این داستان تقدیم به شما
سلام. حامد هستم. 29 ساله. خواهرم فریبا 35 سالش که دوتا بچه داره. یکی دیگه خواهرم روزا 18 سالش که دو ماه پیش ازدواج کرده. فریبا دوتا بچه داره. آیدا که 14 سالشه. گلی که 3 سالشه. فریبا چون خونشون نزدیک ما بود اکثر اوقات خونه ما بودن. شوهرشم چون بقالی داشت اکثر اوقات خونه نبود من کاراشون انجام میدادم. چن روز از ازدواج روزا گذشته بود که احساس کردم آیدا یه جوری نگام میکنه. به نظر اومد فکرای بد تو سرش. چن بار که تکرار شد دیگه مطمین بودم منظورش چیه. آخه سابقه سکس محارم داشتم. تا قبل نامزدی روزا من چار بار کونش گذاشتم اما همین که خواستگار اومد یه دفعه با من غریب شد همه چی یادش رفت…
یه روز آیدا زنگ زد خونمون گفت بیا کارت دارم. فهمیدم کارش چیز دیگس. دوست دختر داشتم ولی اگه آیدا هم مثل روزا خودش میخواست بکنه منم بدم نمیومد. آیدا با اون سنش واقعا کوس بود. رفتم ببینم چی میگه. وقتی رفتم دیدم دستگاه اپیلاسیون کهنه مامانش دستش بهم گفت دایی اینو میبری درستش کنی؟ گفتم چشم. الکی داشت برام توضیح میداد که مشکلش اینه و اینه. از همون اول که رفتم تو نگام میکرد چشماش قرمز بود اصلا یه جوری نگام میکرد منم میترسیدم. همون جور که توضیح میداد خیلی به من نزدیک شده بود رونش چسبونده بود به رون من اما نع خیلی محکم. دستش هم هی به سینه من نزدیک میکرد. کاری که اصلا سابقه نداشت. هی حرفاش تکرار میکرد تا فرصتش بیشتر بشه دستش به من نزدیکتر کنه منم خونسرد بودم هیچ نمبگفتم. یه دفعه دستش کامل گذاشت رو سینم گفت جای معتبر ببریا. خراب ترش نکنن. خوب درست کننا. همینجور میگفت تا اینکه دستش کم کم رسید رو شکمم. بعد گفت دایی خیلی ممنون همه کارای ما رو انجام میدی. ما خیلی زحمت میدیم.
هی حرفاش تکرار میکرد که دستش رسید رو کیرم. روش گذاشته بود ولی فشار نمیداد. منم اصلا به روی خودم نمیاوردم. حرفش تموم شد که با چشمای سرخش بهم خیره شد ولی دیگه کاری نمیکرد. منم گفتم دیگه برم. گفت باشه دایی و به زور دستش برداشت. من برگشتم برم که صدام زد باز برگشتم دوباره با چشمای سرخش نگام میکرد و آب دهن قورت میداد. منم خیلی خونسرد نگاش میکردم. بالاخره حرکت کرد دستش مستقیم گذاشت رو کیرم. ایندفعه داشت فشار میداد. شلوار جین پام بود درست تو دستش نمیومد. بدون اینکه نگام کنه جلوم نشست و زیپم باز کرد. منم هبچ نمیگفتم. کمربندم هم باز کرد. شلوارم تا زانو کشید پایین. از رو شورت چن تا بوس به کیرم داد. گفت بریم تو اتاق خوابم. مادرش که بیرون بود. خواهر کوچیکش هم تو اتاق مامان باباش خواب بود. رفتیم تو در بست گفت مامان تازه رفته فعلا نمیاد. منم هیچ نمیگفتم. بازم نشست چن تا بوس داد کیرم شلوارم تا مایین کشید و منم پام آوردم بالا تا در بیاره. باز چن تا بوس داد کیرم ایندفعه شورتم کشید پایین. باز شروع کرد بوس دادن کیرم. میگفت قربون دایی جون مهربون خودم برم. منم گفتم قربون آیدا جون مهربون خودم برم. هیچکی تابحال با این محبت و مهربونی کیرم بوس نداده بود.
هیچ وقت تو سکس اینجور حال نکرده بودم. روزا که عجله ای یه کم لب میگرفت و مثل دستپاچه ها زانو میزد میگفت کونم بذار. بلندش کردم. بغلش کردم رفتم لب تخت نشستم همونطور که تو بغلم بود باهاش لب گرفتم. اوکم خیلی پر اشتها تر از من لب میگرفت. قبلا سابقه لب گیری با همکلاسیش داشت. موقع لب گرفتن سرم نوازش میکرد. داشتم بهترین سکس زندگیم با خواهرزاده مهربونم تجربه میکردم. منم موقع لب گرفتن با کون و رون و کمرش نوازش میکردم. دیگه لب بس بود. سرش برداشتم. با دو دستش اومد رو سینم. نقطه نقطع سینم بوس میداد و دستاش میکشید توی سینم. بعد شروع کرد سینه هام واسم خورد. رفت پایینتر دسل تو موی شکم میکشید و بوس میداد. دوباره رفت سراغ کیرم. کیر و تخمم بوس میداد. آخر محبت بود. هی بوس میداد و میگفت قربونت برم. اصاا توقع نداشتم اینجوری واسم حال بده. رفت پایینتر دست میکشید به رونام. بوس میداد. شروع کرد رونام زبون میزد. اصلا توقع نداشتم ولی اون با اشتها برام زبون میزد. وای که آیدا بانمک و مهربون بود. منم دست میکشیدم رو سرش و قربونش میرفتم. دیگه نوبت من بود…
بلندش کردم نشوندمش لب تخت شروع کردم صورتش بوس کردن. گوشاش میخوردم. زیر گلوش. دماغشم میخوردم و زبون میکردم تو دماغش. رفتم پایینتر رسیدم سینه هاش. بعد شکمش. رسیدم کوسش. خیس خیس بود. براش زبون زدم. کلیتوریسش براش میگرفتم. بعد با روناش بازی کردم. رسیم مچ پاش. انگشتای پاش براش خوردم. بعدم انگشتای دستش خوردم و دوباره رفتم سراغ کوسش براش لیس زدم. دیگه تو فضا بود. همون موقع رفتم سراغ کونش. یه کم ماساژ دادم و شروع کردم سوراخ کونش لیس زدم. وای که چه کون تنگی بود. دلم نمیومد کونش بکنم ولی اگه نمیکردم دیگه انگار هیچ کار نکرده بودم. داشتم لیس میزدم که خودش گفت حالا کونم بذار. منم با انگشتم چن بار آب دهن کشیدم در کونش تا خوب نرم بشه. بعد یواش یواش انگشت اشارم کردم تو کونش. دردش گرفت ولی این اول کار بود. حدود یه دیقه انگشت تو کونش تلمبه میکردن. دیگه کم کم داست جا باز میکرد. انگشتم آوردم بیرون دوباره چن تا تف حسالی مالیدم در کونش. کونش رو به بالا بود با دو دستم دوتا کپه کونش از دو طرف باز میکردم و تف مینداختم توش. گفت زیاد با فشار میکشی یه کم درد میکنه ولی لذت داره. این واسه مقدمات کار لازم بود. حالا کونش اوردم پایینتر. کیرم گذاشتم رو سوراخش. هنوزم دو طرف کونش میکشیدم باز شه.
در کونش از بس تف کرده بودم نرم نرم شده بود. خواستم یواش یواش بکنم تو ولی همین که فشار دادم تا ته رفت تو. هیچ وقت به این ظرافت کون نکرده بودم. عجب کون داغی بود. خیلی هم تنگ بود. انگار میخواست کیرم بشکنه. آیدا همون اولش یه آخ کرد ولی بعد جلو صدای خودش میگرفت ولی معلوم بود خیلی درد داره. بعد چن دیقه تلمبه زدن آهسته آبم خالی شد تو کونش. وقتی اوردم ببرون رو کرد طرف مت کیرم بوس میداد و میگفت قربون کیرت برم. اول سکس یادش رفته بود واسم ساک بزنه ولی حالا کیرم و دهنش گرفت و تمیز تمیزش کرد. من تازه فهمیدم هیچ سکسی مثل سکس با خواهرزاده مهربون نمیشه. بهش گفتم شب به یک بهانه ای قهر کن بیا خونه ما تو اتاقم بخواب. شب اومد و تو اتاقم خوابید و صبح تا شب تو بغلم بود. انگار ته انگار 15 سال از من کوچیکتر بود. همش نوازش میکرد و قربون صدقم میرفت.ممکنه یه عده بیان و بگن تو بچه بازی و پدوفیل و از این حرفا ولی من به عنوان یه مسلمون وقتی میدونم پیغمبرم زنش شیش سالش بود یا با دختر خودش حال میکرد ( تو روایات هست که لای سینههای فاطمه رو میلیسید) یا امام اولم زنش نه سالش بود این حرفا به تخمم هم نیست. وقتی پیغمبرم بچه بازی میکنه و با دختر خودش حال میکنه من با خواهرزادم حال نکنم؟
نوشته: حامد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید