این داستان تقدیم به شما
سلام من لاله هستم حدود سه ساله ازدواج کردم اسم شوهرم حسام و خیییلی دوسش دارم…
از اونجایی که من معمولا سر کار هستم و شوهرم هم کارش خیلی زیاده کمتر باهم هستیم ، من کلا ادم ادم گرمی هستم اما چن وقتی بود که دیگه وقت سکس کردن رو واقعا نداشتم تا اینکه یبار پریودبودم و زود اومدم خونه و نشستم پای تی وی و داشتم فیلم گوش میدادم دیدم فیلم صحنه دار شد و حس کردم تحریک شدم واقعا دلم سکس میخواست اما با اون وضعیت روم نمیشد به حسام بگم ، خلاصه چن روز مدام تو فکر سکس بودم تا اینکه اوضاعم رو به راه شد و اون روز زود تر از سر کار برگشتم و رفتم خونه دوش گرفتم و تر و تمیز و خوشگل کردم و یه لباس سکسی مشکی پوشیدم ، لباسم اونقدر جذاب بود که وقتی تو ایینه خودم دیدم واقعا تحریک شدم لباسم از روس پهلو ها سه تا بند میخورد و از جلو فقط روی سینه هامو میپوشوند و خط سینه ام کاملا مشخص بود و از پشت تا وسط باسنم بود، یه شورت تور هم پوشیده بودم ، بعدشم رفتم یه ارایش جیغ کردم و رژ قرمز زدم …
حدود نیم ساعت طول کشید تا حسام اومد خونه چون از قبل بهش گفته بودم امشب زود بیا خونه اونم فهمید هوا چیه یکم باهام شوخی کرد و بعد قول داد زود بیاد، وقتی در زد یه چادر گذاشتم رو سرم و رفتم در رو باز کردم (خونه مون اپارتمانه و وقتی درو باز میکنی هر کی رد میشه میبینه و حسام غر میزنه واسه همین با حجاب کردم ) حسام داشت با تلفنش حرف میزد و همونطور که گوشیشو با شونه اش گرفته بود کاملا بی توجه به من رفت دسشویی و دست و صورتشو شست و بعد لباساشو عوض کرد و اومد تو اشپزخونه شام بخوره ، خیلی بهم برخورد وقتی دیدم به تیپ من اهمیت نمیده ولی حس کردم عصبیه و سعی میکنه به روی خودش نیاره، اونقد اعصابم خورد شد که گفتم بیخیال سکس شم … بعد از شام حسام طبق معمول رفت روی کاناپه جلوی تلویزیون نشست و با حالت کلافه داشت توی گوشیش ور میرفت من میز رو جمع کردم و خواستم برم بخوابم اما شیطون درونم گفت بزار برم سر به سرش بزارم شاید یادش بیاد قرار بود امشب ترتیب منو بده…
رفتم یه چن دقیقه جلوش واستادم تازه اونموقع بود اقا لباس منو دید و گفت : اوووووف اینو نیگا ، از شانس گند من باز همون موقع گوشیش زنگ خورد و شروع کرد به دعوا کردن با طرف .
من دیدم ده دقیقه گذشت و این هنوز داره با کارمندش دعوا و فوحش کاری میکنه، گوشی رو از دستش گرفتم و خاموشش کردم و نشستم روی پاش در حالی که باسنمو میملوندم روی پاهاش غر زدم که چرا تو به من اهمیت نمیدی و دیگه دوسم نداری(البته به شوخی و اونم خندش گرفته بود) گفتم : حسام تورو خدا یه امشب بیا منو دوس بدار گفت از کون دوست داشته باشم از کص، یکم جا خوردم از جوابش به شوخی گفتم از کون، باشه دراز بکش رو کاناپه منم به پشت خوابیدم رو کاناپه که حسام لباسمو زد بالا تا روی کمرم و بعد شورتمو اورد تا زیر باسنم گفت واقعا میخوام از کون بکنمت دردت نمیاد گفتم نه منم بدم نمیاد یه تجربه جدید داشته باشم چون تا حالا از پشت سکس نداشتیم …
گفت بزار اول با انگشتم امتحان کنم اگه دردت نیومد دیگه کیرمو میکنم توش منم قبول کردم .وقتی انگشت اشارشو کرد تو اونقدر سوخت که جیغ زدم ولی وقتی انگشتشو اورد بیرون خیلی حس خوبی بهم دست داد حسام گفت اینوری نمیشه کونت پاره میشه بزار اول وازلین بزنم رو سوراخت رفت وازلین رو اورد و با انگشتش مالید به سوراخ کونم و کمی هم داخل کونم و بعد دوباره همون انگشتشو کرد توی سوراخم ایندفعه درد نداشت و شلوارشو در اورد و کیر کلفت و بزرگش رو گذاشت روی سوراخم یه لحظه پشیمون شدم اما بعدش گفتم بیخیال لذتش بیشتر از دردشه اول سر کیرشو خیلی با حتیاط اورد داخل سوراخم خیییییلی دردم اومد حس کردم دارم پاره میشم اما بینهایت حشری بودم و میدونستم اگه جیغ بزنم حسام بیخیال از کون کردن میشه….
حسام سر کیرشو اورد بیرون و سوراخمو دید گفت دردت نیومد گفتم چرا خییلی ولی عیب نداره دوس دارم جرم بدی گفت باشه پس خودت خواستی و با یه فشار کیرشو کاملا فرو کرد توی سوراخ کونم ، درد وحشتناکی بود و متاسفانه سوراخم واقعا پاره شد و من داشتم جیغ میزدم اما ایندفعه حسام کوتاه نمیومد و با تمام قدرتش داشت تلمبه میزد لحظه ای که کیرشو از سوراخم در می اورد واقعا لذت بخش بود اما وقتی دوباره فرو میکرد اشکم در میومد ، تا اینکه حسام ابش اومد و منم همون موقع ارضا شدم حسام منو برگردوند و ابشو ریخت روی شکمم بعدشم بیحال افتاد روی پاهام منم کاملا بیحال شده بودم ولی بیشتر از درد ، بعد از چن دقیقه حسام با یه دسمال شکممو تمیز کرد و باز منو برگردوند و کونمو نگاه کرد گفت خیلی سوراخش گشاد شده ببخشید ولی نتونستم بیخیالش شم گفتم عیب نداره به منم خیلی خوش گذشت بعد حسام شروع کرد به لیسیدن سرواخ کونم و اومد پایین تا نزدیک کسم و من داشتم خیلی حال میکردم برگشتم تا حسام کسمو از جلو هم بلیسه اما حسام دیگه بیخیال شد و من حسابی خیط شدم.
بعدم حسام رفت دوش گرفت و منم رفتم لباسمو عوض کردم و خوابیدم وقتی حسام اومد تو اتاق بین خواب و بیداری بودم و یکم هم دلخور بودم چون دلم میخواس بیشتر منو نوازش کنه ،اومد پتو رو از روم برداشت و سرمو بلند کرد و گذاشت روی دست راستش و با دست چپش محکم منو چسبوند به خودش و گردنمو بوسید . گفت مرسی خانومم امشب خیلی حال داد و بعد با پای چپش منو کاملا چپوند توی خودش و موهامو نوازش کرد… شب خوبی بود
نوشته: لاله
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید