این داستان تقدیم به شما

ادمین: دوستان عزیز باز هم بنا به رسم قدیمی و همیشگی هر از چند گاهی میکروفون رو میدیم دست یک استاد غارگوز دیگه که همه رو مستفیض کنن. انگلیسی هم بلده در حد دیکشنری آکسفورد و گوگل ترنسلیت. سایت شهوتناک در صورت شاشیدن یا ریدن به خودتون به دلیل خنده ی شدید هیچگونه مسئولیتی را نمیپذیرد. این شما و این هم رفیقمون جاسم.نظرات شما بدون سانسور منتشر خواهد شد.
***
 
زمستان ۱۴۰۰ آخرین دادگاه طلاقمون بود از دست زنم خلاص شدم همه مهریه اش را یک جا قبلا هشت سال پیش داده بودم و شاهد داشتم و امضا گرفته بودم که ادعا کرده بود ساختگیه که محکوم شد باز پنج تا سکه هم اضافی دادم و سند باغی در اطراف رباط کریم را بنامش زدم خوشبختانه بچه نداشتم چون یک پسر از ازدواج اولم با دوس دخترم که ازدواج سفید بود داشتم پیشم بود که شقایق باهاش مشگل داشت که بیشترین علت طلاق همین بود
اواخر بهار ۱۴۰۱ شبانه بخاطر حضور در جلسه مجبور شدم از آخرین پرواز تهران بندرعباس پرواز کنم بلیطم اوکی نشد لیست انتظار نفر اول بودم که خوشبختانه تونستم پرواز کنم بغل زن و شوهری نشستم اول فکر کردم زنه ایرانی نیست منم تیپم کاملا اروپایی است تا نشستم به خانمه گفتم
Hello madam! Sorry!
خندید با لهچه گفت
Hello, I am Iranian
گفتم
I am Iranian too, I wish you a good trip
گفت
Thank you dear
گفتم
You speak good English, I enjoyed it very much. You have a beautiful accent
با کمی فکر کردن و تحمل گفت
Sorry, I know very little English
میدونستم حرفه ای بلد نیست ولی ادامه دادم تا بهانه ای بشه هم صحبت بشیم خیلی زیبا و راحت بود سینه هاش سفید خوردنی تا جابجا میشد هلال دورشو می دیدم مانتو نداشت با بلوز و تاپ بود شکم و نافشم معلوم بود بدون روسری با موهای طلایی فراوان
گفتم
It doesn’t matter, talk until you get used to it
گفت
Please translate, I didn’t understand!
گفتم مهم نیست حرف بزن تا عادت کنی
گفت Ok
پرسیدم
What is your name?
گفت
My name is Sanya
گفتم
Your name is beautiful like yourself!
گفت
Thank you ,What is your name?
گفتم سورنا
گفت سونیا با سورنا چقد هم وزنن!!!
گفتم همینو انگلیسی بگو
گفت سخته تو بگو
گفتم
Sonia and Sorena are the same weight!
Or Sonia and Sorena are so similar! Did you understand?
گفت Yes
گفتم
You are so similar to Europeans!
گفت And you too

گفتم سونیا چیطو به تو گیر ندادن؟ سونیا گفت میتونی از خودشون بپرسی. صد بار بهت گفتم که… شت برگردیم سر داستان خودمون.

خلاصه تا برسیم بندرعباس هفت جد و آبادشم امار گرفتم دونستم لیسانس مامایی داره شوهرش که اصلن بهش نمی‌اومد تولیدی لباس کودک داره تو تهران تولید می‌کنه مارک خارجی می‌زنه به قشم میفرسته بنام خارجی باز به تهران با قیمت چند برابر بر می‌گرده که این وسط تولید کننده هم سهمی از آن می‌بره اغلب بازارشان کساد است.
گفتم سونیا من تو بندرعباس دفتر دارم و یک واحد 300متری موبله بیا با شوهرت اونجا را ببین کلید میدم پول هتل ندین با هم دوست باشیم همه این ها را انگلیسی بهش با جملات ساده گفتم یخ زبانش شکست روانتر حرف زد به شوهرش توضیح داد مهندس همچین پیشنهادی را داره اونم گفت آخه مزاحم میشیم تو کونم عروسی گرفتم که چه راحت قبول کرد شب ساعت 12 هواپیما نشست سه تایی رفتیم مهمانسرایم که تو آزادگان است خیلی سوپرایز شدن دیدن از مجهزترین هتل ها هم مجهز تره
اسم شوهرش مجتبی بود تا رسیدیم همه دوش گرفتیم هر کی تو اتاقش من زودتر دراومدم میوه و شکلات و ابمیوه دو نوع مشروب گذاشتم رو میز نشستیم هردو اهل مشروب بودن ویسکی زدیم با لیوانهای پر با یخ سودا تو لیوان دوم هر دو مست شدن منم گرم و سرحال پیک سوم را دیگه با تلوتلو خوران دادن بالا خدا حافظی کردن رفتن اتاقشون چند دقیقه بعد لباس خواب تنم در اتاقشون را زدم دوغ تگری بدم بخورن البته بهانه ام دیدن سونیا بود حدس می‌زدم با لباس خواب باید باشه، سونیا با لباس خواب که بالای زانوش بود و شورتش از زیر آن مشخص بود درو باز کرد پرسید
Did you not sleep like me?!?
No my love.
Mojtaba slept until morning.
دستشو گرفتم گفتم
Come on, I can’t sleep, let’s talk
تا دسشو گرفتم تلو خوران از دوشم آویزون شد درو بستم رو کاناپه بغل هم نشستیم دو لیوان دوغ ریختم رفتیم بالا سرشو گذاشت رو سینم بغلم کرد بلندش کردم رفتیم اتاقم خودشو انداخت رو تخت لخت شدم لپ های باسنشو بوسیدم شورتشو درآوردم برگشت پیراهن خوابشو در اورد هر دو کامل لخت شدیم رفتم لای پاش کص تمیز و بسیار زیباشو لیس زدمو انگشتمو کردم سوراخش چوچولشو مک زدم طولی نکشید کمرش برد بالا تشکو چنگ زد ادامه دادم ابش مثل شیر اب داغ ریخت تو دهنم همشو خوردم گفت کیرتو میخوام که کشیدم بالا مچ پاهاشو گرفتم گذاشتم دوشام کردم تو کصش به راحتی رفت توش چون پر اب بود
یک دقیقه نشده ابمو تو کصش خالی کردم تا صب پیشم موند دو بارم گاییدمش الان تقریبا یکساله چه در تهران چه در بندر عباس شوهرشم میدونه میگامش زبان انگلیسیشو تقریبا تکمیل کردم همیشه با هم انگلیسی حرف می‌زنیم سونیا عملا زن منه قانونا زن مجتبی بارها خواسته از من بچه دار بشه راضی نشدم از مجتبی هم نمیخا ابستن بشه چند بار بحثشون بالا کشیده قصد جدایی دارن مجتبی حاضر نیست مهریه‌اش را بده سونیا هم حاضر نیست ببخشه و جانشو آزاد کنه مهریه اش سنگینه من بتونم بدم اضافه بر مهریه تعهد محضری گرفته که سرقفلی کارگاهش مال سونیاست. عکس سونیا رای هم میذارم که خودتون ببینین، او عینک ریبونشم مال مویه.

نوشته: جاسم ضد لاف
روی عکسش کلیک کنین اما روی کسش کلید نکنین.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *