این داستان تقدیم به شما

تابستون بود و يكدفعه با خانواده جور شد كه همراه تور بريم استانبول .
وقتي به استانبول رسيدم همه چيز جلوي چشمام مثل فيلماي خارجي بود.
زماني كه از فرودگاه ميرفتيم به سمت هتل ليون مردم و خيابونا مدام رو مخم بودن و منو ذوق زده ميكردن . (خانوما با لباساي مختلفي بودن و بيشتر با تاپ و شلوار لي بودن)
بيشتر از اونا زناي ايراني منو شهوتي ميكرد كه لباساي لختي پوشيده بودن.
فقط در وصف استانبول ميشه گفت باورنكردني بود …
 
به هتل كه رسيديم خانوماي ايراني با لباساي باز بودن و همه واقعا حشري كننده بودن.
داخل استانبول جاهاي زيادي رفتيم و خيلي خوش گذشت اما وقتي رفتيم كشتي سواری اتفاق جالب و باورنكردني افتاد .
يك كشتي توي دريا بود ( توضیح ادمین: منظور نویسنده هیجان زده ما از کشتی “گمی” هستش که بنوعی میشه گفت اتوبوس دریایی هست و اونا که استانبول رفتن می‌دونن چیه) كه ايرانيها ميرفتن داخلش و همه با اهنگ ميرقصيدن دقيقا مثل يك پارتي.
وارد كشتي كه شديم با خانواده رفتيم وسطاي كشتي و نشستيم و برنامه هاي كشتي شروع شد و خيلي جالب بود وقتي رسيد به موقع رقصيدن من از خانواده با اصرار جدا شدم و بسوي جايي رفتم كه همه ميرقصيدن .(اولش نميخواستم برم و بهم اصرار كردن)
اونجا خدتمكارا به همه ابميوه و ابجو  و شراب به تعارف ميكردن و واسه اولين بار وسوسه شدم كه شراب بخورم . اخه من هفده سالم بود و فرصت نشده بود قبلا بخورم .
وقتي اولين ليوان رو خوردم احساس كردم دور و بر سرم داغ شده و وسوسه شدم بازهم بخورم . وقتي ليوان دوم خوردم احساس كردم يكم چشمام تار شده و تلو تلو ميرم واقعا انگار داخل بهشت بودم . و حتي ليوان سوم هم خورم و خيلي بهم حس خوبي داد.
اون حس خوب مستي به همراه صدها دخترخانم زيبا كه جلوتن واقعا زيباست و بهشتگونه هس.
همينجور كه ميرقصيدم و به قول عرق خورا (بالا بودم) يعني تو فاز بودم يك دختر خانم حدودا همسناي خودم با لباس مجلسي خاكستري جلوم ميرقصيد و منم كه تو حال خودم نبودم وسوسه شدم يكم بهش نزديك شم و بهش چسبيدم . كون نرمي داشته بگونه اي كه وقتي چسبيدم بهش تنه ي كيرم لاي كونش قرار گرفت و مثل حالت رقص بالا پايين ميپريدم و واقعا نرم بود و لذت بخش .
 
ديدم يك مرد داره بهم تنه ميزنه كه منو جدا كنه اولش تو حال خودم نبودم و حتي نزديك بود باهاش دعوام بشه ولي هنوز حواسم جمع بود (خيلي بالا نبودم) فهميدم باباشه و همينجور به بهونه رقص ازش جدا شدم و رفتم تو جمعيت.
توجمعيت خودمو به دخترا ميماليدم و واقعا لذت ميبردم .
صحنه هايي كه ميديدم باورنكردني بودن .
همينجور كه ميرقصيدم و پشت يك خانم خيلي زيبا بودم كه ساپورت و تاپ پوشيده بود و خيلي دوست داشتم خودمو بمالم بهش اما ميترسيدم . دنبال فرصت بودم تا …
يكدفعه ديدم يكي با كون عقب عقبي چسبيد به رون چپم .
من تلو تلو ميرقصيدم (فهميده بود مستم) منم تغيير انتخاب دادم دستمو زود كشيدم لاي كونش و بعد اروم از پشت چسبيدم بهش .(انقدر شلوغ پلوغ بود هيچكس هيچ چيز نميديد)
اولش فكر كردم حواسش نيست اما …
ديدم با اهنگ (سامي بيگي) و روي ريتم كه ميرقصه با رقص داره خودشو ميماله به من …
وقتي روشو برگردوند ديدم يك خانم مسنه اما چهره ي زيبايي داشت و ممه هاي بزرگي نداشت اما كون خوش فرمي داشت ، كونش تقريبا مثل كون (نادیا علی‌) بود و موهاي كوتاه كرده (پسرونه) داشت و كت و دامني پوشيده بود .
همينجور كه به پشتش چسبيده بودم يك لحظه ناگهاني برگشت ، ترسيدم و ميخواستم از اون قسمت فرار كنم اما ديدم تو گوشم گفت خيلي بچه اي پسر و دوباره برگشت .
من بدون كه حتي فكر كنم به حرفش دوباره چسبيدم بهش و ايندفعه بهتر از قبل خودمو ميكشديم بهش بگونه كه كيرم تو شلوار كامل لاي كونش داخل دامن پارچه اي بود.

 
همينجور كه كيرمو ميكشيدم روي كونش هر از گاهي هم دستمو ميكشيدم روي پهلوهاش و بغل هاي رونش و خيلي بيش از حد نرم بود.
يكدفعه ديدم يك خانوم از ميون جمع اومد جلوي همون خانم مسن يچيز بهش گفت . فهميدم باهم هستن خودمو يكم عقب كشيدم .
بعد خانم مسن روشو كرد طرفم و گفت دنبالم بيا . بازم ترسيده شده بودم اما مستي بهم جرات داده بود .
دنبالش رفتم و از پله هاي كشتي رفتيم پايين و دقيق بغل كشتي بوديم كه خانم مسن و اون خانم كه باهاش بودم به يك مرد ترك كه خدمتكار كشتي بود پولي دادن (١٠٠لير) و اونم مارو راهنمايي كرد به سمت يك اتاق .
خانمي كه همراه خانم مسن بود با خدمتكار رفتن كه برن به قسمت رقص. اما…
من و اون خانم مسن وارد اتاق شديم.
من مست بودم و چشمام تار بود ، گاه ميديدم و گاه نميديدم اما همه چيز يادمه و حواسم تا حدودي جمع بود.
حالت تهوع داشتم و نشستم رو تخت و خانم مسن كه از حالم باخبر بود نشست كنارم و شروع به صحبت كردن كرد و گفت : من اسمم مهروش هس . تو اسمت چيه؟
من كه چشمام نيمه باز بود گفتم محمد .
گفت : چشمات (چشمام عسليه) رنگش زيباست.
كلا داشت ازم تعريف ميكرد و واقعا كلافه شده بودم .
بهش گفتم حالت تهوع دارم .
اونم گفت : ميدونم مستي و اگر ميخواي خوب باشي بايد باهام يكاري كني و به هيچكس نگي.(انگار داشت بچه گول ميزد)
يادم افتاد وقتي كه ميخواستم مخ پسرهاي كوچكتر خودمو بزنم همينجور بهشون ميگفتم و يك پوزخند زدم .
اونم به حالت بچگونه گفت :چرا ميخندي ؟

 
بعد يكدفعه لبش گذاشت رو لبم . هوا بينهايت گرم بود و هردومون عرق كرده بوديم.همينجور كه لبمو ميخورد و منم واقعا با لذت لبشو ميخوردم.(لبش مزه رژه لب ميده) منو خوابوند رو تخت.(خوشخواب تخت صفت بود و خيلي صدا ميداد) و اومد روم و لبمو ميخورد . مدام تو سرم حرف ميزد منم چون گيج بودم نميفهميدم چي ميگه! اما مدام ازم تعريف ميكرد.همينجوري كه كسش رو كيرم بود نشست روم و كت طوسي رنگشو در اورد .
سوتينش پرچم تركيه بود.
گفت : ميخواي بازش كني؟
جوابش ندادم و فهميد كه حالم داغونه .
سوتينشو باز كرد و تيشرت ابي رنگمو بيرون اورد . دوباره خوابيد روم طوري كه ممه هاش رو سينم بود و لبم ميخورد ، لبش ميخوردم و واقعا كيف ميكرد.(اخه موهاي سرمو فشار ميداد)
معلوم بود حشريه چون كسش رو كيرم تيك ميخورد و صداي نفساش بلند شده بود.
سرشو گرفتم و از رو لبم جدا كردم بهش گفتم حالت تهوع دارم .و سريع از روم بلند شد و وسط اتاق چندبار هوق زدم اما اتفاقي نيفتاد.
وقتي مي ايستادم يكم حالم بهتر ميشد بخاطر همين شلوارمو خودم در اوردم و اونم رو تخت نشسته بود و نگام ميكرد.
بهم گفت:محمدم به كسي چيزي نگيا .
بلند شد و كيرمنو رو شرت گرفت و با دست ديگش اروم اروم دكمه هاي دامنشو باز كرد و كشيد پايين يك شرت قرمز پاش بود…
 
يك لحظه كشتي يه تكوني خورد و سرم گيج رفت و عقب عقبي رفتم چسبيدم ديوار و اومد پشتشو كرد بهم .(پشت شرتش پرچم تركيه بود) كونشو چسبوند به كيرم.
گفت :اين حركتو دوس داري؟ اين حركت رو روم انجام دادي؟ حالا تكميلش كن محمدم .
كونشو رو كيرم تكون ميداد. دست بردم برا شرتش فهميد كه ميخوام بكشم پايين و صاف ايستاد و شرتشو در اوردم .
از پشت توي تاريكي اتاق كونش خوش زرق و برق و سفيد و ناز بود و شرتم تا نصفه كشيدم پايين كيرم رفت لاي كونش.
خيلي وارد بود(فكر كنم فيلم سكسي زياد ميديد.)
كيرمو گرفت با دستاش خودش سر كيرمو ميكشيد رو سوراخش.
انقدر گرم بود كه لاي كونش عرق كرده بود و كيرم رو سوراخ كونش ليز ميخورد و صداي جالبي ميداد.
برگشت و دستمو گرفت و منو كشيد و خودش افتاد رو تخت و منم افتادم روش.
كامل روش بودم و لبش ميخوردم و كيرم رو كسش بود و تكون ميدادم رو كسش كيرم خودش رفت داخل .
خيلي خيس بود(شايدم عرق كرده بود كسش) وقتي ميكردمش هيچي نميگفت و فقط لبام ميخورد .
لحظه به لحظه مثل سرعت قطار سرعت تلمبه زدن من زياد شد جوري كه صداي تخت بلند شده بود .
كيرم تا ته ميرفت تو كسش و تا نصف ميومد بيرون و ميرفت داخل و كامل لباشو ميخوردم كه يكدفعه ارضا شدم و ابم ريخته شد تو كسش . وقتي كه ابم اومد محكم فشار به كسش اوردم و يكدفه شل شدم .همينجور بي حركت روش بودم . ميخواستم تو همون حالت بخوابم كه موهامو نوازش ميكرد ميگفت : محمد نخواب،محمد خانوادت منتظرن ، كم كم مجلس تموم ميشه بايد بريم .

 
حالت تهوع من زياد شد و بلند شدم و دوباره وسط اتاق هوق زدم و اوردم بالا .
فهميدم حالش يكم بهم خورد . واقعا حالم بد بود و افتادم رو تخت . رفت بيرون مدتي بعد با يك نوشيدني اومد . گفت بخور ،برات خوبه .
يكم مزه تلخ مايل به شور ميداد و عجيب بود . بعدش افتادم رو تخت .
اومد نشست روم و گفت حالت چطوره؟
گفتم خوبم .
بهش گفتم : ابم ريختم تو كست حامله نشي.
گفت : نترس .
دوباره لباسش در اورد اومد نشست رو صورتم كسش گذاشت رو دهنم و تند تند واسش زبون ميزدم . خيلي زيبا اه ميكشيد و مدام از خودم و كيرم تعريف ميكرد . يك پنج دقيقه به روش هاي مختلف وسط كسش و بالاي كسش و داخل كسش زبون زدم تا اينكه يكدفعه پاشد گفت بسه اماده شو برو مجلس كم كم تمومه.
من هنوز سرگيجه و حالت تهوع داشتم . ولي ميتونستم خودمو كنترل كنم و لباسام پوشيدم و رفتم بالا و …
بعد از اون ماجرا هرروز تو فكرشم . واقعا يك رويا بود و واقعا غير قابل باور بود.
اما هرروز توفكرشم و به خودم لعنت ميفرستم چرا ازش نشوني نگرفتم يا حداقل شماره يا …
من در ارزوي اينم كه دوباره به استانبول برم و برم كشتي سواری
 
نوشته: ممد نبودی ببینی‌

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *