این داستان تقدیم به شما
سارا هستم 22 سالمه سه سال پیش به خاطر یه سری مشکلات مالی دو ماه افتادم زندان زنان تو شهر ری که بدترین سال زندگیم بود…
***
وقتی وارد زندان شدم یه حس خیلی بدی داشتم زنای داهاتی با قیافه های درب و داغون که موقع ورود همه بهم زل زده بودن و با هم راجبم حرف میزدن صداشون کم و بیش تو گوشم زمزمه میشد نگاش کن چه قد بچس اینو واسه چی آوردن…واسه چی آوردنت کوچولو…چن سالته خانم کوچولو… وویی خیلی لحظه بدی بود امیدوارم نصیب گرگ بیابونم نشه. سه چار روزی گذشت عادت نکرده بودم ولی مثل اولم دیگه تحملش سخت نبود تو قسمت ما سه تا زن دیگه بودن که واسه دزدی و این چیزا بودن زیاد با هم کاری نداشتیم تو اتاق روبرو یه خانم تقریبا 37 ساله بود به نام فاطی که فاطی دزده معروف بود همه ازش حساب میبردن سه سال قبل واسه همدستی با دوتا پسر برای سرقت یه طلا فروشی گرفته بودنش میگفتن خودش اسلحه داشته و حکمش سنگین بوده قده تقریبا کوتاهی داشت صورت سفید لاغر موهای مشکی بسته با چشمایه مشکی دماغ دراز خوشفرم داشت باسن و سینه های تپل دستای درشتی هم داشت در کل زن قویی بود یک بار که تو بند تنها بودم و بقیه یک ساعت واسه هوا خوری رفته بودن اومد سراغم و گفت چن سالته دخترم با ترس گفتم 19 سالمه فاطی خانم نوک سینه چپمو با نوک انگشتای قوی دستش گرفتو فشار داد و گفت جووون چه جیگری چه بدنه ترو تازه و جوونی داری
سینه راستمو گرفت تو دستشو محکم میمالید گفت سینه هاتم نرمه ها گفتم آیی گفت جووون دردت اومد عزیزم گفتم چیکار میکنید ولم کن دستشو انداخت تو موهامو پیچید دوره دستشو گفت ولت کنم؟ تازه شکارت کردم تو دیگه مال منی دختر اینو گفتو یه لیس زد از گردنم تا لاله گوشم و لاله گوشمو گرفتو میک میزد از ترسم هیچی نمیگفتم قلبم تند تند میزد و بدنم میلرزید فاطی گوشمو میخوردو میگفت جوون چه خوشمزه ای ناز نازی بعدش متوجه ترسم شد دستاشو گذاشت رو لپامو گفت نترس عزیزم اگه خوب بهم سرویس بدی کارت ندارم خیلیم دوست دارم و هواتو دارم اما اگه بخوای لوس بازی دربیاری و خودتو چس کنی با این تیزی یه خط خوشکل رو صورتت میندازم خیلی ترسیدم همینطور که اشک میریختم گفتم فاطی جوون التماست میکنم هرکاری دستور بدی میکنم در اختیارتم گفت جووون بیشتر التماسم کن جلوش زانو زدم دستشو گرفتم تو دستمو تند تند دستشو میبوسیدم خندیدو دستشو گذاشت زیر چونم منو آورد بالا و وحشیانه لبمو میخورد اووومممم اووممم اووووممممم لبامو گاز میگرفت و محکم میمکید خیلی درد داشتم زبونشو میکرد تو دهنمو و زبونمو محکم میمکید آب دهنش و تو دهنم میریختو میگفت بخوورش جنده گردنمو محکم میک میزد و لاله گوشمو میخورد میگفت جوون عجب دختره خوردنی هستی دیگه مال من شدی اسیر من شدی لباسمو وحشیانه پاره کردو و ستینمو کند ممه هایه کوچولو و سفیدمو چنگ میزد نوکشو فشار میداد و نوکشو گرفتو محکم میکشید من دردم میومدو میگفت آی آخ اونم همش میگفت جانم جووون درد داری بعدش میخندید باهام بازی میکرد نوک سینه هامو وحشیانه انداخت دهنشو محکم میک میزد گاز میگرفت و دندون میزد شدیدا درد داشتم التماسش میکردم آییی دردم میاد آییی و اون محکم تر گاز مگرفت دلمو گاز میگرفت و سینه هامو همه جامو گاز میگرفت منو به پشت کرد شلوارو شرتمو جر داد کون نرمو سفیدم افتاد جلوش محکم میزد در کونم جیغ میزدم و التماس میکردم اما بیشتر حشری میشد میگفت آه جای دستام رو کونت موند چه کونیی داری جنده خانم چه کونییی جنده ی منی تو آره؟ هیچی نمیگفتم محکم زد در کونم پریدم هوا اشکم در اومد انقد درد داشت گفت با تو هستم پتیاره میگم جنده منی تو گفتم آره من جنده شما هستم فاطی گفت بلند تر بگو گفتم جندتونم فاطی خانم کنیزتونم گفت جووون سگ منی تو اسیر من شدی دیگه گفت دوست داری پردتو بزنم؟ گفتم التماس میکنم نه بیچاره میشم فاطی خانم به پاش افتادم ناخنای پاش بند بود و بدون لاک پاشو بوسیدم کف پاشو بوسیدم و التماس میکردم گفت اگه دختر خوبی باشیو هرچی میگم سریع انجام بدی با پردت کاری ندارم اما اگه گوش ندی پامو تا ته میکنم تو کست
گفتم چشم فاطی خانم گفت بخاب و قمبل کن کردم یه تف انداخت تو سوراخ کونمو و شروع کرد انگشت کردنم یک انگشت دو انگشت و کم کم به زور دستشو تا مچ کرد تو کونم کونم پاره شده بود انقد گریه کرده بودم که دیگه نا نداشتم دستاش خونی بود و و شرتش خیس شده بود از حشریت برم گردوند شرته سفیدشو کشید پایین منو و با کونه سفیدو گندش نشست رو صورتم کونش بویه خاصی داشت گفت لیس بزن ببینم کونمو اگه خوب لیس بزنی پردتو نمیزنم از ترسم زبونمو خیس کردمو با ولع کون و سوراخ فاطی رو لیس میزدمو میخوردم تند تند میلیسیدم کیف میکردو میگفت جوون بخور جنده بخور پدرسگ بخورووور آه آه از رو صورتم بلند شد موهامو گرفتو صورتمو چسبوند به کسم یه کس خیلی تپل گوشتی که داغ داغ بود موهاشم منظم زده بود و یکم پشم داشت کسشو با ولع مثه بستنی لیس میزدمو میک میزدم لبه های کسشو میخوردم چوچولشو میخوردم شیکمشو لیس میزم کسشو به صورتم میمالیدو میگفت بخخور کسمو که همچین کسی گیرت نمیاد بخور کسمو توله سگ کس بخور مادرجنده کسه فاطیرو مثه بستنی بخوور رو صورتم نشستو کسشو تند تند تو دهنم میکرد منم هم حشری شده بودم هم میترسیدم با تمام وجود کسشو میخوردم اونم حسابی حال میکرد قشنگ لذت میبرد گفت تند تند بخور کسمو آبم داره میاد میخوام تو دهنت ارضا شم دختر مامانی آبه کسم زیاد میاد باید همشو بخوری
تند تند لیس میزدم جیغ زد و کسشو تو دهنم فشاردادو آب کسش پاچید تو دهنمو خوردم آروم شد همینطور که با کس رو دهنم نشسته بود خوابید رومو یه ربعی رو صورتم خوابید بعد بلند شد و گفت پاشو کسو کونتو جمع کن الان جنده ها میان و این شروع یک ماه بردگی جنسی من برای فاطی دزده بود.
نوشته: سارا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید