این داستان تقدیم به شما

با سلام خدمت تمامی بچه ها. من مدت زیادی تو این سایت داستان ها رو میخوندم , به همین دلیل تصمیم گرفتم یکی از خاطرات خودمو بنویسم که شما بخونید و لذت ببرید البته این رو هم اضافه میکنم که من گی نیستم و این تنها رابطه من با یک پسر بودش که اونم میشه گفت تصادفی بودش.
خوب اول خودمو معرفی میکنم : اسم من حامد هستش الان 27 سال دارم این خاطره برمیگرده به دوران 18 سالگی. در مورد قد و وزن و سایز کیرم هم باید اضافه کنم که نه سیکس پک دارم نه کیر غول وزنم 100 کیلو و قدم 190 سانتی متر هستش اندازه کیرم هم 16 سانته,حالا بریم سر اصل داستان.
***

ماجرا از اینجایی شروع شد که من از سن 16 سالگی تو گیم نت ها کار میکردم و درس میخوندم شرایط زندگی بدی نداشتم اما از پول بیشتر هم بدم نمیومد. نمیدونم از شرایط گیمنت ها اطلاع دارید یا نه اما باید بهتون بگم که همجنس بازی و گی داخل گیم نت ها بیداد میکنه من خودم چون تو اون سن هم یکم درشت هیکل بودم کسی سمته من نمیومد,اما من شاهد تمام چیزا بودم که اتفاق میوفتاد.
تو سن 18 سالگی یکی از روزهای عادی که در گیمنت رو باز کردم حدودای ساعت 10-11 بود که بچه ها اومدن و شلوغ شد,توی چند روز اخیر یه پسری میومد گیمنت خیلی خوشگل حدود 14-15 سالش بود البته مطمعن نیستم پوست سفیدی داشت چشمای سبز لاغر بود اما یه کوچولو بدنش پر بود میتونم بگم واقعا چیزی از دخترا کم نداشت,میومد گیمنت و بازی میکرد منم چونکه باید مغازه رو میچرخوندم با همه بگو بخند داشتم و شوخی میکردم که مشتری ها دوباره برگردن,بچه ها رفیقام میگفتن این پسره حسام امارش در اومده ها مثله اینکه کونه رو داده گفتم حسام؟؟ کی هستش؟ گفت باو همین بچه خوشگله میاد بازی میکنه به پر و پات میپیچه گفتم اهان اون؟ اسمشم خوب چیزیه !!
 
بعد از کلی خنده برگشتن گفتن خوب حامد تو نمیخوای بزنیش زمین ؟ گفتم نه گیمنته نمیشه برای من بد میشه اسمم خراب میشه صاحب گیمنت شوتم میکنه بیرون و کلی حرف دیگه زدیم تا اینکه 2-3 روز گذشت و صبح ساعت 7 بود در گیمنت و باز کردم (من 18 سالگی به یه سری از دلایل از خانواده جدا شده بودم و ترک تحصیل کرده بودم و البته الان همه چیز درست شده ) ساعت 7:15 بود حسام اومد تو من و میگی چشمام 4 تا شده بود این موقع صبح اینجا چیکار میکنه ؟ اومد تو منو نگا کرد بعد گفت آقا حامد شما به بچه ها گفتی که منو کردی؟ گفتم چییی؟؟ چی داری میگی ؟ من همچین چیزی و نگفتم ؟ وقتی نکردم چرا باید بگم کردم؟ یکم نگام کرد بعدش خندید یه هزارتومن داد گفت برام شارژ کن اکانتم رو نشست بازی کردن هی اینورو نگا میکرد. بعد از چند دقیقه گفتش اقا حامد بیا با هم کانتر بازی کنیم گفتم نه حوصلشو ندارم گفت بیا دیگه,بعد از کلی اصرار گفتم باشه

 
رفتم نشستم کامپیوتر کناریش شروع کردیم بازی کردن دیدم داره پاشو میماله به پام به خودم گفتم ولش کن تصادفیه احتمالا (از بس خنگم ) دیدم نه بعد از چند دقیقه کلا پاشو چسبونده به پای من,به خودم گفتم این خودش میخواره بزار ببینم واقعا میخواد یا نه.گفتم بهش شرطیش کنیم؟ هر دستی بکشمت یه ماچت میکنم باشه؟ یه نگاهی کرد خندید گفت باشه ,یه 2-3 دستی کشتمش,ماچ های اولی و دومی اروم بود گفتم کون لقش سومی رو رفتم ازش لب گرفتم ده بخور لبشو هیچ دفاعی هم نکرد از خودش فک کنم شل کرده بود. اون لب های کوچولوی نازشو میخوردم باورم نمیشد الان دارم لبای یه پسر و میخورم,1 دقیقه خوردم یهو برق از 3 فازم پرید یه نفر از جلو در رد شد . سریع رفتم کرکره رو کشیدم پایین تا جایی که میرفت تقریبا کیپ بود اما قفل نداشت دل و زدم به دریا برگشتم رفتم پیشه حسام لباسش یه آستین کوتاه بود و در اوردم یه دستی بهش کشیدم کاملا قفل شده بود هیچکاری نمیکرد.

 
شلوار لی کوچولوشو کشیدم پایین اوف چه کونی داشت نرم کوچولو جمع و جور جوری که لپ های کونش تو جوون میداد گاز بگیری مالوندم کونشو یه کم دیگه بلندش کردم بردمش روی میز(server) گذاشتمش شروع کردم با کونش ور رفتن و میک میزدم بدن و لباشو یه انگشت کردم توش راحت رفت تو بدون اذیت شدن یه نگاه بهش کردم گفتم حسام چند بار دادی؟ هیچی نگفت ساکت بود نگاه میکرد با چشمای سبزش بهم سکوتش ادم و حشری میکرد انگشت دوم و کردم توش رفت سومی و خواستم بکنم تکون میخورد دردش میومد به زور دستمو گذاشتم رو گلوش و انگشت سومو کردم توش نمیدونید یه ثانیه یه جیغی کشید سریع دستمو گذاشتم رو دهنش بعد انگشتمو در اوردم از کونش , جا باز کرده بود انگشت منم کثیف شده بود برگشتم گفتم تو این همه خوشگلی اون موقع کونت چرا اینقدر کثیفه ؟
 
بردمش دستشویی دستمو شستم و شیلنگ و کردم تو کونش و مجبورش کردم همه رو خالی کنه خوب که تمیز شد دوباره انداختمش رو میز و با یک حرکت چکشی توش جا کردم برای اولین بار بود اینقدر حال میکردم نمیدونم چرا کیرم و یهو تا ته کردم توش حس کردم کونشو داره تنگ میکنه قیافشو دیدم انگار روح توش نبود تند تند نفس میکشید اروم اوخ اوخ میکرد قیافش هنوزم یادمه واقعا دیدنی بود هیچ کدوم از 2 تا دوست دخترام تا اون موقع اینقدر بهم حال نداده بود لاپایی زدنشون, بعد از 3-4 دقیقه کردن واقعا داشتم منفجر میشدم گلوشو گرفتم و تا ته جا کردم توش کل اب و ریختم توش وقتی داشتم ارضا میشدم گلوشو گرفته بودم تمام بدنش داغ بود جوری که داشت منفجر میشد بعد از اون چند بار ازش لب گرفتم و شلوارمو پوشیدم. تمام لباسای اونم تنش کردم کرکره رو کشیدم بالا اونم نشست بازی کردن و تمام روز عادی بود چند بار دیگه هم روزای بعدی اومد که دوباره شروع کنیم نمیدونم چرا اما کلا دست بهش هم نزدم…

***
 
خوب این اولین خاطره من بود که نوشتم اگه دوستان راضی باشن بازم مینویسم ( غلط املایی و غیره اگر چیزی بود به بزرگی خودتون ببخشید ) این اولین و اخرین خاطره گی‌ من بودش تا الان که دیگه اتفاقی پیش نیومده.
 
بدرود تا درودی دیگر

 
نوشته: احمد مولا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *