این داستان تقدیم به شما

سلام به همه.
 
داستاني كه تعريف ميكنم برميگرده به ١سال پيش كه قرار بود با فاميلامون بريم شهرستان چون يكي فوت كرده بود زنگ زديم اژانس كه بياد ما رو ببره سه تا ماشين ميخواستيم ولي دو تا داشتم خلاصه مامانم و خالم وچند نفر ديگه سوار يه ماشين شدن منو پدر بزرگ و مادر بزرك و عمه و يه نفر ديگه و منو دختر عمم سوار يه ماشين شديم دختر عمم ١٨ سالشه منم ٢٠ خلاصه چون پدر بزرگم چاق بود دختر عمم مجبور شد بشينه رو پايه من خخخ

 
نشست رو پام چه داغ بود :)حشري شده بودم بد جور يه كم كه گذشت همه خوابيدن غير از منو دختر عمم يه دفه دستشو گذاشت رو كيرم خيلي جا خوردم نگاه كردم ديدم همه خوابن راننده هم كه اصلا تو حال خودش بود منم دستمو گذاشتم رو كسش كس نبود كه پنبه بود از زير برا اينكه راننده نبينه دستمو كردم تو شرتا و شروع كردم به ماليدن كسش جفتمون حشري بوديم بعد از اينكه رسيديم سريع رفتيم تو يه اتاق لباساشو در اوردم و شروع كردم به خوردم ممه هاش بعد كسشو ليسيدم

 
خيلي حال ميداد بعد ٢٠دقيقه برام ساك زد ديگه ادم داشت ميومد كه كيرمو كشيدم كنار گذاشتمش رو تختو شروع كردم به تلمبه زدن بعد چند دقيقه كيرمو در اوردم و ابمو ريختم رو كونش بعد رفتيم حموم و بعد با هم خوابيديم اونروز عالي بود

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *