این داستان تقدیم به شما
۸ ماه بود از ازدواجشان میگذشت دعوا و مرافه شون علنی شد شنیدم به مامانم گفت پسرت مرد نیست صدها بار گفتم گفتی علاج میشه چرا منو بیچاره کردی؟ چرا صادقو زنش دادی؟!!!نمیدونستن من تو اتاقم فریبا خیلی رک به مامان گفت صادق فقط یک شب مرد بوده و هر چه دکتر رفتیم فایده ای نداره اون شب اولم که قرص و هزار کوفت و زهرمار خوردش دادین! فریبا مامانو تهدید کرد اگه مهرمو ندید تو خونتون یک دقیقه نمیمونم مهرمو میخام میمونم تا بلکه بتونه مرد بشه!!
مامان هم هی زمان میخواست و داستان می بافت تا حرفشان تمام شد مامان رفت خونه خاله فریبا اومد اتاقی که من بودم فهمید همه حرفاشونو شنیدم من دو سال کوچکتر از صادق بودم گفت مرتضی از کی اینجایی گفتم همه حرفاتونو شنیدم
من از روزی که فریبا را خواستگاری کردن عاشقش بودم و شب و روزمو با فکر کردن به فریبا میگذراندم گفتم فریبا صبر کن تا صادق درمون شه ، گفت تازه درمونم بشه فکر میکنی مگه چقد مردونگیش قدشه!؟
گفتم چقده؟ گفت اندازه پنج شیش سانت! گفتم الکی میگی گفت یعنی تو هم مثل مامانت تا حالا مال صادقو ندیدی؟ گفتم نه اصلن تا حالا ندیدم گفت قبول مامانت چی؟ گفتم اون تا 8 ، 9 سالگی میدونم دیده مال منم میدونم تا ۱۶ سالگیم دیده الکی نگو نمیتونه قد ۶ سانت باشه
گفت نکنه مال تو هم مثل صادقه؟!
گفتم نه مال من بیست سانتی میشه.
گفت بگو مرگ مامانت ، گفتم به جون مامانم به جون فریبا جونم
گفت ببینم ! از رو شلوار دستمو گرفتم که شل شده اش بغل رونم بود
گفت دربیار ببینم
گفتم خجالت میکشم گفت دروغگووو تو هم الکی دستتو گرفتی پارچه شلوارت خر خودتی!
بند اسلشمو باز کردم شورت تنم نبود تا زانوهام دادم پایین وقتی کیرمو دید از تعجب چشاش گرد شد! گفت وااااا چه بزرگه؟!!! دستشو زد به کیرم ، دست زدن همانو سفت شدنش تو یکی دو ثانیه همون! دیگه ولش نکرد با کیرم ور رفت شلوارم افتاد پایین، بقلم کرد کیرمو گذاشت لای پاش لبمو کرد تو لباش فشارم داد عقب عقب رفتیم سمت کرسی تا رسیدیم هلم داد رو کرسی خوابیدم پاهام اویزون کیرم عینهو برج علم شد شلوارشو در آورد گفت بکووون تو کسم تا پاره اش کنی دیگه طلاق نمیگیرم صادق برام مرد
یه پاشو دراز کرد رو کرسی کیرمو با دستش کرد تو کسش که خیس اب بود و داغ نوک کیرمو چند بار توش کردو درآورد داشت ابم می اومد انگار فهمید هر چه فشار داشت با کسش رو کیرم اورد انگار کیرم جایی را برید و ترررقی کرد و تا خایه ام رفت تو کس زنداداشم فریبا از درد جیغی زد و همانجا هم آبم با فشار مثل فواره ای ریخت تو کسش وحشیانه حمله به لبام کرده و با یک ولع خاصی لبامو خورد پشت سر هم گفت جووون فدای کیرت فدای ابت آخرش پارم کردی نوش جونت !فدات بشم و این حرفا کیرم تا ته تو کسش بود گفت پردم سالم بود پارهاش کردی دیگه مال تو شدم فدات بشم! خودشو رو من با فشار رو کیرم تکان تکان داد و کسشو به بیخ کیرم مالید منم مورمورم میشد تا خودشم ارضا شد بدنش خیلی زیبا لرزید رنگش سفیدتر شد و چشمان هزار برابر زیباتر شد دهنش باز و چشاش انگار داره خواب میره یه حالت خاصی با حرکان لباش و صورتش شد که صد چندان زیباترش کرد تا افتاد روم گفت فشارم بده باسنمو چنگ بزن فشارم بده ! روم دراز کشید بدون اینکه هر دو بدونیم نگو مامان برگشته در اتاق که باز شد منو فریبا هردو بدون شلوار کیرم تو کس فریبا مچ هر دوی ما را گرفت
فریبا هول هولکی پاشد تا شلوارشو بپوشه خون منو آب خودش تا مچ پاهاش رسید بله زنداداش ۸ماه هنوز پردش سالم بود خون قرمز زنده نشان از آن میداد !
مامان هاج و واج نگاه میکردو نفرین ناله منم انگار زدنم برق دستام جلوم بودو توان پا شدن و شلوار پوشیدن نداشتم تا مشت زنان فریبا را برد بیرون منم شلوارمو پا کردمو موبایلمو ورداشتم فرارر
تا نصف شب کسی زنگ نزد دیدم فریبا زنگ زد بیا خونه خبر خوش دارم گفتم مامان ابرومو می بره
گفت مامان نیست راضی شد تا زن تو باشم!!! گفتم مگه میشه گفت اره با صادق حرف زد گفت فریبا هر دوپاشو تو یک کفش کرده که طلاق میخام ۱۱۰ سکمو میگیرم تو هم که دکتر اب پاکی را ریخت دستمون گفت تازه اگه نعوذ هم بشه که به این زودیا نمیشی ممکنه بچه دار هم نشین فریبا راضی شد زن مصطفی بشه منتهی طبق شرع از امروز باید عده نگهداره تا عقد مصطفی کنیم
گفتم صادق چی گفت؟! گفت خوشحالی کرد گفت مامان کار خوبی کردی منکه مریضم بخدا دلم به فریبا میسوخت خودت نمیذاشتی جدا شم !
بله به راحتی فریبا زنم شد تو فامیل خیلی سرکوفت شنیدیم با تولد نخستین فرزندمان فعلا دیگه کسی حرف از نامردی و چرایی نمیزنن منو فریبا تو خونه مستقل زندگی میکنیم هنوزم که هنوزه صادق معالجه نشده.
ممنونم که خوندین
مصطفی از مشهد
اینم عکس کیرم که فکر نکنین دروغ میگم. رو عکس کلیک کنین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید