این داستان تقدیم به شما

سلام به همه ی دوستای گلم…
***
من لیلام همون که قبلاداستان شب اول ازدواجم وجدایی ازعشقم میلادرونوشتم اینبارمیخوام داستان سکسم بامیلادروکه دوشنبه شب پیش بودروبنویسم بعدازنوشتن داستانم توی سایت یه روزدیدم گوشیم زنگ میخورہ شکه شدم شمارہ ی میلادبودجواب دادم گفت بایدببینمت منم خداراشکراون روزشوهرم رفته بودباخواهرش شهرستان وقراربوددوروزاونجاباشه قبل ازامدن میلادرفتم ارایشگاہ وحسابی خوشگل کردم یه لباس عربی قرمزهم پوشیدم تااینکه ساعت2 میلادامدرفتم دروبازکردم وقتی توچشماش نگاہ کردم داشتم میمردم فکرکن بعدازچندسال یہویی عشقت روببینی…

 
امدداخل نشست وای چه سکوتی من که انقدحرف داشتم نمیدونستم چی بگم فقط یه لیوان شربت دادم دستش وتعارف کردم میوہ بخورہ که گفت مرسی زودبایدبرم بادوستم امدم گفتم چرا ازدواج نکردی گفت هیچ وقت نتونستم کسی جزتورودوستداشته باشم این اولین حرف راستی بود که توعمرم شنیدم بعدهم اومددست کشیدتوموهام گفت لیلاجونم عشقم یه عمرتورویای هم بودیم ولی دوستدارم الان حس واقعیه کنارهم بودن روتجربه کنیم بعدم لباش روگذاشت رولبام شروع کردمکیدن بعدهم ازپشت زیپ لباسم روباز کرد زیرش یه شورت وسوتین قرمزجیغ پوشیدہ بودم لباسم پرت کردیه گوشه شروع کردسینه هام مکیدن طوری که قرمز شدہ بودن ومن روابرا بودم واین اولین لذتی بودکه من ازسکس میبردم…

 
انقدراب ازکسم امدہ بودکه وقتی میلادرفت سمت کسم خجالت کشیدم اونم فهمیدوگفت وااااای عزیزم چی کشیدی بعدم لباسش رودراوردکیرش داددستم طوری میخوردم که اهش رواسمون میرفت بعدکیرش روگذاشت لب کسم وبایه فشارکردداخل کسم انقدلیزبودکه نفهمیدم چطوراون کیربه اون بزرگی توش جاشد هرضربه ای که میزدبرام لذت بیشتری داشت تااینکه برای اولین باربه معنی واقعی ارضاشدم وناخاسته اشک ازچشمام جاری شداونم بعدازمن ارضاشدوابش روپاشیدروشیکمم و اشکام پاک کردوگفت لیلاجونم یبارازدستت دادم قول میدم هرگزتکرارنشه بعدن رفت ومنم خونه رومرتب کردم بعدازاون هرفرصتی گیربیادمیارمش پیشم اماداشتن همیشگی تااینطورداشتن خیلی فرق دارہ اماحیف که نمیشه… میلادعشقم خیلی دوستدارم…
 
مرسی که خوندین

 
نوشته:لیلای میلاد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *