داستان سکسی چیز داغ

این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان من آرش هستم 24 سالمه تعریف از خود رو وللش هیچ گوهی نیستم بریم سر اصل مطلب ما یه همسایه داریم که فامیله و یه دختری داره به اسم نازنین که از 18 سالگی گرجستان درس میخونه و زندگی میکنه والانم 26 سالشه و این نازنین ما هر 4 ماه یه بار! میاد ایران پیش خانوادش!
 
دختری ناز تو دل برو و از اندامش هرچی بگم کم گفتمه مربی ورزش یوگا در گرجستان و استاد ماساژه . قد 170 هیکلش فوق العاده سکسی که ادم با دیدنش بیهوش میشه برای همین به عنوان متخصص بیهوشی هم کار میکنه. سینه هاش 85 پوست سفید چشماشم عسلی روشن بعضی‌ وقتا هم عسلی خاموش.
داستان از این جا شروع شد که یه روز ما طبق معمول داشتیم میرفتیم سرکار صبح طرفای ساعت 9 بود که اومدم سوار ماشین بشم برم بیرون دیدم بله پراید باباش زیر پاشه و زده جلو آپارتمان و پیاده شده ماشین اول صبح  جوش اورده و خیلی ناراحته. آخه شبش هوا ۹۵ درجه داغ بود و تا خواسته صبح ماشینو روشن کنه ماشینشم یهو جوش اورده. زدم بغل رفتم پیشش گفتم چیشده اونم عصبی داد و بیداد که عجله دارم زنگ زد به باباش اومد سوییچ رو ازش گرفت خواست زنگ بزنه آژانس من بهش گفتم نمیخواد کجا میری خودم میبرمت اونم گفت باید 9:30 محل صدور پاسپورت باشم ساعت 9:20 بود آقا ماهم تو دست فرمون آخرشیم اون گفت نمیرسیم من بهش گفتم غمت نباشه جوری بردمش که 9:27 دقه رسید اونجا انقد ذوغ!  کرده بود که یه بوس از لپمون گرفت و رفت .اقا ما اون روزمون به سختی شب شد همش تو فکر لب های ناز و نرمش بودم . اها اینم بگم ما آپارتمانمون کلا 4 واحده که همه فامیلیم و نازنینم خیلی راحت با تاپ و شلوارک میاد تو حیاط ورزش میکنه .
 
ما یه روز صبح زود پاشدیم بریم نون بخریم همه خواب مجتمع هم در سکوت به سر میبرد اومدم پایین تو پارکینگ دیدم نازنین داره ورزش میکنه رفتم پیشش گفتم چطوری استاد خندید و گفت ما هنوز استاد نشدیمه منم بهش گفت اره از شکم شش تیکه و این رونای ماهیچه ایت معلومه یه خنده ناز زد گفت کجا میری گفتم میرم نون بگیرم گفت وایس منم بیام اقا توی راه از ما بازجویی کرد که زید میدا چه خبر گفتم بابا کو زید اونم گفت اره جون خودت .
من نازنین رو خیلی دوست داشتم اونم متوجه رفتارمن نسبت به خودش شده بود وقتی برگشتیم و رسیدیم خونه شماره اش رو داد بهم گفت شب پیام بده کارت دارم منم بهش گفتم چشم استاد خندید رفت خونه . ما مردیم تا شب شد زودی پیام دادم بهش دیدم ج داد سلام عسلم من تعجب کردم بعدش کلی حرف زدیم ساعت نزدیک 5:45 دقه صبح بود که داشتم باهاش حرف میزدم که یه جمله بهش گفتم که نازنین تو خیلی خوشگلی از روزی که تو ماشین منو بوسیدی دلم داره میترکه برام شدی رویا اینو گفتم بهش و دیدم چند دقه ج نداد قلبم داشت می ایستاد بعد سریع نوشتم ببخشید غلط کردم که دیدم نوشت بیا تو پارکینگ اقا ما با ترس و دلهوره رفتیم تو پارکینگ دیدم عصبی رسیدم پیشش تا بهش خواستم بگم ببخشید دیدم با دست چنان زد تو صورتم که تخمام چسبیدن زیر گلوم .

 
برگشتم برم بالا که دیدم چیز داغی اومد رو شونم برگشتم نگاه کردم دیدم کیر حسن آقا قصاب… نه‌ یعنی‌ منظورم این بود که دست نازنینه هنو کامل برنگشته بودم که لباش چسبید به لبام داغی لباش به حدی بود لب گرفتن رو برام سخت کرده بود فقط دیدم گفت آرش عاشقتم و هر چی دارم مال تو و خودش و شل کرد تو بغلم منم با ولع خاصی لباش و میخوردم تاپش رو در آوردم و یه سوتین قرمز داشت اونم باز کردم افتادم به جون سینه های سفید خوش فرم و سفتش تا جون بر لبام داشتم خوردمشون دیدم موهام رو گرفت و محکم کشید و گفت آرش کسم کسم رو بخور و وجودم رو آتیش بزن شلوارش رو کشیدم پایین شرت ست شده با سوتینش رو دراوردم دیدم داغ و خیس و بوی خوبی میده یه زبون به چوچولش کشیدم یه آه کشید دوباره رفتم سوراغ سینه هاش بعد برگشتم رو کسش یه زبون کشیدم مکث کردم همین کار چند بار تکرار کردم داشت عذاب میکشید دیگه به اوج شهوت رسیده بود و اون جا بود چنان به کسش حمله ور شدم که هیتلر به دنیا حمله ور نشده بود

 
نشوندمش رو صندوق عقب ماشین و جوری کسش رو میخوردم که داشت جیغ میکشید تاپش رو تو دهنش گذاشت بود و جیغ میکشید بعد 2 دقه خوردن دیدم چنان لرزید که انگار ماشین رو ویبره بود بعد از ارضا شدن اومد تو یه چشم بر هم زدن لختم کرد اومد کیرم رو بزاره تو دهنش گفتم وایس پریدم از تو ماشین یه قرص تاخیری اوردم انداختم بالا من کیرم 22 سانت و نسبتا کلفته کیرمو که دید تخم کرد یه نگاه به کیرم کرد و یه نگاه کسش پرید جوری برام ساک میزد که داشتم بیهوش میشدم از دهنش کشید بیرون گفت بزار که دارم دیونه میشم و منم سرش رو گذاشتم دم سوراخ کسش یه کم مالوندم به چوچولش داشت میمرد داد زد بکن تووووووووووش که منم محکم فشار دادم یه لحظه احساس کردم قلبش ایستاد
 
دیدم از ته گلوش یه آه بلند کشید و لرزید و بازم ارضا شد منم محکم شروع به تلمبه زدن کردم که هی سینه هاشو مک میزدم و لب میگرفتم بعد 10 دقه تلمبه زدن در اوردم بهش گفتم تف بنداز لا سینه هات و کیرم رو گذاشتم لاشون و بازم تلمبه زدم سر کیرم میخورد به چونش بعد برش گردوندم یکم با سوراخ کونش ور رفتم بهش گفتم میخوام بزارم تو کونت گفت بزار و منم گذاشتم سخت میرفت و اونم چنان جیغ میکشید که رگا گردنش زده بودن بیرون بلاخره بعد 5 دقه دردش خوابید و داشت لذت میبرد منم 10 دقه تلمه زدم دوباره کردم تو کسش دیگه این دفع چنان تلمبه میزدم که صداش تو پارکینگ بلند شد بعد 15 دقه بهش گفتم نازنین آبم داره میاد که دیدم گفت همونجا خالیش کن منم با فشار ریختمش تو و افتادیم رو زمین و لب تو لب یه نیم ساعتی همجور موندیم تا جون گرفتیم بعدشم لباس پوشیدم من رفتم خوابیدم اونم همینطور بعد 2 ماه هم باهاش ازدواج کردم و رفتیم گرجستان . و ۲ ماه دیگه باید برگردیم ایران و همین‌جور هی‌ باید بریم گرجستان و بیایم ایران ،هی‌ بریم ، هی‌ بیایم، حالا پول منو بده، کار دارم، می‌خوام برم… شرمنده اگه خوب نبود . ایشا…. داستان های بعدی رو هم وقتی از صوفیه ( پایتخت گرجستان) برگشتیم براتون تعریف می‌کنم.

 
 
نوشته: سید غلامرضا جلقوی اصل گرجستانی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *