این داستان تقدیم به شما
خواهر خانمم
من مدت زیادیست با این سایت آشنا هستم و اغلب نوشته های افراد را میخونم
سه سال است ازدواج کرده ام الان 39 سالمه زنم 30 سالشه اسمم «آ.پ» است
تن به ازدواج نمیدادم چون نخستین عشقم نصیب یکی از فامیلهای نزدیکم شد که از هر لحاظ من سر تر بودم
شغل خوبی دارم کارشناس ارشد حسابداری هستم و تو چندین شرکت و هلدینگ مدیر مالی و سیستم داده حسابدارانی دارم
سه سال پیش در یک شرکت تجاری با مدیر عامل و صاحب صددرصد آن قرارداد بستم
مردی با ظاهر بازاری چاق و آبله رو تو نگاه اول اصلا خوشم نیامد ولی خوشسخن بود و احترام زیادی بمن قائل شد اسمش حاج محمد
دفتر کارش قرارداد را بند به بند داشتیم بررسی میکردیم زنی کاملا محجبه وارد دفتر شد با مدیر عامل حرفی زد فهمیدم همسرشه قد بلند دستهای بسیار زیبا و گردی صورتی که نمایان بود حکایت از زیبایی فراوانش میکرد
بدون نگاه به من اما با ادب از من پوزش خواست و بعد از مکالمه با همسرش رفت بیرون
حاج محمد گفت زنا تو قبرم بری ول کنت نیستند!
از من پرسید شما که مثل من زن ذلیل نیستی؟
گفتم حاج آقا مجردم
گفت خوش بحالت
چرا تا حالا زن نگرفتی رک گفتم عشقمو از دست که دادم دیگه هیچ زنی دلم را دست نیاورده
گفت خواهر زنی دارم به تیپ هم میخورید و ایشانم لیسانس حسابداری داره ولی کار نمیکنه بخاطر مادرش تنها نباشه ازدواج نمیکنن اما مطمئنم با تو ازدواج میکنن اگه بپسندی باجناق خوبی میشیم خندیدیم و قرارداد اصلاح شد و امضا کردیم
چند ماه گذشت نزدیک پایان سال مالی شدیم بیلان ترازنامه و سود و زیان را تنظیم کردیم جلسه ای گذاشتیم تا توضیح خواست بدهم
حاجی یکروز قبل جلسه گفت شیک پوش کن بیا که خواهر خانم غزال را گفتم تو جلسه ما شرکت کنه ضمن اینکه به او گفتم بیا مدیر مالی جدیدمو ببین اگه نظرتو گرفت باهاش حرف بزنم ضمن اینکه گفت به غزال گفتم تو هیچ خبری از نام و نشان غزال نداری لطفا اداری برخورد کن
جلسه دایر شد غزال با یک تیپ نسبتا اروپایی اما با شال زرشکی خوش رنگ که نصف موهاشو گرفته بود وارد شد و احوالپرسی کردیم و حاجی منو معرفی کرد و غزال را هم به اسم و اینکه خواهر خانمم هست معرفی کرد
دختر با هوش و باسواد و مطلعی بود به همه اصول جدید و قدیم حسابداری وارد بود بارها چشم تو چشم شدیم شباهت زیادی به زن حاجی داشت سرتان را درد نیارم همدیگر پسند کردیم و قول و قرار خواستگاری گذاشته شد حدود یک ماه چند جلسه در شرکت حاجی حرف زدیم تا بوسیدن هم جلو رفتیم روز خواستگاری تعیین شد با مادر و برادر بزرگم و زن داداش کوچکم که از همه خوشگلتر و با سوادتر بود چهارتایی با دستهگلی و شیرینی توی خونه حاجی مراسم را برگزار کردیم خواهرش لیلا که فکر کردم زن حاجی است و برادر و زنداداشش هم بودند بله را دادند و اومدیم
روز عقد هم تعیین کردیم در کمتر از یک ماه عروسیمان هم شد
بماند که در عروسی چه گذشت و اغلب فامیلهایشان را دیدم واقعا هم با کلاس بودند و زن و دختران زیبایی داشتند
ماه عسل را بعد دو روز از عروسی رفتیم ترکیه و دقیقا یک ماه ترکیه بودیم برگشتیم ایران
اولین فامیلی که ما را پاگشا دعوت کرد حاجی بود غزال از زیبایی های لیلا خیلی تعریف کرده بود هی میگفتم هر چه زیبا باشه قد یک نگاه تو زیبا نیست و از این حرفا
شیک کردیم مامانو زنداداش خوشگلمو خواهرم که آلمان زندگی میکرد با دسته گل رفتیم شام
تا رسیدیم دم در ورودی به خانه ویلایی حاجی زنی را دیدم با خرمنی از گیسوان پریشان، مانکن و پنجهی آفتاب! با آرایش بسیار ملایم چشمانم از تعجب باز ماندو به قول شاعر پنجه در پنجه خورشید شده مژگانم
با من دست داد غزال را بوسید احوالپرسی و خوش آمد گویی ،هاج و واج بودم این کیست؟!
چشمها و ترکیب صورتش به غزال شباهت داشت اما مصداق مثل «دانه فلفل سیاه و خال محبوبان سیاه» بود باور کنید مثل مستها تلوتلو خوران تا روی مبل بشینم رفتم بقیه خواهراش و دامادها و مادرخانم و عموی بزرگشان با زن عمو و دو عروس و پسراش هم بودند تازه فهمیدم لیلا را با سارا اشتباه گرفته بودم
شام خوردیمو کلی تعریف و کادوی پاگشای غزال را نیم ست با ارزشی بود لیلا آورد انداخت گردن و گوش و دست و انگشت غزال برای منم زنجیر طلا با پلاک فروهر با دستهای زیبایش که خط سینه های مرمرینش تا انتها دیده میشد انداخت گردنم
اومدیم خونه باز غزال از زیبایی های لیلا و سخاوتمندی او حرف زد گفتم عزیزم تو برای من از همه زنهای جهان حتی حوریهای بهشتی زیباتری این همه از لیلا تعریف نکن خیلی هم ساده و معمولیست (از دل نمیگفتم چون تجربه داشتم دروغ میگفتم و غزال تو پوست خودش نمیگنجید)
حاجی دو تا دختر داشت هردو با دو سال تفاوت سنی که بزرگه 8 ساله و کوچیکه 6 ساله بود اصلا دختراش شکل خودش نبودن به پدرشان شباهت داشتن!
توی هر ماه حداقل یکبار گاهی هر هفته دعوت خونه حاجی بودیم دیگه لیلا پیش من لباسهای باز و بدن نما هم میپوشید و حس میکردم همانقدر که من اسیرش بودم اونم از من خوشش میاومد حاجی برخلاف ظاهر در خانه خیلی مطیع زنش بود ما بقول خودش جوانها را تنها میذاشت به شاهنشین خونه اش میرفت تریاکشو میکشید فقط برای غذا می اومد پایین همش تو خونه هم تلفنهایش زنگ میخوردو معامله میکرد
نزدیک عید بود از ۲۵ اسفند من همه پرسنلمو مرخصی داده تا پایان تعطیلات دنبال مسافرت و در اختیار خانواده باشند
قرار باجناقها سفر به مالزی به خرج حاجی بود که بلیط ها رزرو شده بود و هتل لاکچری در کوآلا لامپور رزو و برنامه سفر را لیلا تعریف کرده که سنگاپور هم چند روزی گشت و گذار داشتیم
27 اسفند سال 1399 با یک هواپیمای فرست کلاس پرواز کردیم و چه گذشت بماند
اولین بار با زن و مرد دسته جمعی استخر میرفتم زنها همه لباس شنا تنشون بود لیلا مثل شاه ماهی بینشان میدرخشید تو تمام مردها هیچکدام کیر و خایه شون مثل من از زیر شورت معلوم نبود حاجی که انگار کیر نداشت لیلا به غزال نزدیک خودم شنیدم گفت حرامت باشه غزال چه اسلحهای هم داره !! چطور جاش میکنی؟! غزالم هیس گفت و..
واضح بود برام که طوری گفت من بشنوم اما غزال فکر کنه منو نمیبینه که غزال تو گوشش چیزی گفت یهو لیلا سرشو چرخوند دید من بیخ گوششم لبشو گزید خندهی موزیانه ای زد تحریک شدم زود پریدم تو استخر و دیگه سعی کردم کمتر لیلا را ببینم هر چند او زیرابی میرفت از نزدیکم درمیاومد
شب غزال گفت لیلا خیلی شوخه دل نگیری گفتم چطور مگه؟
جریان تعریف از حجم کیرو خایمو گفت
منم خودمو زدم به اون راه که اصلا متوجه نشدم
رفتیم ایالت ساراواک برای شب پلاژ گرفتیم یک سالن بود با آشپزخونه و سرویس بهداشتی
وقت خواب زنونه مردونه شدیم من دم در خوابیدم غزال هم راست من سمت زنا با سارا خوابید چشمم دنبال لیلا بود که کجا میخوابه دیدم ته سالن چسب اوپن آشپزخونه خوابید من عادت دارم زود میخوابم نفهمیدم کی خوابم برد
حاجی خوابش نمیبره مگه فضا کاملا تاریک باشه بعد خوابیدن نگو چراغ خوابها را بخاطرش لیلا خاموش میکنه کلیدشان سمت در داخل تابلویی بوده و میگیره پیش غزال و سارا سه خواهر با هم میخوابن
من عادت دارم حدود ساعت ۴ بیدار میشم هر چند ساعت خوابم روزهای نخست به هم خورده بود ولی تازه عادت کرده بودم باز مثل ایران باشه
بیدار شدم دیدم واقعا تاریک و ظلماته تو هوس لیلا بودم بیاد او دستمو بردم رو سینهی غزال دیدم بیداره دستمو نوازش کرد برد زیر پیراهنش سینشو گذاشت تو مشتم حس کردم سینش خیلی داغتر و نرمی خاصی پیدا کرده و نوکش تا دستم خورد زودتر از همیشه سفت شد رو به سارا خوابیده بود ملافه را کامل روش کشیده به زحمت رنگ ملافه که سبز چمنی بود معلومم بود منم بیش از ده روز بود همش دو بار غزالو گاییده بودم بدجوری دلم خواست کمی فکر کردم حس کردم همه خوابن تصمیم گرفتم یواشکی برم زیر ملافه اش و بدون سرو صدا بکنمش به گوشش نزدیک شدم گفتم غزال کمی برو سمت سارا خیلی دلم میخا
حرفی نزدم تا میشد نزدیک سارا کشید
رفتم پشتش بغلش کردمو حالا دستام از زیر و رو بغلش کرده کیرمو از زیر شورت و شلوار راحتی لخت کردم پیراهنشو کشیدم بالا میدونستم شورت تو خوابیدن پاش نمیکنه کیرمو بردم دم کصش پاهاش جابجا شد تا قدم به کصش برسه چون باسنش بزرگه حس کردم بزرگترم شده چشامو بستم به یاد لیلا که این چند روز همش زجرشو میکشیدم کیرمو یواش یواش کرم کصش بقدری تو حس لیلا بودم انگار داشتم لیلا را میگاییدم غزال هم دستمو کرده بود تو دهنش تا میتونست منو گاز میگرفت که صداش درنیاد این عادت را هم داشت تا حس کردم ابش اومد تعجب کردم چطور زودتر از من ارضا شد؟!
از ترس اینکه یهویی کسی چراغ موبایلی چیزی روشن نکنه استرس داشتم آبم نمیاومد تا باز حوسمو جمع کردم رو لیلا تا آبم اومد و واقعا بدنم چنان رعشهای کشید عضلاتم شل نمیشد مدتی کیرم تو کصش ماند تا کمی شل شد عضلاتمم ول کرد مخصوصا ماهیچه های ساقهایم تا کیرم افتاد بیرون کلی نوازشش کردم کمرشو مالیدم کسشو با دستم مالیدم میدونستم بعد سکس دست به سینش بزنم دردش میاد فقط پشتشو مالیدمو گردنشو بوسیدمو خوردم تا حس کردم ریلکس شد یواش کشیدم سر جایم خوشبختانه کسی هم باخبر نشد چون خیلی با احتیاط عمل کردیم
نزدیکای ساعت 6 بود بیدار شدم نگاه کردم از لابلای پرده های زخیم حالا نور بیرون کورسویی میاومد ولی بازم تاریک بود
نگاهی به غزال کردم دیدم خوابیده سرشم کشیده اینم باز عادتش بود
یواش لباسمو ورداشتم زدم بیرون امواج دریا را تماشا کردم و قدم تو ساحل زدم آفتاب زد و ابر بود باران ریز شروع شد اومدم پلاژ که همه بیدار بودند و اماده خوردن صبحانه بودند دیدن من وارد شدم حاجی گفت شاداماد برو هر چه سلیقهات هست بگیر بیار کریدی کارتشو دست به دست کرد رمزشم میدونستم رفتم سبدی پر از انواع لبتیات و عسل و ابمیوه و نون باگت خریدم و آوردم خوردیم و اون روز را گشتیم باز پلاژ را رزرو کرد که یک شبم باشیم
سر ظهری رفتیم رستوران سر میز تو گوشش گفتم شب بمن خیلی مزه داد بتو چی؟ گفت بمن هم خوش گذشت تا باشه سایه حاجی بالای سر هممون سوپرایز کرده ما را اینارو غزال دیگه بلند بلند میگفت روبروم لیلا بود و حاجی لیلا تشکر کرد گفت قابلی نداره شما و حاجی نداریم ما دیگه یک خانواده ایم
لیلا کاملا برعکس پوشش ایران را داشت با تاپ بالای ناف و دامن رو باسنی کشی و یه شورت که خطش چشممو در میآورد بود تو اون همه توریست از همه زیباتر بود و چشم خارجی ها هم ول کنش نبود غزال هی دم به دم میگفت ببین خواهرم چقدر زیباست خارجی ها هم ول کنش نیستم منم تا میتونستم از خودش میگفتم الحق غزالم خوشگل بود اما نه به اندازه لیلا
رفتیم تو دریا آبتنی کلی اونجا هم تو تن لیلا راه میرفتم و آب دهنم آویزان بود
شب برگشتیم پلاژ و باز به ترتیب دیشب خوابیدیم اما این بار لیلا اومد پیش غزال و سارا سه خواهر پیش هم خوابیدن لیلا درست جای دیشبی غزال خوابید پا شد چراغها را خاموش کرد تو دلم گفتم چی میشد لیلا مال من بود مثل شب قبل که غزالو گاییدم اینو میگاییدم حسمو خفه کردمو به زور خوابم برد نمیدونم ساعت چند بود حس کردم کیرمو یکی تو دستش میماله اول فکر کردم خیالاتی شدم بعد دیدم نه درسته برگشتم دیدم انگار غزاله پشتش به منه دستشو آورده کیرمو می ماله
کیرم یواش یواش بیدار شد خیلی دلم نمیخواست باز استرس داشتم کسی نبینه بعد گفتم ببینن ، خوب زنمه دارم میکنم چه اشکالی داره؟!
دست کشیدم صورتش موهاش حس کردم انگار موهای غزال خیلی زیاد شده! دو دل بودم چرا غزال این همه حشری شده؟! داشت کیرم شل میشد یه تکان بسیار زیبایی باسنش داد باز رفتم تو فاز لیلا کیرم سفت شدو تا باسنشو کشیدم سمتم خودم آورد سوراخ کصشوگذاشت رو کیرم دستمو کرد دهنش تو تاریکی محض بدون سرو صدا شاید نیم ساعتی شد تو همون حال گاییدمش تا آبم اومد ولی آب غزال سه بار اومد نوازشهای بعد سکسمو کردم اینبار غزال رفت سر جاش از حرکات ملافه حس کردم انگار با لیلا جاشو عوض کرده!
برگشتیم پایتخت همه رفتن هرید من گفتم خوابم میاد اومدم هتل لاوی هتل بودم تماشای فیلمی نیمه سکسی بودم لیلا اومد نشست مبل بغل پرسید سفر خوش میگذره ؟ گفتم عالی
گفت امشبم میخای مثل دو شب قبل باز طوفان کنی؟
گفتم چطور مگه؟!
گفت میدونم تو پلاژ چکار کردی!
خجالت زده گفتم والا شب اول خیلی دلم تنگ غزال بود خوابم نمیبرد رفتم بغلش کردمو خوابم برد
گفت دیشب چه؟
گفتم غزال اومد پیشم باز خوابم برد
گفت امشب حتما میخای تو هتل اتاقتون تا صبح نخوابین ؟خخخخ
گفتم چی بگم؟!
گفت غزال دیروز و امروز نگفت چرا بین اون همه جمعیت چرا اون کارا را باهاش کردی؟
گفتم نه میخام امشب ازش بپرسم نظرش چیه
گفت نپرس ! هنوزم نفهمیدی اونیکه باهاش سکس کردی غزال نبود؟!!
گفتم چطور مگه؟!
گفت من بودیم به کسی نگو
رنگ از رخم پرید گفتم لیلا خانم چی میگی
گفت لیلا بگو خانمش اضافیه حاجی مدتهاست بخاطر خوردن قرص قند و فشار خون نمیتونه کاری کنه
منم دیدم کی بهتر از تو از اون روزی که تو دفتر دیدمت اسیرم کردی
پاشو بریم تا بقیه سرگرم بازار و خرید هستن با چشم باز منو بکن !!
خیلی ریلکس دستمو گرفت برد تو اتاق خودشون گفتم حاجی نیاد
گفت حاجی تا تریاکشو نکشه حالا حالا ها نمیاد
دوستی داره که برنامه هتل ها را اون ردیف میکنه دوست تجاری هستن اهل افغانستانه شب خیلی دیر وقت میاد
ساعت 5 عصر بود تا ساعت 9 در حالت های گوناگون لیلا را گاییدم از آن زمان من دو زن دارم هر دو خواهرو میکنم تا حالا کسی بو نبرده نمیدانم عاقبتم چه بشه لیلا بارها از من حامله شده ولی بلافاصله قرص خورده و رفع شده من و غزال یک پسر سه ماهه داریم
لیلا میگه اگه بتونم یک بار هم شده کیر حاجی را بلند کنم از تو حامله میشم ولی بیچاره هر چه زور میزنه کیرش سفت نمیشه
بارها لیلا میگه کاش هیچی نداشتم فقط تو شوهرم بودی
سه سال از ازدواجمن گذشته سفرهای زیادی داشتیم و خاطرات جالبی بارها هم با لیلا مخفیانه هر کدام به بهانهای شده چند شب و روز با هم بودیم
هرگز هم از هم سیر نمیشویم و با غزال هم کم نمیارم که شک کنه سکس هایم با غزال حتی شیرینتر از قبل هم شده
غزال بارها گفته که خواهرم با اون همه ثروت و زیبایی سالهاست با شوهرش سکس نداره اخیرا افسرده شده میترسم افسرگی تو تنش بشینه
گفتم خوب دوست پسر بگیره واقعا ظلمه سکس مثل غذا نیاز بدنه لیلا جوانه چهار سال با تو اختلاف داره
گفت منم بهش گفتم بدش میاد میگه لو میره آبروم میره
میگه قدر شوهرتو بدون هم پاکه و هم توانایی خوبی داره تو سکس فکر نکنم کم بیاره
گفتم تو چی گفتی
گفت با لیلا همه چیزو به اصرار خودش میگم
میگه بگو تا کمی تخلیه بشم حتی با خودش ور میره هی میگه تعریف کن چطوری میکنتت!! منم همه جریانو میگم تا ریلکس میشه !!!!
گفتم اینجوری از کسی کمک بگیره تا مطمئن باشه از فامیلی یا غریبهی دوری
چند وقت پیش تو بغلم داشتم سینه های شیردارشو میخوردم به شوخی گفتم کاش حاجی با من همسن بود لااقل ضربدری میشدیم خیلی دلم بحال لیلا میسوزه! حاجی هم از شیر تو میخورد خخخخخ
انتظار داشتم بدش بیاد
غزال خیلی ریلکس گفت آخه عیب اینجاس که حاجی کیرش بلند نمیشه !!
اسم تو را بیارم آبرومو میبره!
گفتم چطور نکنه پیشنهادی سر خود دادی و آبرومو بردی؟!
گفت نه شوخی شوخی بک بار گفتم چطوره تو ذا با هم شریک باشیم که مثل پلنگ خیز برداشت روم گفت شوهرت داداش منه این چه حرفیست میزنی!!!
نمیدونم آیا با این حرف یه جورایی از رو دلسوزی راضی است لیلا را بکنم یا نه ؟!
جرأت نمیکنم بهش بگم برای شاد شدن و جلوگیری از افسردگیش هر از گاهی با من سکس کنه چطوره ؟! میترسم کار خراب بشه و دیگه چهارچشمی مواظبمون باشه نتونیم سکسمونو ادامه بدیم!
زنها را نمیشه شناخت شاید بمن دروغ میگه تا حرف دلمو بگم منم مواظبم .
جریان را به لیلا گفتم گفت حس کردم میخوا از رابطمچن باخبر بشه آخه چند باری حرفهای مشکوک گفته توپیدم بهش
به لیلا گفتم خودتو افسرده نشان بده رو مخ غزال برو بلکه با خیال راحت با هم سکس کنیم لیلا هم میترسه غزال کلک بزنه
گفتم چرا حدس میزنی کلک بزنه
گفت تو اگه شوهر من بودی با هوا هم تو را تنها نمیذاشتم خاضر به تقسیم با هیچ شرایطی نبودم
فعلا تا الان که به جایی نرسیده تا مطرح کنه ولی رو مخش داره کار میکنه
موندم سر دو راهی که چه کار کنم آیا پیشنهاد بدم مثلا لیلا را دعوت کنیم قرص خواب الکی بدم تا جلو چشم غزال بکنمش انگار نمیفهمه آیا قبول میکنه یا راضی به این نیم بند باشم و کش دار و مریز!! ( ادمین : چرا وقتی یه کلمه رو بلد نیستین اصرار دارین که بنویسینش؟ کژدار و مریز درسته پدر جان! البته تخم عربها با ریدن به حرف زیبای ژ اونو تبدیل به ج کردن و مینویسن کجدار و مریز که یه جورایی غلط مصطلح حساب میشه )
لطفا راهنماییم کنید
«آ.پ» از تهران
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید