این داستان تقدیم به شما
سلام. ارش هستم 31 ساله از شیراز…
اسم خانمم مژگان هست.به خاطر شغلم اصفهان زندگی میکنیم……یه خواهرخانم خوشکل و خوش اندام به اسم مهسا دارم همیشه تو کف کونش بودم ولی به خاطر ابروم سراغش نمی رفتم…سال94 مهسا دانشگاه کاشان رشته حسابداری قبول شد به خونوادش زیاد وابسته بود مخصوصا به مژگان،طاقت تنهایی و دوری از اونا رو نداشت به اکثرا آخر هفته ها از کاشان میومد اصفهان خونه ما…..منم حسابی کونش رو دید میزدم …چندماهی گذشت چهارشنبه بود برادر خانمم زنگ زدگفت مامانش سکته کرده بیمارستان هست ازم خواست به مهسا چیزی نگیم حسابی درگیر کار بودم مژگان رو با اتوبوس فرستادم شیراز…
ساعت11شب بود زنگ خونه خورد رفتم در رو باز کردم دیدم مهسا هست تعارفش کردم اومد داخل…گفت مژگان کجاست گفتم دلش واسه مامانت تنگ شده رفته شیراز…گفت چرا به من چیزی نگفت…گفتم یهو هوایی شد فردا میاد برو لباسات رو عوض کن منم یه چیزی اماده میکنم باهم بخوریم…..رفت سمت اتاق خواب یه ماتو تنگ پوشیده بود کون خوشکلش خودنمایی میکرد….با خودم گفتم هر طور شده امشب مهسا رو میکنم ….شام خوردیم سر صحبت رو باز کردم در مورد دانشگاه و…با خنده بهش گفتم دوس پسرم پیدا کردی….گفت دانشگاه جای این کارا نیست….گفتم مثل اینکه خودم دانشگاه رو گذروندم میدونم چه خبره….گفت حتما همش دنبال دختربازی بودی زیرابت رو پیش مژگان میزنم گفتم حالا ما یه چیزی گفتیما…خندید گفت راستش خیلیا دنبال دوس دختر دوس پسر هستن ولی من ترجیح میدم درسم رو بخونم..مدام خمیازه میکشید گفتم ثه اینکه خیلی خسته ای…گفت اره امروز همش کلاس بودم…گفتم بلندشو بریم بخوابیم…
با تعجب گفت بریم بخوابیم؟؟؟ رفتم کنارش نشستم دستش رو گرفتم گفتم اره عزیزم …دستش رو گشید بلند شد رفت سمت اتاق لباساشو بپوشه….دنبالش رفتم گفت اصلا توقع نداشتم…گرفتمش توبغلم گفتم بین خودمون میمونه کسی چیزی نمیفهمه خرابش نکن. فک کن دوس پسرت هستم….گونه هاشو پوسیدم خواستم ازش لب بگیرم خودش رو کشید عقب…گفتم اذیت نکن فقط یه بار….یه کم رام شد گفت ارش میترسم…گفتم نترس خیالت راحت هیچ کس از این ماجرا بویی نمیبره…..خوابوندمش رو تخت، چشماش رو بست شروع کردم لباش رو خوردن … سینه هاشو گرفتم یه کم مالوندم ….مانتوش رو باز کردم یه سوتین قرمز پوشیده بود از کنار سوتینش نوک سینه هاشو خوردم…ازش خواستم ساک بزنه گفت نه نمیتونم….حسابی شهوتی شده بودهمزمان که سینه هاشو میخوردم دستم رو کردم تو شرتش باسنش رو میمالیدم….
انگشتم رو گذاشتم در کونش یه کم ماساژ دادم بعد یواش کردم توش….بیشتر فشار دادم خوشش اومده بود ولی معلوم بود دردش اومده…5دقیقه ای با انگشتام سوراخ کونش رو باز کردم …لباساشو کامل اوردم بیرون…ازش خواستم حالت سگی بگیره و کونش رو بده بالا…کله کیرم رو گذاشتم تو کونش ….اخ و اخوش در اومده بود…خیلی شهوتی بودم ولی خودم رو کنترل میکردم و تلمبه نمی زدم….وقتی احساس میکردم یه کم جاباز کرده ازش میخواستم فک کن میخوای دستشویی کنی بازش کن…یه کم فشار میدادم…تقریبا نصف بیشتر کیرم تو کونش بود…همزمان نوک سینه هاشو میمالوندم …خیلی مینالید….گفتم من خودم ثابت میگیرم خودت تکون بده…یه کم این کا رو کرد گفت خودت یواش بزن خسته شدم…منم شروع کردم به تلمبه زدن تا ابم اومد و ریختم توکونش…..اون شب خیلی حال داد…البته دیگه فرصت پیش نیومد بکنمش
نوشته: ارش جنده کش
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید