داستان سکسی تقدیم به شما
سلام من مهسا هستم داستانی که میخوام تعریف کنم یکی از رویا پردازی هامه و واقعیت نداره.
یکی از چیزایی که منو حشری میکنه رویا پردازی سکس های یهوییه یا موقعیتی که میدونم هیچوقت ممکنه اتفاق نیفته
حالا داستان از اینجا شروع میشه که من یه خونه مجردی برای خودم اجاره کردم و این موضوع رو به کسی نگفتم و یواشکی این کارو کردم. گاهی خودم با پارتنر هام میرم اونجا و گاهی هم به دوستام اجاره میدم.
خونم تو یه آپارتمانه که افراد بومی کمتر ساکنن بیشتر واحد ها مثل من مجردی نشینه یا اجاره میدن به بقیه چون نزدیک دریاست. بخاطر اینکه خیلی برام دردسر نشه سعی میکردم خیلی با همسایه ها یا بقیه ساکنین مچ نشم. اما بعد از یه مدت رفت و آمد حس میکردم یکی از همسایه های طبقه خودم بهم مشکوک شده چون همیشه وقتی میخواستم برم خونه یا بیام بیرون در واحدشو باز میکرد و نگام میکرد. یه بار هم تو آسانسور ازم سوال پرسید که با کی اینجا زندگی میکنم که بهش گفتم اینجا رو اجاره میدم و دیگه چیزی نگفت اما چند باری هم از چشمی در دیدم که وقتی کسی میاد خونم در واحدشو باز میکنه و نگاه میکنه به واحد من. سعی کردم رفت و امدمو محتاط تر کنم و توجهی بهش نکنم نمیخواستم موقعیتم برام خطرناک بشه. اما یه روز یکی از مشتری هام وقتی از خونم رفت بهم زنگ زد و گفت تو آسانسور یکی ازش پرسیده با واحد ۱۲ چه نسبتی دارید و اون طرف هم گفته دوستش هستم. یکمی ترسیدم و سعی کردم زودتر از خونه برم بیرون. اخه دیروقت هم شده بود و میترسیدم برام دردسری درست کنن یا گزارش بدن. وقتی منتظر اسانسور بودم همسایه و دو تا از دوستاش هم از خونش اومدن بیرون و کنارم وایسادن. یکی از دوستاش گفت مهدی چه همسایه های خوشگلی داری خبر نداشتیم. همسایه من که فهمیدم اسمش مهدیه گفت والا من خودمم افتخار آشنایی با پرنسس رو نداشتم. قلبم داشت میومد تو دهنم و اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم. برگردم تو خونم یا جواب بدم. فقط یه لبخند زدم و سریع رفتم تو آسانسور. اون سه نفر هم اومدن تو آسانسور میتونستم نفسشونو روی بدنم حس کنم. بخاطر لباس بازی که پوشیده بودن گردنم و خط سینم مشخص بود از تو آینه که متوجه شدم شالمو آوردم روی سینم. مهدی دستشو آورد جلو و گفت خانوم زیبا افتخار آشنایی ندادید. قفل شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم که یه دفعه یکی از دوستاش از پشت بغلم کرد و یه دستشو گذاشت رو دهنم. تا خواستم دست و پا بزنم اون دوستش دکمه استپ آسانسور رو زد و مهدی تو یه حرکت شلوارمو با شرتم کشید پایید و منو روبروی خودش بلند کرد. افتاده بودم تو بغل اون دوستش که دهنمو نگه داشته بود. دست و پا میزدم که دوست بعدیش دستامو گرفت و محکم نگهم داشت. تقلا میکردم که از شرشون خلاص شم که مهدی کیرشوکرد تو کسم‌‌. چون معلق بودم و تکیه گاه نداشتم خیلی نمیتونست تلمبه بزنه خودشم متوجه شد و گفت آمارتو یه ماهه که دارم جنده اگر میخوای برات دردسر درست نکنم خفه میشی میریم خونه من به منو دوستام حال میدی. حرفی نزدم و خودمو پیچوندم که از دستش در برم. کیرش از کسم در اومد و افتادم زمین. دست دوستش هم که از رو دهنم رفت کنار گفتم کسکشای مادرجنده ولم کنین پدرتونو در میارم و جیغ زدم و کمک خواستم. انگار از قبل میدونستن چیکار کنن گفت هرچی دوست داری جیغ بزن الان طبقه پنج هستیم که هیچکس ساکن نیس نگهبان هم فرستادم بره برامون خرید کنه اصلا نیس که بیاد کمکت. و واسه اینکه مسخرم کنه چند بار زنگ اخطار رو زد و گفت بیام ببین ساعت ۱۲ هیچکس نیس بیاد یه جنده رو نجات بده پس خفه شو. یهو موهامو کشید و منو بلند کرد و خم کرد سمت کیرش و کیرشو کرد تو دهنم تا خواستم با دستم پسش بزنم دوستش دستامو از پشت گرفت و قفلم کرد و کیرشو کرد تو کسم. یه آه بلند کشید و گفت اوووف چه کس داغی داره  و تلمبه میزد مهدی هم تو دهنم تلمبه میزد. کسم آب انداخته بود و شلپ شلپ صدا میداد‌. مهدی کیرشو از دهنم در اورد و همونجوری که موهامو تو چنگش داشت سرمو برد سمت دوستش و گفت کیر حسامو بخور. دهنمو وا کرد و کیر حسام رو خوردم که مهدی گفت جووون جندم رام شده موهامو کشید و سرمو اورد بالا و گفت جنده خوبی باش میریم خونه من. ته دلم دوست داشتم بهشون بدم ولی غرورم نمیزاشت هیچوقت به کسی رو بزنم که منو بکنه یا وقتی کسی بهم تعرض میکنه بهش پا بدم ولی با صدای خفه گفتم اوکی سعی کردم تو چشاش نگاه نکنم. یه سیلی به صورتم زد و گفت افرین جوجو. دوستش از کردنم دست کشید شلوارشونو کشیدن بالا و اسانسور رو زدیم و رفتیم طبقه خودمون تو طبقه خودمون بجز واحد من و مهدی دو واحد دیگه هم بود اما خالی بودن نزدیک واحد خودم که شدم مهدی دستشو دور کمرم انداخت و گفت آ آ از اینور خوشگله امشب تا صبح مهمان خودمی. وقتی رفتم تو خونش دیگه مطمئن شده بودم راه برگشتی ندارم و باید به چیزی تن بدم که جونمو نجات بدم…‌
امیدوارم از خوندن این داستان لذت برده باشید. همونجور که گفتم این داستان اتفاق نیفتاده پس اگر تو توصیف پوزیشن اشتباهی داشتم ببخشید و اگر دوست داشته باشین شاید ادامشو هم بنویسم
نوشته: Mahpishooni27

نوشته های مرتبط:
سکس با خواهرزن تو آسانسور
آسانسور وپیرزن
مالیدن در آسانسور شیراز
بردگی در آسانسور (۳ و پایانی)
بردگی در آسانسور (۲)
بردگی در آسانسور (۱)
آسانسور و داماد حشری
آسانسور هوس
سکس و سکس و سکس
سکس اینجا سکس اونجا سکس همه جا
سکس تِرِس (سکس و استرس)
اولین سکس بدون سکس…
ُسکس پولی یا بدون سکس زندگی کردن ؟
اولین سکس و بهترین سکس (۱)
از سکس چت تا سکس حضوری
سکس با مشتری خوش سکس
عشق با سکس،سکس با نفرت (۱)
سکس اجباری _ سکس یا زندگی
از آشنایی با سکس تا سکس با خواهرم
سکس رویایی من، سکس جاودانه من
سکس عالی، سکس ناب
سکس فقط سکس فیسبوکی
اولین سکس من ، یک سکس مسافرتی

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *