این داستان تقدیم به شما
سلام اسم من احسان و اسم خواهر بزرگم شهلا يك فأميل كوچيك ٥ نفره افغان هستيم تو تهران زندگي ميكنيم ٢ خواهر دارم كه اسم يكيش شهلا ٢٥ سالشه و خواهر ديگم كه اسمش گل م است اين واقعه هم شيرين ترين خاطره زندگيم هست و هم بدترين…
سكس من با خواهرم كه از من ٤ سال بزرگ تر است أين واقعه ٣ ماه پيش وقتي شد كه من در سايت هاي سكس سكس ميديدم در بین سايت ها يك سايت بود كه در ان چندين مجله سكس خواهر و برادر بود وقتي ان را ديدم واقاً حشري شدم و از ش زياد خوشم اومد همين بود كه به فكر سكس با خواهرم شدم خواهر بزرگم شهلا كه سينه هاي ميانه و كون برابر داره و سفيد هست. از شهلا وقتي خوشم اومد كه روزي تو حمام بود و حمام ميكرد و خونه كسي هم نبود همان وقت بود كه از زير در بهش نگاه كردم و كوس كون زيباشو ديدم اما پس خيلي عذاب وجدان داشتم با خودم ميگفتم كه اون خواهرته نمي توانم با او اين كار را كنم خلاصه روز ها تير شد روز وقته از مدرسه اومدم ديدم خونه كسي نيست رفتم تو اتاقم و شروع كردم به ديدن فيلم سك دا ان فيلم يك برادر با خواهرش سكس ميكرد و كون خواهرش را ميخورد با ديدن ان فيلم خيلي حشري شده بودم و با خود ميگفتم كه بايد كون شهلا را همين تور بخورم و همان روز بياد خواهرم ٣ بار حال كردم.
روزي ناوقت شد بود من فيلم ميديدم رفتم تو آشپز خونه تا كمي أب بگيرم ديدم در اتاق شهلا باز است ديدم كه شهلا با گوشي با يك پسر دارد سخن ميگويد از همان وقت فهميدم خواهرم دوست پسر دارد و هر شب با اون سخن ميگفت من هم هر روز برأي كردن خواهرم نقشه ميكشيدم روزي داشت حال ميكردم خواهرم گل م تو حمام بود وقتي از حموم اومد بيرون منم رفتم تو حمام تا حال كنم…
يه روز داشتم ميرفتم مدرسه كه مامانم گفت ” من و خواهرت(گل م) ميرويم خونه خاله ات كليد را بگير” من كليد را برداشتم و رفتم به طرف مدرسه يكبار باخودم فكر كردم و با خودم گفتم امروز بروم خونه چون كسي نيست با خود حال كنم. ١ ساعت بعد اومدم خونه در را باز كردم ديدم كه كفش خواهرم شهلا و كفش يك پسر تو خونه هست رفتم به طرف اتاق شهلا ديدم كه داره با دوست پسرش لب ميگيري و هم ساق ميزني من زود گوشي خودمو كشيدم شروع كردم از اونا فيلم بگيرم، او داشت خواهرم را از كون ميكرد كير من شق شده بود خيلي حشري بودم خواهرم شهلا داشت چيغ ميزد يكمي چيغ خواهرم مرا حشري تر ميكرد
خلاصه ٣٠ دقيقه بأهم حال كردند و منم ديدم كه كارشون خلاص شده از خونه اومدم بيرون ديدم كه دوست پسر خواهرم رفت منم رفتم خونه در را زدم شهلا باز كرد رفتم لباسمو تبديل كردم و اومدم ديدم شهلا تو حمام رفت من زياد حشري بودم و بيادش حال كردم با خودم گفتم بايد امروز هر چه كه ميشي شهلا را بكنم ديدم شهلا از حمام بيرون شد من لباسمو در اوردم خودمو لخت انداختم روي تخت شهلا وقتي اون اومد تو اتاقش منو كه ديد سريع چشمشو پوشاند و شروع كرد به فحش دادن ميگفت” احمق اين چه كاري هست كه ميكوني بيرون شو از اتاقم و لباستو بپوش” من گفتم “خواهر جون نترس من همه چيز را ديدم بايد با من همان قسم كار كني كه با دوست پسرت كردي” شهلا گفت”احمق داري چه گوه ميخوري بيرون شو از اتاقم من خواهرتم داري چي ميگويي” من كه صبر نميتوانستم بكنم پريدم روش و محكم گرفتم اش اون چيغ ميزد ميگفت “رحام كن بيغيرت احمق نكن من خواهرتم از داري چه كار ميكني” من گفتم”متر خوارم من زياد دوستت دارم ميخوام با تو يك جا شوم ميخوام بكنم ات” او وقتي اين را شنيد شروع كرد به گيريان كردن گفت”نكن تو برادرمي من خواهرتم از خدا بترس نكن” و داشت چيغ ميزد.
فرياد هاي خواهرم منو هشري تر ميكرد گفتمش”امروز هر چه كه ميشي بايد كون زيباتو بكنم و يك خواهر و برادر واقعي و بي همتا باشيم” اون مرو فحش ميداد” بيغيرت از خدا بترس نكن براد نكن گناه داري من خواهرتم” من شهلا رو انداختم رو تخت و با يك دستم دستانش را محكم گرفتم و شروع كردم به ماليدن كوسش اون چيغ گيريان ميكردم من كه با شنيدن صدا خواهرم حشري ميشدم داشتم شروع كردم به خوردن سينه هاش تقريباً نيم ساعت كوس و سينه هاشو مالوندم أونم داش مقاومتش حمار و كمتر ميش و از دست گيريه داش خسته ميشد و فحش ميداد” كوني بيغرت خواهرتم خدا ناترس” من شرو كردم به خوردن كوسش اون چيغ زِد “نكن ترابخدا نكن برادر نبايد اين كار رو بكند خواهرتم” من با شنيدن كلمه ( خواهر برادر) حشري تر ميشدم و گفتم”جووون خواهرم من عاشق كوس كونتم قربان خواهرم شؤم” و كوسشو ١٠ دقيقه خوردم شهلا بيخود شده بود هيچ تكان نمي خورد من رفتم سراغ كون نازش انگشتم رو كردم تو غار كونش و قتي بيرون كردم ديدم يك كمي از گوه خواهرم بحش چسپيدي انگشتمو كردم تو دهنم و شروع كردم به كوردن كونش زبانومو كردم تو غار كونش و داشتم از مزه گوه و بويش لذت ميبردم ديدم كه خواهرم صدا زِد “نكن اين كار رو مردارخور حيوان ” من گفتم”جون خواهرم كونت مزه دار ترين چيزي است كه چيشيده ام”
رفتم رو صورتش داشت صورتش را با دستانش پوشانده بود دستانش را بزور از روي صورتش پس كردم و بزور ازش لب گرفتم (وأي مزه لب خواهر بهترين است) لبان نرمش خيلي مزه دار بود او چيغ زِد و شروع كرد به گيريان كردن من زبانش رو كردم تو دهنم و مي مكيدم و صورتش رو ليس ميزدم اون ميگفت” حيوون لب نگير تورو بخدا نكن” من داشتم كيرمو به كونش مي ماليدم بهش گفتم”خواهرم حالا وقتش است كه بأهم برأي هميشه يكجا شويم” اون گفت”كثيف نكنم تورو بخدا نكن با خواهرت اين كار رو” خلاصه كيرمو كردم تو كونش اون فرياد ميكشيد و من لذت ميبردم كونش خيلي تنگ و گرم بود ٥ دقيقه تول نكشيد كه ابمو اومد ريختم تو كونش و ازش لب محكم گرفتم اون هم بيخود شده بود و هم خسته هيچ تكون نمي خورد. من همينتوري خودم رو بلاي كون نرم خواهرم گريفتم ٥ دقيقه بالاش بودم دلم نمي خواست بلند شوم تا انكه او بلند شد منو از سرش پس كرد و گريه ميكرد هيچ به صورتم نگاه نمي كرد شروع كرد به فحش دادن “احمق بي وجدان كارت راكدي اين كار رو حيوان هم نمي كني بي غيرت” و رفت تو حمام بعد از همان روز با من سخن نمي گويد و من از كارم پشيمان نيستم اين حق آست حق هر برادر است همه برادران بايد از اين نعمت خداوندي استفاده كند خواهر شيرين ترين كس براي برادرش هست .
انسان هاي قبل از ما با خواهران خود ازدواج ميكردند يعني در وقت ادم و هوا .
چرا ما نمي توانيم از اين نعمت برخوردار نباشيم؟
با خواهران تان امتحان كنيد و خواهران برادان تان از شما همين را مي خواهد با انها همكاري كنيد
برادر تان هيچ وقت شما رو رد نخواهد كرد.خواهرم شهلا اگر اين داستان را ديديد لطفً با من اين كار رو بكن من برادرت احسان تورو دوست دارم هميشه ميخوام با تو باشم لطفاً
نوشته: احسان کابلی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید