این داستان تقدیم به شما

سلام به همه دوستان . اول از خودم بگم احسان هستم الاان 29 سال سن دارم مجردم شغلم آزاده این خاطره ماله همین چند ماه پیشه…
 
من دوتا خواهر دارم که هر دوشون از من بزرگترن اولی 11 سال و دومی 4 سال هر دوشون هم ازدواج کردن داستان من مربوط میشه به خواهر بزرگم که اسمش مریم مریم دو تا بچه داره و شوهرش هم کارخونه میره کارش شیفتیه چند وقتی بود که تو فکرش بودم چند باری هم با سوتین دیده بودمش ولی هیچ وقت به خودم اجازه نمیدادم که فکر سکس رو باهاش بکنم خلاصه سرتون رو درد نیارم یه شب تو تلگرام یه جک براش فرستادم اونم جواب داد البته یه جک خیلی معمولی خلاصه شروع کردیم چت کردن گفت چه خبر گفتم هیچی سلامتی گفتم امروز محل کارم یه خانومی گوشیش رو جا گذاشته بود منم فوضولیم گل کرد و رفتم سره گوشی خانمومه خواهرم گفت کارت اشتباه بوده بعدش گفت چی بود تو گوشیش حالا گفتم وقتی رفتم تو گالریش تعجب کردم گفت چرا گفتم اخه تو گوشیش چند تا فیلم بد بود من فکر میکردم فقط پسرا تو گوشیشون فیلم سکسی دارن نگو که خانومهام بله گفت وای مگه میشه مگه داریم و کلی خندیدیم
 
دیگه ساعت 12 شب بود خلاصه اخرش گفتم من خوابم میاد گفت زیاد فکرشو نکن گفتم فکر خانومه رو گفت نه فکر فیلم رو کار دستت میده و من خندیدم گفتم وای معلوم نیست امشب خواب کیو ببینم برم چندتا فیلم ببینم و بخوابم یهو پیام داد فیلم بد گفتم اره گفت منم میخوام تا نوشت منم میخوام قلبم داشت وای میستاد منم نوشتم چطوریش رو میخوای خشن احساسی گفت قشنگ باشه منم چندتا فیلم سکسی با حال ب ای خواهرم فرستادم بعدش دیگه ساعت 1 شده بود پیام دادم دیدی که جواب نداد منم خوابیدم فردا شبش دیدم انلاین پیام دادم سلام چطوری جواب داد خوبم مرسی نوشتم براش فیلم ها رو دیدی نوشت اره گفتم خوب بود گفت هی بدکی نبود گفتم چرا جواب ندا ی گفت خوابم برد ببخشید خلاصه این جریان گذشت تا یک هفته بعدش البته تو این یک هفته یه بار اومد خونمون ولی من خیلی عادی برخورد کردم دوباره یه شب دیگه پیام براش دادم بیداری گفت اره خلاصه با هم چت کردیم دیگه حرفامون خیلی سکسی شده بود جک سکسی و از اینجور چیزا یه شب هم یه داستان سکسی واسش فرستادم بعدش که خوند گفت این داستانا خیلی باحالتره منم گفتم اره

 
خلاصه رومون تو روی هم باز شده بود خوب بگزارین از خصوصیات آبجیم بگم یه زن 40 ساله قد 175 وزنش 80 باسن خوشگل رنگ پوستش گندمی با رونهای نسبتا درشت سینه 85 و صورت خیلی خیلی خوشگل چشمای درشت خلاصه یه شب عروسی دختر برادر دامادمون بود عصرش خواهرم زنگ زد گفت کجایی گفتم مغازه گفت میتونی بیای منو ببری ارایشگاه گفتم باشه رفتم بردمش ارایشگاه بعدش گفت وقتی زنگت زدم بیا منو ببر خونه که اماده بشم و برم عروسی خلاصه زنگ زد رفتم اوردمش دره خونشون گفت بیا تو تا من اماده بشم لباس بپوشم بریم عروسی گفتم باشه البته تو این چند وقتی که چت میکردیم عکسای خودش رو برام میفرستاد و ازم نظر میخواست که میگفتم خیلی خوشگلی و از این حرفا یه شبم بهش گفتم سینه هات خیلی خوشگله و تعریف ازشون کردم ولی زیاد وارد جزییات نشد بگزریم رفتم تو خونه رفت تو اتاق تا اماده بشه یهو اومد بیرون دیدم با سوتین رفت تو اشپزخونه و اومد دوباره رفت تو اتاق بعدش صدام کرد گفت این گردن بند رو برام ببند منم براش بستم و نشستم روی تخت

 
داشتم نگاهش میکردم گفت چند روزه خیلی شونم درد میکنه رگش انگاری گرفته گفتم میخوای ماساژش بدم گفت یه زره ماساژ بده اون با سوتین بود یه سوتین قرمز منم اومدم پشتش و شروع کردم ماساژ دادن دیدم هیچی نمیگه گفتم خوبه گفت اره بهتر شدم روی شوخی گفتم جای دیگه هم اگه درد میکنه بگو که بمالم کلمه مالیدن رو که گفتم یه جوری شدش خندید و گفت مرسی نه بعدش گفتم اووووو عجب سینه هایی یه زن برای من پیدا کن که سینه هاش شبیه خودت باشه روبه من شد گفت سینه هام قشنگه گفتم عالیه گفت میخوای ماساژشون بدی گفت اره خندیدو گفت خیلی پروییا گفتم چیکار کنم و خندیدم اروم بهش نزدیک شدم و سینه هاش رو از پشت گرفتم دیدم چیزی نگفت شروع کردم ماساژ دادن چشماش رو بسته بود و داشت حال میکرد 3 دقیقه ای ماساژ دادم کیرم هم داشت شلوارم رو پاره میکرد از پشت کامل بهش چسبیده بودم بعدش برشگردوندم بهش نگاه کردم خندید و گفت خوب بود گفتم اره ابجی گلم یه بوس به لبش کردم گفت مواظب باش ارایشم خراب نشه خلاصه کیره منو شروع کرد مالیدن هیچ حرفی نمیزدیم فقط همو ماساژ میدادیم اوردمش رو تخت شلوارش رو در اوردم وای یه شرت قرمز با سوتینش ست بود فقط اخ و اوخ میکرد خوب کسش رو از رو شورت مالیدم دیدم خودش رو خیس کرد قلبم داشت منفجر میشد
 
گفت دوست دارم داداشی گفتم منم دوست دارم سوتینش رو باز کردم شروع کردم خوردن سینه هاش خیلی خوشمزه بود بعدش اومدم پایین شرتش رو در اوردم شروع کردم کسش رو خوردن هی اخ و اوخ میکرد میگفت جونم بخور داداشی اخ اوخ وای وای دارم میام بخور عزیزم بخور کس ابجیت رو وای وای احسان گفتم جونم گفت میخوام گفتم چی میخوای گفت کیرتو میخوام بکن منو دارم میمیرم منم لخت شدم یه راست کیرم رو کردم تو کسش کسش خیلی داغ و خیس بود داشتم از شدت هیجان سکته میکردم 30 تا تلمبه زدم داشت ابم میومد گفتم داره میاد گفت بریز تو کسم کسمو پر از اب کن داداشی ابم اومد همش رو خالی کردم تو کسش گفتم ابجی حامله نشی گفت نترس لوله هام رو بستم خلاصه گفت من هنوز ارضا نشدما گفتم الاان دوباره میکنمت نترس عزیزم…

 
دوباره کیرم بلند شد اول گذاشتم لای سینه هاش بعدش دوباره کردم تو کسش این دفعه دیرتر ابم میومد شروع کردم تند تند تلمبه زدن ابجیم هم میگفت جونم داداشی بکن بکن کسم رو بکن عزیزم کیر میخوام بیشتر میخوام اه اه اه اه اه دیدم بدنش داره میلرزه فهمیدم داره ارضا میشه منم تندتر کوبیدم تو کس ابجیم منم با اون ارضا شدم دوباره ابم رو ریختم تو کسش ده دقیقه ای همونجور روی هم بودیمو لب میخوردیم و من قربون صدقش میرفتم بلند شدیم ارایشش یه خورده خراب شده بود خودش رو اماده کرد رفتیم تالار شبش اخر شب پیام براش دادم خوابی یا بیدار پیام داد بیدارم گفت احسان گفتم جونم گفت من خیلی کاره اشتباهی کردم که با توسکس کردم منم دل داریش دادم اونم گفت دیگه این کارو فراموش کن کارمون اشتباه بودش یه جورایی عذاب وجدان داشت البته حق هم داشت خلاصه دیگه از فکرش اومدم بیرون ولی یکی از بهترین و لذت بخش ترین سکس های عمرم بود.
 
 
نوشته: احسان علیخانی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *