این داستان تقدیم به شما

معجزه‌ی ماه مبارک رمضان
توهمه‌ ی ماههای قمری ماه رمضانو خیلی دوس دارم چون معجزه‌ی این ماه مبارک بود بعد ۷ سال تونستم زنداداشو بکنم.
زن داداشی دارم داف تمام معنا باسن ماشالا آهه تاقچه‌ای سینه کفتری کمر باریک قد بلند سفید مثل ماه تو زیبایی نظیرش نیست و تو همه فامیل تکه درست ۷ سال بود تو نخش بود یا بی‌عرضگی می‌کردم یا جور نمیشد چند بار تو خواب گیرش انداختم نشد بکنمش یک بار شلوارشو تا زیر باسن خوردنیش دادم پایین کسشو بوسیدم لیس زدم دیوووث بابام با صدای صاف کردن سینش سرفه های پی در پی همه را بیدار کرد و در رفتم.
 
یک روز سر ظهر پیش مامان خواب بود کونشو جیک ک ده بود این هواا رفتم باز شلوارشو کشیدم تا نزدیک زانوهاش اومد پایین شلوارمو کشیدم پایین خوابیدم پشتش تا کیرم خورد به کصش زنداداش عوضی گنده ترم مثل اجل ملقی رسید سر ظهر بود از آشپزخونه ظرف ببره صدای ظروفو در آورد مامانو خاطره را بیدار کرد در رفتم یکبارم دمرو خوابیده بود شلوارشو یواش یواش کشیدم پایین نزدیکای صب بود با بابای جاکشم اصلن ده روز ده روز نمازش قضا می‌شد با صدای نکرش اذان داد همه را بیدار کرد خاطره هم چرخیدذبغل خوابید ترسیدم و در رفتم
تا داداش می رفت سر کارش که ۲۰ روز کار و ۱۰ روز آف بود همش کارم همین بود و تو فکر گاییدن زنش بودم نمیشد و نمیشد تا پارسال ۲۱ ماه رمضان روز عزیز که امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت می‌رسه دیدم خاطره روزه نیست!!!
خاطره چرا روزه نیستی ؟
لابد عذر واجبی دارم که نیستم!
خجالت نمیکشی ۲۱ ماه رمضانه
نه عذر شرعی دارم
چرا؟
پریودم همه چیزو باید بگم؟! فضولی کسرای بی رگ!
تو دلم گفتم کاش روزه نبودمو الان وقتش بود خاطره را می‌گاییدم بفهمه بی رگ نیستم چون تو خونه فقط من بودمو خاطره
عکس حضرت علی با شمشیرش و یک شیر زیر پاش رو دیوار اتاقمون بود نگاهی به عکس کردم گفتم یا علی فدات‌بشم کمکم کن تا من زنداداشمو امروز بعد افطارم بکنم
از خاطره پرسیدم مامان و بابا و بقیه کی میان گفت شب دیر وقت میان افطارم مسجد باز می‌کنند شاید بعد نصف شب بیان
رفتن دعا و اعتکاف
ساعت سه بعد از ظهر بود دیدم خاطره با کون گنده وسوسه انگیزش از یخچال دولا شده میوه ورداره بدجوری دلم خواست نگاهی به تمسال مبارک امیرالمؤمنین کردم گفتم یا علی کمکم کن من این کونو بغل کنم سرو صدا نکنه انگار بمن اجازه داد به دلم برات شد پا شدم تا بلند شدم از پشت بغلش کردم گفت چه خبرته؟! کسرا جوون روزتو باطل نکووون!
گفتم میخام بببنم روزه گرفتی چقد لاغر شدی بلندش کردم گذاشتم زمین
پرسید چن کیلو کم کردم؟
گفتم فرقی انگار نکردی!
گفت ای کلک تو که منو قبلنا بلندم نکرده بودی برا چی منو بلندم کردی؟!

 
نوار بهداشتیش را جابجا کرد گفتم اون چیه میذاری لای پات؟! خودش که باد کرده است بیشتر دل منو می‌بره؟
گفت سرتق بتو چی برا نانازمه
گفتم باید ببینم گفت خون میاد نوار بهداشتیه البته میدونستم الکی خودمو زدم خریت
گفتم میخام ببینم باورم نمیشد بذاره
گفت آخه نا محرمی و گناه داره اگه شوهرم بودی میدیدی
گفتم بخاطر حضرت علی بذار گفت بیا نگاه کن اما دست نزن
شورتو شلوارو نوارو داد پایین کوصشو برای اولین بار از جلو هم دیدم خیلی زیبا و تمیز بود موهاش تازه سبز شده بود مثل ته ریش اونایی که با ماشین نمره دو می‌زنن و خونی هم نبود
گفتم کو خونش گفت توش خونیه تو دلم باز گفتم یا علی قربان اون ذولفقار دو سرت برم کمکم کن
گفتم باید توشم ببینم

 
بغلش کردم کمی مقاومت کرد اما خوابید شلوارشو در آوردم خونی ندیدم خودمم شلوارمو در اوردم با ناباورانه کیرمو کردم تو کصش تا رفت توش ابم اومد لبشو خوردم گفت ااه دهنت بو میده روه ای لبمو بوس نکن ! بغل گوشامو بخور باز هی گفت دهنت خیلی بو میده برو مسواک بزن چیزی بخور گفتم آخه روزه ام گفت باطل شده برو چیزی بخور و ابم قرقره کن دهنت خیس بشه بیامنو بازم بکن خودت ابت اومد مال من مونده باورم نمیشد امام مهربانم اینقد معجزه نشون بده اب خوردم و یک عدد سیبم خوردم مسواک زدم تا اومدم خاطره بقیه لباسشم در آورد گفت تو هم لباساتو در بیار مث من لخت شو! لخت شدم رفتم روش اون سینه های زیباشو دیدم پا شدم کصشو دست زدم خواستم بخورم گفت نه بذار چن روز دیگه بخور نذاشت نافشو خوردم باز پستاناشو خوردم افتادم روش کردم تو کوصش سینه هاشم باز هی خوردم گقت همه جای سینمو بخووور گازش بگیر سیاه بشه دوس دارم حالا حالا ها داداشت نمیاد میخام سیاهش کنی اونقدر گاییدم و سینه هاشو خوردمو گاز زدم تا خاطره دیوانه وار حمله به لبام و دماغ و صورتم کرد بوسیدو خورد منو فشارم داد تنش لرزید انگار میخا خفه بشه نفس نفس زد و فریاد کشید تا بدنش آرام آرام شل شد منم سرعتم زیاد شد عضلاتم جمع شد آبمو تو کوصش ریختمو فشار دادمو و باز سینه و زیر گلو زیباشو مک زدمو بازوهاشم گاز گرفتمو هی ابمو ریختم تو کصش وقتی از روش اومدم پایین گفت بغلم کن پستانهاموتا میتونی بازم بخور دردم آروم شه همونطور که حضرت علی ممه‌های فاطمه رو میخورد منم ناشی بودم این اولین سکسم بود بلد نبودم اما خونده بودمو تو فیلمها دیده بودم باید زنو بعد از گاییدن نوازش کنی
 
تازه یادم اومد هر چه فکرم رسید قربان صدقش رفتم و نوازشش کردم لباشو خوردم چشماشو بوسیدم گوشاشو خوردم بیخ گوشاشو که خیلی خوشش می اومد خوردم و بوسیدم باز رفتم سمت کسش گفت نخور نگاهش کن نگاه کردم لب کصش کمی خونی بود و بیخ کیرم اما خود کیرمو کسش تمیز بود گفتم کو خون گفت من خیلی کم خونریزی می‌کنم تمیزم مثل نرگس و اختر و ماهجبین زن اون داداشت نیستم کثیف باشم بو بدم ده تا سطل نوار پر از خون پر کنم راست می‌گفت آخه ما تو داهات هستیم توالتمون تو گوشه‌ی حیاط مشترکه بارها وقتی جلو کص خاطره بادکرده تر بود تا می رفت توالت میدونستم نوارشو عوض می‌کنه می رفتم نوارشو میدیدم یه لکه خون توش میدیدم اما مال اون سه تا کثافت بود و پرخون کثیف ااااه
از اون زمان دیگه همش کصشو می کنم ولی خیلی کم اتفاق میفته تنها باشیم به سختی زمان تنهایی گیرم میاد تا باز تو این ماه مبارک چند روزه مامان و بابام و دو زنداداشم و شوهراشون میرن مسجد تنها میشیم روزه مونو باطل می‌کنیم تا نزدیکی افطار میکنمش تا بابا مامان و بقیه از مسجد بیان
این است که این ماه برام برکت داره.

 
کسری از نائین. زنداداشوتونو اگه میده بگأیین.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *