این داستان تقدیم به شما
راستش من پزشک هستم و از لحاظ موقعیت شغلی و مالی از برادرم بهترم ولی به خاطر اینکه برادرم ازدواج کنه یکم کمکش کردم…
یه روز زنش اومد خونمون که توی نظافت خونه یکم به مامانم کمک کنه،ظهر من رسیدم خونه ولی برادرم تا عصر کار بود،رسیدم خونه زن بردارم یه ناهاری گذاشت جلوم و با کلی عشوه و ناز که هرکسی را حشری میکرد،داشت حموم را تمیز میکرد،مادرم رفت با ماشینش فروشگاه و بیاد،اومدم توی سالن تلویزیون ببینم،دیدم لای در حموم باز بود گفتم شیما خانوم زیاد خودتون را اذیت نکنید،گفت نه اشکالی نداره،میشه یه لحظه اون چهار پایه را بدید به من،گفتم البته،الان میدم،گفتم میگذارم پشت در حموم،گفت اگه بیارید داخل ممنون میشم،لای در دیدم با شورت بود و سوتین،گفتم مثل اینکه شما لباس ندارید من نمیام تو،گفت اشکالی نداره بیاین داخل..
رفتم داخل،گفت میشه دست من را بگیرید برم بالای چهار پایه،گفتم خودتون را اذیت نکنید بگذارید من انجام میدم،گفت نه این چه حرفی هست،شما خسته اید،گفتم برید بالا من حواسم هست،داشت می افتاد زیر باسنش را گرفتم،دستم رفت زیر خط باسنش،قلقلکش شد و خواست بیفتد، بغلش کردم،خندید و گفت آقای دکتر ببخشید مزاحم شما هم شدم،مامان کجا رفت،گفتم: رفتن خرید ،میخواین شما یه استراحتی بکنید من انجامش میدم،گفت خیلی ممنون،کاش همه ی مردا مثل شما بودن،گفتم چطور،گریش گرفت و اومد بغلم،گفت من خیلی شما را دوست دارم،گفتم مگه با برادرم مشکلی دارید گفت یکم،گفتم بیاین بشینین صحبت کنیم ببینینم چی شده،گفت اخه الان مامان میاد،گفتم نترسید کلید نداره،ایفون را میزنه!گفت خوب خیالم راحت شد،گفت آخ پام گرفت،میخواست بشینه روی زمین کف حمام گفتم نه اینجوری با لباستون،خدایی نکرده عفونت میکنید،بگذارید من میبرمتون،بردمش روی تخت،گفتم کجاش درد میکنه گفت زیر زانوم.
گفتم بر عکس بخوابید ببینم،پشت پاهاش یکم واریس داشت،ماساژ دادم و یکم بهتر شد،گفت آقای دکتر من یه چه وقتی هست این کشاله رانم یکم بالا اومده و زیر دلم درد میکنه،گفتم شورتتون را بزنید پایین،دقیقا بالای اندام تناسلیش فتخ زده بود بیرون،بهش گفتم که باید عکس بگیرید و اگه لازم شد جراحی کنید،گفت آقای دکتر برای سیاهی الت تناسلی چکار کنم،گفتم شورتون را کامل در بیارید،در که آورد دیدم سوراخ باسن و زیر خط بین باسن و الت در حد خیلی کم تیره داشت میشد،برای اون هم تجویز کردم،گفت: آقای دکتر چه طور انزال را به تاخیر بیندازیم،هم خودم هم داداشتون ،گفتم شما هم زود انزال میشد گفتنه خیلی زود در حد 40 دقیقه،گفتم اگه میخواین به تاخیر بیفته باید اضطرابتون را درمان کنید به اضافه کار روی عضلات زیر خط بین سوراخ باسن و آلت تناسلی،گفت چجوری،گفتم اینجوری و فشارش دادم.
گفتم مدام باید شما این ناحیه را چه خودتون،چه داداش منقبض کنید،گفت شما چه قدر خوبین آقای دکتر و شروع کرد به مالوندن آلتش روی تخت که خوابیده بود،گفتم شما کامل ارضا میشید؟ یا نه،گفت نه آقای دکتر مردا کلا به فکر خودشون هستن!با اون وضع شالاپ و شولوپی که راه انداخته بود حشری شدم و به ناگاه رفتم لبش را بوسیدم،هیچی نگفت منم لباسم را در آوردم و شروع کردم به سکس،وسط سکس بود ایفون زنگ زد،رفتم دیدم مامان نیست غریبه هست،ادامه دادم تا ارگاسم زن بردارم،و خودم آبم را در دستمال ریختم،بهش گفتم اینجوری با داداش سکس کنید تا هر دو راضی باشید…
نوشته: دکتر ارنست
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید