این داستان تقدیم به شما

خانم قد بلند و جذاب من مثل همه زنهای خوشگل دیگه تمایل غریزی شدیدی داره که با هر تغییری در آرایش و رنگ لاک و مدل لباسش، مورد توجه همه قرار بگیره و معمولا خیلی بهش مزه میده که حس کنه گاهی بعضی از مردها واقعا نمیتونن چشم ازش وردارن!…
همیشه لخت و پتی لباس نمیپوشه ولی اگه جایی باشیم که احساس امنیت کنه، ترجیح میده راحت باشه و چیزی تنش کنه که زیبایی و تناسب اندامش کاملا به چشم بیاد…
 
بارها دیدم وقتی همسرم داره با یه لباس شب مجلسی سرخوش و از ته دل جلوی همه میرقصه، با اینکه حلقه ازدواجش هم دستشه بعضیها دارن یه جوری از تماشای قسمتهای برهنه و انحناهای خوش فرم بدنش لذت میبرن که انگار یه هنرپیشه معروف پورن داره با اون لباس براشون دلبری میکنه!…
البته ناگفته نمونه که انصافا اونم خوب بلده چه جوری یه جماعتی رو دیوونه خودش کنه و وقتی میبینه که بعضیا دارن با نگاههای هوس آلودشون وراندازش میکنن، بد جوری تحریک میشه….
تا یه زمانی خانمم فکر میکرد که من از این موضوع خیلی خوشم نمیاد اما یه روز که سر این صحبتو باهاش باز کردم، فهمید که من نه تنها بدم نمیاد بلکه خیلی هم کیف میکنم که اون داره از توجه و هوس دیگران نسبت به خودش لذت میبره…
از اون به بعد تقریبا هر شب با تصور جزییات صحنه های هم آغوشی مردهای دیگه با خانمم، هر دو به شدت تحریک میشدیم و با شهوت عجیبی از سکس لذت میبردیم…
بعد از مدتی فهمیدیم که بیشتر وقتها هر جفتمون توی فکر چند نفر بخصوص از مردهای دور و ورمون هستیم… با تشویق من بعد از مدتی بالاخره خانمم راضی میشه تا آروم آروم به اون مردها زیاد سخت نگیره و بذاره تا اونها هم یه کمی پاشونو از گلیمشون درازتر کنن!…
ماجراهای عاشقونه جورواجوری بین اونها پیش میاد که تعریفش طولانیه… ولی در نهایت خانمم از یکیشون خیلی خوشش میاد و وسوسه میشه تا باهاش روابط خصوصی تری هم داشته باشه…
 
بالاخره یه روز که خانمم مثل یه عروس حسابی به خودش رسیده و داره از آرایشگاه برمیگرده خونه، تصمیم خودشو میگیره تا در مورد تمایلاتش نسبت به اون مرد با من حرف بزنه…
درحالیکه شال نازک و قرمز رنگش کاملا از روی سرش افتاده، خوشگلتر از همیشه از در میاد توو و میپره توو بغلم… میبوسمش و قربون صدقش میرم… میره لباساشو عوض میکنه و با یه تاپ رکابی و دامن کوتاه مشکی میاد روبروم میشینه روی صندلی… پاهای لخت و سفیدشو روی هم میندازه و سعی میکنه توو حرفهاش یه چیزایی از اون مرد هم بگه، ریتم تند نفسهاش و لحن حرف زدنش کاملا نشون میده که چقدر هیجان زده است و فکرش درگیره… حرفهاش سر و ته نداره و مشخصه که هنوز نتونسته با خودش کنار بیاد اما خیلی دلش میخواد باهاش باشه…
بدون هیچ صحبتی، کنارش میشینم و کلمات بریده بریده و مبهمشو با یه بوسه داغ و طولانی قطع میکنم…
چند لحظه بعد مشغول یکی از هیجان انگیزترین و طولانی ترین معاشقه هایی میشیم که تا اون موقع داشتیم…
در اون لحظات فراموش نشدنی هر جفتمون با تصور و صحبت از انواع اتفاقات شهوت انگیزی که ممکنه بین همسرم و اون مرد پیش بیاد به شدت تحریک میشیم و از یه سکس طولانی با همدیگه حسابی لذت میبریم…
حالا دیگه برای هر دوتامون کاملا روشنه که دلمون میخواد واقعا اون مرد یه جورایی وارد زندگی جنسی مون بشه…
در حالیکه روو به من توو بغلم نشسته با هیجان ازش میپرسم: تماس بگیرم باهاش؟!…
در حالیکه برق هوس رو میشه به راحتی توی چشمای خمارش دید، یه بار دیگه با لبخند شیطنت آمیزی لبهای داغ و قرمزشو روی لبهای من میذاره و بعد از یه بوسه طولانی بدون اینکه چیزی بگه پامیشه و میره یه دوش بگیره…
روی گوشیش مکالماتشونو پیدا میکنم… از روی عکسها و نوشته های بین اونا مشخصه که از همدیگه خیلی خوششون اومده… تا الان بارها با هم قرار داشتن… اون مرد آدم دوست داشتنی، فهمیده و با شخصیتیه… قدش بلنده… هیکلش تقریبا متناسب و ورزیده است… این اواخر خانمم توی حرفهاش یه جورایی سعی کرده اشاره کنه که من بدم نمیاد اونا با هم باشن… ولی ظاهرا اون مرد باورش نشده و میترسه که ادامه روابطشون برای خانمم دردسر بشه…

 
با مرور تمام حرفها و ماجراهای شهوت انگیزی که امروز با فکر اون مرد بین من و خانمم پیش اومده، تصمیم میگیرم براش پیغام بنویسم… میبینم که اونم هست… بعد از معرفی و یه حال و احوال مختصر براش مینویسم که همسرم همه چیو برام تعریف کرده و ما بدمون نمیاد امشب بیای پیشمون… اونم با ترس و تردید بالاخره راضی میشه که بیاد… آدرسو براش میفرستم… یه ربع بعد خبر میده که رسیده جلوی در… براش مینویسم که توی ماشینش منتظر بمونه…
در این فاصله خانمم از حموم در اومده و جلوی آینه قدی اطاق خوابمون داره موهای قهوه ای رنگ و بلند شو سشوار میکشه…
از پشت بدن لخت و نمناک اونو توی بغلم میگیرم و به آرومی سینه هاشو نوازش میکنم…
در گوشش میگم: فکرشو بکن چه کیفی میداد اگه الان میذاشتی اون میومد لخت بغلت میکرد و با لذت تموم ترتیبتو میداد!…
با شیطنت میگه: جوووون… نگو!…
با هیجان ازش میپرسم: اگه الان میخواستی حسابی دیوونش کنی، براش چی میپوشیدی؟!
در حالی که دوباره داره هوسی میشه، شورت و سوتین توری و آلبالویی رنگی رو که قبلا با هم خریده بودیم، جلوی آینه تنش میکنه و با ناز و ادا میگه: این خوبه؟!… تازه به رنگ لاکمم میاد!…
میگم: جوووون!… کردنی!…
بعد از یه خنده شیطنت آمیز، به دست چپش نگاهی میندازه و میگه: حلقه مو در نمیارم… مزه میده همش چشمش بهش باشه!…
یه زنجیر طلایی نازک میبنده دور مچ پای راستش و
بعد یه مدل دیگه شم میبنده دور کمرش…
یه گردن بند کوتاه مروارید هم گردنش میکنه که خیلی بهش میاد…
 
صندلهای مشکی پاشنه توپر شو پاش میکنه و یه عطر خنک و سکسی هم میزنه به همه تنش…
با دقت جلوی آینه یه رژ لب پر رنگ و قرمز میماله به لبهاش و یه خط باریک و کوتاه مشکی هم میکشه گوشه چشماش…
یه ژست سکسی برام میگیره و میپرسه: چطورم؟!…
با هیجان میگم: دیوونت میشه وقتی ببیندت!…
میاد توی بغلم و با شیطنت میپرسه: دلت میخواد مثلا اون کجا منو اینجوری ببینه؟!…
بعد از اینکه لبهامو از روی لبهاش ورمیدارم میگم: همینجا!…تو چی؟…
با تعجب میپرسه: اینجا؟!…
بعد از یه بوسه داغ دیگه با شیطنت ازش میپرسم: اگه بگم الان واقعا پشت در منتظره، چی؟!
در حالی که فکر میکنه دارم سر به سرش میزارم با خنده میگه: امکان نداره!… ولی اگه بود، دوست داشتم الان خودت میرفتی میاوردیش توو و میذاشتی هر کاری دوست داریم با هم بکنیم!…
پیغامهامونو نشونش میدم…
در حالی که از تعجب دهنش باز مونده میپرسه: واقعا الان اون اومده اینجا؟!…
میگم: اگه نمیخوای بگم بره!…
با بغض و استرس میگه: درسته که من بارها باهاش تنها بودم… همدیگرو بغل کردیم… بوسیدیم…. نوازش کردیم… ولی در اوج هوس نذاشتم که اون…
بغلش میکنم و چشمای قشنگشو میبوسم… بهش میگم: من که میدونم تو الان دیوونه اینی که اون بیاد واقعا پیشت و حسابی از خجالت هم در بیاین!.
 
در حالی که بدنش داره از شهوت میلرزه، نگاهشو میدزده و سرشو میندازه پایین…
آروم در گوشش میگم: میدونی که فقط دیوونه اینم که تو حسابی کیف کنی… بقیه اش دیگه برام مهم نیست…
سرشو آروم میاره بالا و با اون نگاه مهربونش زیر لب میگه: میدونم عزیزم….
با هیجان میپرسم: نمیخوای امشب نشونم بدی چه کیفی داره وقتی لخت توو بغلش میذاری حسابی ترتیبتو بده؟!…
با نگرانی میپرسه: اگه نشد چی؟ اگه نتونستم…؟…
میگم: نگران نباش عزیزم!… تو فقط کیفتو بکن!…لازم نیست به چیز دیگه ای فکر کنی!…
یه بار دیگه عاشقونه لبهای همدیگرو میبوسیم….
من میرم دم در و چند دقیقه بعد با اون مرد برمیگردم… معلومه که چند دقیقه پیش از حموم در اومده و عطر خوشبویی هم به خودش زده…
در اطاق خواب بازه و خانمم داره با دلواپسی از آینه روبرو نگامون میکنه…
یواشکی به اون مرد میگم: خانمم توو اطاق خوابمون منتظرته!… ولی فکر نکنم دوست داشته باشه با لباس بری پیشش!…
اونم با عجله و بدون تعارف همه لباسهاشو در میاره و کاملا لخت میره توی اطاق…
بدون هیچ صحبتی از پشت به خانمم نزدیک میشه و بدن هوس انگیز و نیمه برهنه شو آروم در آغوش میگیره…
خانمم علیرغم میل و هوس شدیدش، نا امیدانه تلاش میکنه تا نذاره که اون مرد به راحتی تحریکش کنه اما رفته رفته مقاومت خودش رو در مقابل نوازشهای حریصانه اون از دست میده…

 
توی آینه میبینم که بعد از مدتی خانمم بالاخره میذاره تا اون مرد گیره سوتینشو از پشت باز کنه و با دستهاش به آرومی بندهای اونو از روی سرشونه های لخت و سفیدش پایین بکشه…
چند لحظه بعد اون سوتین روی زمین افتاده و خانمم در حالیکه چشماشو از لذت بسته، هر دو دستشو کاملا میبره توی موهاش و سینه های برجسته و حساسشو در اختیار اون مرد میذاره… تماس دستهای اون مرد با سینه های برهنه همسرم آه و ناله شو بلندتر میکنه…
بعد از مدتی خانمم با لوندی خاصی به سمتش برمیگرده و همزمان با اینکه دستهاشو دور گردن اون حلقه میکنه، میذاره تا نوک برجسته سینه هاش توی موهای سینه اون مرد فرو بره و با گرمای بدنش حسابی نوازش بشه…
نگاه گرم و پرهوس همسرم به همراه لبخند معنی داری که روی لبهای قرمزش نشسته، باعث میشه که اون مرد بی معطلی و با اشتیاق لبهاشو روی لبهای خانمم بذاره و همزمان با اون بوسه گرم و آتشین، بدن لخت اونو در میان عضلات خودش تنگ در آغوش بگیره…
اونها در اوج شهوت و هوس مشغول نوازش همدیگه میشن و آه و ناله های خانمم هر لحظه بلندتر میشه…
اون مرد با دستاش دو طرف شورت توری و کاملا خیس خانممو به زور پاره میکنه و میخواد که اونو از لای پاهاش بیرون بکشه… خانمم میخنده و با شیطنت رونهاشو به هم فشار میده و نمیذاره!… اون مرد بالاخره به زور شورت پاره خانممو در میاره و به گوشه ای پرت میکنه…
همسرم در حالی که دیگه چیزی تنش نیست با شهوت داد میزنه: جوووون…. وحشی!…. مگه بار اولته؟!….
اون مرد در حالیکه به شدت تحریک شده میگه: نه عزیزم!… ولی تو یه چیز دیگه ای!
در میان آه و ناله های خانمم، اون مرد با حوصله گردن و سینه های سفیدشو میبوسه و آروم آروم به سمت پایین میاد…
لحظاتی بعد ناله های خانمم در حالی شدیدتر میشه که بی اختیار داره پاهاشو از هم باز و بازتر میکنه تا اون مرد راحت تر بتونه ورودی واژن خیسشو لیس بزنه….
 
در حالیکه اون مرد داره حسابی با زبونش از خجالت واژن و کلیتوریس خانمم در میاد، با یه جیغ بلند خانمم به شدت ارگاسم میشه و تقریبا از حال میره… چند دقیقه بعد خانمم روی تخت و توی بغل اون مرد آروم آروم به خودش میاد…
لبهای خیس اون مرد رو با هوس میبوسه و بدون هیچ خجالتی پامیشه و میره بین پاهاش میشینه…
در حالی که داره با شیطنت منو نگاه میکنه، آلت سفت و کلفت اون مرد رو با دستهای سفید و خوشگلش میگیره و با مالیدنش آه و ناله شو در میاره… همزمان دهنشو به بیضه های درشت و آویزونش میرسونه و اونا رو یکی یکی میبوسه و لیس میزنه…
دقایقی بعد اون مرد در حالیکه لبهای داغ و بوسیدنی خانمم دور سر کیرش حلقه شده، بی اختیار با دستهاش سر خانممو به سمت خودش میکشه و با بلند کردن باسن خودش از روی تشک، کیرشو با فشار توی دهن خانمم فرو میکنه…
در چند دقیقه بعد خانم حشری من با لذت تموم مهارت خودش رو در ساک زدن کاملا به اون مرد ثابت میکنه!… اون مرد در حالی که واقعا بی طاقت شده، صورت خانممو توی دستاش میگیره و آروم کیرشو از دهن اون در میاره….
خانمم در اوج هوس، به آرومی میاد پشت به اون مرد و به پهلو کنارش دراز میکشه و با قوس دادن به کمر خودش باسن نرم و هوس انگیزشو کاملا از پشت در اختیارش میذاره…
با این حرکت خانمم، تحمل اون مرد دیگه به آخر میرسه و با لذت تموم کیر کلفتشو از پشت با فشار وارد واژن داغ و خیس خانمم میکنه…
بعد از یه جیغ خفیف خانمم یه آه طولانی میکشه و داد میزنه: آه…. یواش!
لحظاتی بعد جلوی چشم من اون مرد از دو طرف باسن خانوم خوشگلمو محکم گرفته و با حرارت عجیبی داره از پشت اونو میکنه…
 
خانمم از درد و لذت داره جیغ و داد میکنه و ملافه روی تختو چنگ میزنه…. حرکت موزون سینه هاش کاملا نشون میده که هر بار اون مرد داره با چه فشاری کیرشو توی کوس خیس خانمم فرو میکنه و در میاره…
آروم آروم در ادامه سکس، همسرم به روی شکم برمیگرده و بدن لختش کاملا زیر اون مرد قرار میگیره… رونهای سفیدش کمی از هم فاصله میگیرن و از بینشون به راحتی دیده میشه که کیر خیس اون مرد داره کاملا توی کوسش فرو میره و در میاد…
در عرض نیم ساعت خانمم سه بار دیگه زیر اون مرد به شدت ارگاسم میشه و بار آخر با منقبض نگهداشتن واژن خودش اون مرد رو هم به اوج لذت میرسونه…
اون مرد با چند فریاد بلند در حالی که کیر کلفتشو تا ته توی کوس خیس خانمم فرو کرده، حجم زیادی از آب داغ و غلیظشو با فشار اون توو خالی میکنه…
خانمم در حالی که چشمهاشو بسته و تموم بدنش داره از ارگاسم شدیدش میلرزه با آه بلندی داد میزنه: جووون… چقدر داغه آبت!
وقتی بالاخره اون مرد به زحمت از روی خانمم بلند میشه مخلوطی از آب جفتشون بصورت مایع سفید رنگی از واژن همسرم بیرون میریزه و ملافه زیرشو کاملا خیس میکنه….
صبر میکنم یه کمی حالش جا بیاد و بعد میرم جلو بهش کمک میکنم تا بلند بشه… میگیرمش توی بغلم و میبوسمش…
یواشکی ازش میپرسم: خوبی؟!
زیر لب میگه: آره عزیزم…
بازم یواشکی میپرسم: کیف کردی؟!
بازم زیر لب میگه: جووون… نمیدونی!

 
آروم دستمو میبرم لای پاهاش و دو تا از انگشتامو وارد واژن خیسش میکنم… هنوز ارگاسمش تموم نشده و واژنش داره با ریتم تندی جمع و باز میشه….
با دستش دستمو از بین پاهاش در میاره و به سمت دهنش میبره… با اشتها تک تک انگشتهای خیسمو لیس میزنه و بعدش یه لب داغ و طولانی ازم میگیره…
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *