سلام ، اسمم نگاره. الان 31 سالمه. چهار سال قبل ازدواج کردم و تو کمتر از دو سال طلاق گرفتم. داستانی که میخوام تعریف کنم ماجراهای سیکسیم بعد از طلاق از همسرم هستش.
بخاطر شغلم که ویزیتوری بود خیلی از مردها که مغازه داشتن بهم زنگ میزدن و سفارش میدادن. اما بخاطر زن بودن و اندام خودم و طرز برخوردم خیلی باهام گرم میگرفتن شاید حتی نظری هم بهم داشتن و شده بود که پیشنهادی هم بهم بدن، همین موضوع باعث شک همسرم شد با اینکه از کارم بیرون اومدم بازم فایده ای نداشت و رابطمون رو خراب کرد و طلاق گرفتم. بعد طلاق هم از نظر روحی هم جنسی تحت فشار بودم و بعد یکی دو ماه برگشتم سر کار خودم. بعضی از مشتری هام از اینکه منو دوباره میدیدن خیلی خوشحال بودن و حتی وقتی بهشون گفتم طلاق گرفتم لبخندشون گل کرد. بعد یه مدت روحیمو به دست آوردم اما نیاز جنسیم چیزی بود که با خودارضایی هم درست نمیشد و همش تو فکر سکس بودم اما از اینکه دوباره وارد یه رابطه بشم خیلی میترسیدم.
بعد چند ماهی که از برگشتم به کار میگذشت، یه روز تابستونی گرم حوالی ساعت 2 بود که رسیدم به مغازه ی یکی از مشتری هام که هم جوون خوشتیپ و خوش هیکلی بود هم رابطم باهاش خیلی گرم بود و هر وقت میرفتم مغازش یه چند دقیقه ای رو صندلی کنارش مینشستم حرف میزدیم. اون روز وقتی رفتم تو مغازش از شدت گرما بیحال شده بودم. رفتم بعد سلام احوال پرسی نشستم رو صندلی و چون هیچکی تو مغازش نبود گره روسریمو باز کردم و تا یکم هوا بخورم. ابراهیم هم که حال منو دید یه آبمیوه خنک برام آورد و اومد کنارم نشست. شروع کردیم حرف زدن و بعد یکم حرف زدن ابراهیم دستشو گذاشت رو رونمو شروع کرد آروم ماساژ دادن رونم طوری که دستاش بیشتر به سمت داخل رونم و لای پام میرفت. نمیدونم چرا هیچ حرفی نزدم و اعتراضی بهش نکردم. اونم چون هیچ واکنشی از من ندید شجاع تر شده بود و رونمو بیشتر لمس میکرد. یخورده که گذشت واقعا از این حرکتش تحریک شده بودم. همینجوری که داشت رونمو میمالید بهش گفتم سفارش چی برات ثبت کنم.
ابراهیم هم بهم گفت بزار یکم حالم جا بیاد بعد برم دنبال سفارش. بعد چند دقیقه بلند شد و در مغازه رو بست و اومد سمت من. یخورده ترسیده بودم اما میدونستم اتفاق بدی نمیفته واسه همین چیزی بهش نگفتم. اومد دستمو گرفت و گفت که باهاش برم طبقه بالای مغازه که یجورایی انباری مغازه بود. بدون اینکه حرفی بزنم بلند شدم و جلوتر ازش رفتم سمت بالا. همینکه رسیدم طبقه بالا یکدفعه ابراهیم از پشت بغلم کرد و بلافاصله لبشو گذاشت رو گردنم. تموم بدنم یه لحظه شل شد ولی با لرزش صدایی که از شهوت بود بهش گفتم که نکن اما ابراهیم که دستاش رو دور کمرم حلقه کرده بود آروم دستاشو آورد بالاتر و با دو تا دستش سینه هامو گرفت و با لباش هم داشت گردن و گوشمو میخورد. وقتی کلفتی کیروش رو کونم حس کردم دیگه میدونستم که باید باهاش تو همون انباری سکس کنم چیزی که شاید من دلم حتی بیشتر از ابراهیم میخواست واسه همین هیچ مقاومتی نکردم و بدنمو که شل شده بود رو با گرفتم قفسه ای که تو انباری بود با دستم، سرپا نگه داشتم. ابراهیم هم همون جوری که داشت گردنمو میخورد شروع کرد باز کردن دکمه های مانتوم. بعد چند لحظه مانتو و بلوز و سوتینمو درآورد و انداخت یه گوشه. حالا من فقط با یه شلوار پیش ابراهیم بودم.
از خودم بگم، قدم ۱۷۳ سانته، وزنم هم ۸۶ کیلو اما این چاقی زیاد رو شکم و پهلوهام نیست و شکم اویزونی ندارم. سینه هام اما خیلی گندست و گرد طوری که سوتین ۱۰۰ هم برام تنگه. رون و کون گنده ای هم دارم طوری که بخوام شلوار لی بپوشم باید حتما چند بار پرش کنم تا کونم تو شلوار جا شه.
از پشت ابراهیم بهم چسبیده بود و دکمه ی شلوارمو باز کرد و خواست دستشو بکنه تو شورتم که یه لحظه یادم افتاد کسم کلی پشم داره واسه هنین دستشو گرفتم.
من: نه آقا ابراهیم. تا همین جا کافیه؟؟
ابراهیم: چرا اخه، حالت خوب نیست بزار حالتو جا بیار
من: حالمو که بدتر کردی، ولی بزار برای یه وقت دیگه، الان آماده نیستم.
ابراهیم همونجوری که منو از پشت گرفته بود دستشو بزور از رو شورت رسوند به کسم و شروع کرد به مالوندن کسم.
ابراهیم: اوف از رو شورت داغی و خیسی کست معلومه، بعد میگی آماده نیستم.
من: آخه اونجام کلی مو داره.
ابراهیم: کجات؟
من: اونجام دیگه.
ابراهیم که داشت مالش کسمو تندتر میکرد و صدای آه و نفسم در اومده بود دوباره آروم زیر گوشم گفت اونجات اسم نداره؟
من که از گرمای دهانش زیر گوشم و مالش کسم حسابی داغ کرده بودم با لرزش صدام آروم گفتم: کسم.
با گفتن کلمه کس، ابراهیم منو بالاخره بعد چند دقیقه برگردوند و لبش رو گذاشت رو لبم و همون طوری که داشتیم لب همو میخوردیم با یه دستش هم سینمو گرفته بود و فشار میداد…. ادامه در پست بعدی ….
اسپانسر ، کانال یوتیوب کلیک کنید
🌐بزرگترین کانال داستان سـکــسی
✔️ داستان سکسی
دیدگاهتان را بنویسید