیدا به خولب نیاز،دارم و اگه الان حداقل نیم ساعت یا سه ربع ساعت استراحت نکنم واسه وقتی عاقد میخواد عقدمون بکنه انرژی ندارم و ممکنه حتی بیهوش هم بشم
مهدی هم به ناچار و برای اینکه از الان شوهر بد قلقی بنظر نیاد مخالفتی نکرد و دست شکوفه رو گرفت و به اتاق خواب خواهرش و مرتضی برد و ضمن اینکه بهش اطمینان می داد که دلیل غیبتشو واسه دیگران توضیح می ده ازش خواست استراحت کرده و به چیز،دیگه ای فکر،نکنه ،سپس ،بوسیدش، واتاقو ترک کرد تو وجود شکوفه شهوت زبونه میکشید جلوی اینه ایستاده بود و در حالی که منتظر بود مرتضی از محفیگاهش بیرون بیاد خودشو تو لباس خوشکل پولک دوزی،شده اش تماشا میکرد با دیدن مرتضی که برهنه و فقط با یه شورت در حال خارج شدن .از پشت آینه قدی ای بود که چسبیده به دیوار و در ردیف کمدهای دیواری واقع شده ، با قاب چوبی خاتم کاری شده اش نمای زیبایی به اون ضلع از اتاق بخشیده بود ،خروج ناگهانی مرتضی اونهم از جایی که انتظارش نمیرفت موجب شده بود تا شکوفه که بمحض دیدن اندام برهنه مرتضی محو تماشای تناسب اندام او شده بود بطور کلی محدود بودن وقتشونو از،یاد ببره و بجای اونکه ازین فرصت واسه دراوردن لباسهاش استفاده کنه همچنان با تعجب به مرتضی ونمایی از آلت بزرگش که در زیر شورت خودنمایی میکرد نگاه کنه مرتضی که تعجب شکوفه رو دیدآروم گفت تعجب نکن خانوم گل باید یه راهی واسه رسیدن به تو پیدا میکردم دیگه !!

 
و در توضیح کوتاهی با اشاره به پشت اینه گفت اونجا کتابخونه خصوصی من و یه راه مخفی به اتاق کارمه که تا الان که از وجودش اگاه شدی جز خودم هیچکس از وجود اون مطلع نبود
شکوفه که به چند جهت برای انجام این سکس عجله ویژه ای داشت در حالیکه بروی مرتضی لبخند میزد و تو چشمای اون نگاه میکرد کت اش رو از تن دراورد و اندام بی نظیرش تو اون سارافون دکولته چسبون که با منجوق و پولک طرحهای زیبایی روشون کار شده بود رو در معرض نگاه مشتاق مرتضی قرار داد و بلافاصله نگاهی به مرتضی انداخت تا عکس العمل اونو در قبال لباس سکسی ای که به تن داشت ببینه و وقتی اونومبهوت اندام خود ، دید لبخند رضایت رو لبهاش نشست
اونشب شکوفه برای مهار سینه های درشتش مجبور شده بود مثل مواقع عادی از،سوتین استفاده کنه در صورتیکه ترجیح میداد که با لباس دکولته زیبایی که به تن داشت سوتین نبنده اما …. واسه همین اونروز یه سوتین مشکی رنگ که با بندهای سر شانه ی نامرئیش نمای زیبایی به سینه هاش میداد به تن کرده بود…
 
شکوفه که ذاتا دختر هات و سکسی ای بود و روابط،ازاد،زیادی،روتجربه کرده بود بطوریکه میشد گفت در ارتباط با سکس و خصوصا تحریک جنس مخالف تجربیات زیادی داره فوری متوجه شد که اگه شروع سکس رو بخواد بعهده ی مرتضی بذاره قطعا باید پی یه آبروریزی بزرگ رو بچون بخره چون به عینه میدید که این مرد علی رغم هارت و پورتی که در ظاهر داشت باطنا فوق العاده کمرو خجالتیه و نمیشه از اون انتظار داشت که تو برخورد اول آغازگر یه سکس،باشه واسه همین با نازو کرشمه خودشو به مرتضی رسونده، رو پاهاش نشست و با ترفندهای زنونه اش هی تن و بدن ناز و سکسی شو به تن مرتضی که حالا دیگه از،هوس، گر گرفته بود میمالوند و تو گوشش حرفای سکسی و تحریک امیز،میزد
مرتضی هم که با بوییدن ،عطر طبیعی بدن شکوفه که با ادکلنش مخلوط شده و رایحه ای فوق العاده سکسی و تحریک کننده بوجود اورده بودآلتش بطور کامل شق شده بوداون رو از روی شورت تنگی،که به پا داشت به پاهای لخت شکوفه میمالید و از فاصله خیلی نزدیک به سینه های درشتی که پیش روش بود نگاه میکردیه دفعه احساس کرد که دیگه قادر،بهخودداری،نیست و با یه حرکت بدن پر و گوشتی شکوفه رو در إغوش گرفته و در حالیکه محکم اونو تو آغوشش میفشرد لبش رو روی لبهای کوچولو و غنچه ای شکوفه گذاشت و با نهایت لذت و هوس مشغول لب گرفتن ازون شد و در همون حال با دستهایی که دور بدن اون حلقه کرده بود پشت کمر و سرشونه ها ی لخت اون رو میمالوند و دستشو زیر کش های سوتین اون برده و از نرمی و گرمی آغوش این فرشته زمینی لذت فراوونی میبرد و ضمن اینکه با لبهاش گوش و گردن او رو با مکیدن ها و لیسیدنهای پی در پی آشنا کرده و تحریک میکرد
 
با فشردن و مالوندن بدنش به بدن شکوفه از نرمی پستانهای درشت و فوق العاده هوس انگیز،او نهایت لذتو میبرد مرتضی کمی بعد و ادامه کامجوییهاش دستشو به زیپ پشت لباس شکوفه رسوندو اونو باز کرد اما شکوفه که استاد دلبری بود لباسی رو داشت از،دور بدنش پایین میومدرا رو سینه هاش نگه داشته و در حالی که همزمان با حرفای سکسی اش و همینطوربا مالوندن سینه هایی که هران ممکن بود لباس از روشون کنار بره و دیده بشن به سر وصورت و بدن مرتضی شهوت اونو تا سرحد جنون تحریک کرد و بلاخره بعد از اینکه لباس از رو سینه های فوق درشت و سفیدش که بخاطر اپیلاسیون بسیار زیبا و تحریک کننده شده بود کنار زد مرتضی موفق شد منظره تحریک کننده پستانهای شکوفه که بارها حتی با دیدن منظره برجستگیشون در زیر ،مانتو نیز ارضا شده بود رو ببینه و با شهوت فراوون مشغول لیسیدن اون سینه های رویایی از،روی سوتین مشکی نازکی که بنظر میرسید با وجود بزرگیش، نتوانسته بود تموم حجم اون سینه های فوق درشت رو تو خودش،چا بده و در بعضی نقاط مث زیر سینه ها و زیر بغلها قسمتهایی از اون سینه های ناز،و سفید از،زیر کش سوتین خارج مونده بود و منظره سکسی ای رو ایجاد کرده بود و مرتضی همزمان با لیسیدن اون قسمت از پستانها که در زیر بغلهای شکوفه جمع شده بود اونقدر از بوی شهوت انگیز،بدن شکوفه مست شده بود که شروع به لیسیدن زیر بغلهای شکوفه و همزمان با اون مالوندن پستانهای،درشت اون شد کرد و شکوفه که از لیسیده شدن و مالوندن سینه ها و بدنش حشابی شهوتی شده بود با زدن حرفای سکسی در زمینه مکیدن و گاز گرفتن سر پستونهاش به آتیش شهوت مرتضی دامن میزد و مرتضی هم در حالیکه پستانهای درشت و گوشتی و سفید شکوفه رو که بینهایت تحریک امیز،شده بودن رو یکی یکی از،زیر سوتین تنگی که بهشون بسته بود در میاورد و با شهوت و هوس نوکشون رو مکیده و گاز،میگرفت و همزمان دستش رو تو شورت خیس شکوفه کرده بود و کس کوچیک و تپل و سفید اونو بی وقفه میمالید و با زبان زدن به سر پستانهای شکوفه و فشار دادن پستونای درشت اون شکوفه رو وادار نه اه و ناله کرده بود و از،شدت شهوت سرشو بین پاهای شکوفه برده و تمام خجم کس کو چولو و تپل اونوتو دهان کرده و به شدت میمکید …

 
در،این حال شکوفه هم با انگشتان دستهای کوچیکش نوک هر دو پستون گنده شو میکشید و جیغ های خفه کوتاهش هم که بخاطر مکیده شدن کسش و تحریک جو چوله اش در قالب اههای خش دار،از،گلوش خارج میشد شهوت مرتضی رو به نهایت رسوند تا جاییکه طی چند ثانیه کیر گنده و کلفتش رو که برای کس شکوفه کمی بزرگ بنظر میرسید قبل از اینکه شکوفه متوجه بشه تو سوراخ خیس کس اوگذاشته و با یه فشار، بیشتر از،یک سوم کیرشو تو اون کس تنگ و کو چولو و سفید اون جپوند و قبل از اینکه شکوفه فرصت پیدا کنه که از،شدت درد ایجاد جیغی بکشه که هردو رو رسوا کنه با دست جلوی دهان لونو گرفته و طی ده ثانیه بعد با یه حرکت دیگه کل کیر کلفتشو با فشار،زیاد تو اون کس،تنگ جا داد و اگه از،قبل دستشو جلوی دهان شکوفه نگذاشته بود این بار با فریادی به مراتب بلندتر ابروی هردوشون رو میبرد مرتضی اما بعد از چند لحظه در حالی که رو شکوفه خم شده بود و اشکایی که از،چشم اون رو گونه اش غلطیده بودن رو میلیسید( که ارایش،عروس رو هم نلفص میکرد ) بعد از،صورت به سراغ پستانهای شکوفه رفت و تا میتونست با مالش،و مکیدن و لیسیدن و …با پستونای اون حال کرد و بعد لبها رو از،سینه های تپل او جدا کرد و به لبهاش چسبوند و همزمان که کیر کلفت و گنده شو اروم اروم تو کس تنگ شکوفه که حالا میرفت تا کمکم جا باز کنه عقب جلو میکرد با دستاشم پستونا و زیر بغل دخترکو نوازش میکرد کمی بعداز اون که حس،کرد الان کس داغ شکوفه بقدر کافی برای کیرش جاباز،کرده شدت تلمبه هاشو تو کس تنگ شکوفه زیاد کرد و در همون حین با زبان مشغول تحریک و لیسیدن پستونا و زیر بغلعهای ناز شکوفه شد…
 
و درست وقتی که شکوفه نوک سینه هاش رو در دست گرفته و فشار میداد و کیر مرتضی هم با شدت تو کسش تلمبه میزدتموم تن سکسی شکوفه زیر،دست و پای مرتضی برای بار دوم بشدت لرزید و شکوفه برای دومین بار ارضا شد و بمحض ارضا اون مرتضی هم که به ارضا نزدیک شده بود رو به شکوفه گفت کجا بریزم و و شکوفه با خنده گفت باشه میدونم دوس داری تو دهنمـبریزی باشه بریز،و تو همین لحظه مرتضی فوری از،حالتی که بود خارج شد و کیرشو تا جایی که جا داشت تو دهن شکوفه جا داد و بعد از چند بار کمر زدن مقدار زیادی،منی رو تو دهن شکوفه خالی کرد که شکوفه اونو تو دستمال کاغذی ای که گنار دستش گذاشته بود برگردوند بعد از این ارضا بود که هر دو بعد از خنده ای همزمان که به نوعی نشانی از ،رضایت هر دو را در خود داشت باز همزمان نگاهشون رو به اون سمت از،دیوار کناری،شون که ساعت دیواری زیبایی رو در مرگز،خود جا داده بودچرخوندند و با چک کردن ساعت متوجه شدن زمانشون رو به پایانه و برای اینکه حرفی در این رابطه درست نشه بایستی،تاچند دقیقه دیگه تو مجلس و در بین مدعووین حاضر میشدن بهمین خاطر مرتضی بعد از بوسیدن شکوفه ازش بخاطر لذتی که امروز،بهش،بخشیده بود تشکر کردو بعد از،دادن مموری حاوی فیلمهابه سپیده از،همون راهی که امده بود به اتاقش برگشت تا خودشو واسه شرکت در،جشن اماده کنه شکوفه هم بسرعت لباس هاشو تن کرد وبعد از اینکه ارایششو تا جایی که میتونس درست کرد مموری رو تست کرد و پس از اطمینان از،اصل بودنش اونو شکسته در سطل اشغال انداخت و ضمن اینکه در حین خروج از اتاق برای بار اخر مرتب بودن اتاقو از،نڟر میگذروند از اتاق خارج شده به جمع خوشحال مهمانها پیوست …
 
 
پــــــــــایـــــــــــان

 
نوشته: زهـــــــــــــــره

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *